تحلیلگر یا بلاگر صندوق؟
پس از بحران سال ۱۳۹۹، بسیاری از سرمایهگذاران خُرد که با تشویقهای علنی و وعدههای پرزرقوبرق وارد بازار شده بودند، به سرعت به دنبال راه فراری برای خروج از شرایط بحرانی رفتند. نهتنها منابع مالی آنها دچار آسیب شد، بلکه اعتمادشان نیز به ساختار بازار و صدای کارشناسی صدمه دید. در این میان، کسانی که تریبون داشتند و زمانی مدافع پرحرارت سرمایهگذاری مستقیم در بورس بودند، بهجای ایستادن کنار سهامداران در روزهای بحرانی، سکوت را ترجیح دادند یا تمرکز خود را به تبلیغ ابزارهای کم ریسک و صندوقهای درآمد ثابت معطوف کردند. این جابهجایی نقش، در بلندمدت نهتنها به تثبیت بیاعتمادی انجامید، بلکه باعث شد سرمایه از مسیر توسعهای و مولد خود منحرف شده و وارد چرخهای محافظه کارانه و بیاثر گردد.
سهم ابزارهای مالی در حفظ ثبات بازار سرمایه در چنین شرایطی قابل چشم پوشی نیست. ابزارهایی مانند قراردادهای اختیار معامله (آپشنها)، صندوقهای پوشش ریسک و بازارهای آتی، میتوانند در روزهای منفی نقش کلیدی در کنترل ریسک و حفظ نقدینگی ایفا کنند. با اینحال، نهتنها این ابزارها به درستی معرفی و ترویج نشده اند، بلکه در میان فضای تبلیغاتی گستردهای که تنها به بازدهی صندوقهای بدون ریسک میپردازد، بهحاشیه رانده شده اند. این در حالی است که بسیاری از بورسهای توسعه یافته دقیقا در دوران افت بازار با اتکا به این ابزارها مانع از خروج دستهجمعی سرمایه و سقوطهای هیجانی میشوند.
فرهنگ سازی در حوزه استفاده از ابزارهای مالی و آموزش سرمایهگذاران باید بخشی جداییناپذیر از مسوولیت کارشناسان، نهادهای مالی و سازمان بورس باشد. اگر در روزهای منفی تنها توصیهها به خروج، تبدیل دارایی به نقد یا مهاجرت به صندوقهای با درآمد ثابت ختم شود، در عمل سرمایهگذار را از هسته بازار سرمایه دور میکنیم و در دورههای رونق نیز نمیتوان انتظار مشارکت بلندمدت از او داشت. این نگاه مقطعی و سودمحور به سرمایهگذاری، سرمایهگذار را از تحلیل و درک واقعی بازار دور کرده و او را صرفا به دنبال رو جریانهای صعودی یا نزولی بدل میسازد. بخش عمدهای از دارایی صندوقهای درآمد ثابت در اوراق بدهی دولتی و بانکی متمرکز شده است. این بدان معناست که بهجای تامین مالی بخش تولید، سرمایهها به مسیرهای کمریسک، اما غیرمولد هدایت شده اند.
بدتر از آن، تشویق عمومی به ورود نقدینگی به این صندوقها توسط افرادی صورت میگیرد که زمانی مدافع سرمایهگذاری در سهام بودند. این تغییر جهت تحلیلگران که بعضا به بازاریاب صندوقهای درآمد ثابت تبدیل شدهاند، نشانگر نوعی بحران هویت در تحلیل بازار است. تحلیلگری که در روزهای رونق از اهداف بلندپروازانه برای شاخص و صنایع سخن میگوید، اما در روزهای منفی به کلی از صحنه تحلیل خارج شده یا ابزارهای کمخطر را تنها راهحل ممکن معرفی میکند، به ناچار به کاهش کیفیت تصمیمگیری سرمایهگذاران منجر میشود.
این چرخه ناهماهنگ رفتاری و تحلیلی، بهمرور زمان اثرات مخربی بر اعتماد عمومی به بازار سرمایه داشته است. وقتی سهامدار خرد احساس کند، تنها در دوران رونق مخاطب تحلیلگران و نهادهای بازار است، اما در زمان افت بازار تنها و بیپناه رها میشود، طبیعی است که به بازارهای موازی مانند ارز، طلا یا حتی سفتهبازی در بازار مسکن و خودرو پناه ببرد. این انحراف منابع از بازار سرمایه به بازارهای غیرمولد و هیجانی، نهتنها به ضرر رشد اقتصادی بلندمدت کشور است، بلکه تهدیدی جدی برای ساختار بورس نیز محسوب میشود.
افزون بر آن، نیاز به حضور کارشناسان واقعی، بیطرف و حرفهای بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. افرادی که نهتنها در روزهای مثبت، بلکه در شرایط بحرانی نیز تحلیلهای واقعگرایانه، ابزارمحور و تطبیق یافته با روحیه سرمایهگذار ارائه دهند. راهنمایی دقیق در خصوص تخصیص دارایی، تبیین تفاوت ابزارهای ریسکپذیر و ریسکگریز، معرفی افقهای سرمایهگذاری میانمدت و بلندمدت و نیز پرهیز از وعدههای اغراقآمیز، از جمله وظایفی است که در شرایط فعلی باید مورد توجه کارشناسان و نهادهای تحلیلی قرار گیرد.
تجربه تلخ سالهای گذشته، نشان داده است که اعتماد، بزرگترین سرمایه بازارهای مالی است؛ سرمایهای که اگر از دست برود، بازگرداندنش با هیچ صعودی ممکن نیست. به همین دلیل، امروز بازار سرمایه ایران بیش از آنکه به تحلیلهای هیجانی در روزهای سبز یا بلاگرهای درآمد ثابت در روزهای قرمز نیاز داشته باشد، به یک بازنگری اساسی در ساختار تحلیلگری، فرهنگ سرمایهگذاری و ابزارهای پوشش ریسک محتاج است. این تنها راهی است که میتواند سرمایهگذاران خُرد را دوباره به بازار برگرداند، آنها را نگه دارد و اعتماد ازدسترفته را تا حدی احیا کند.
* تحلیلگر بازارهای مالی









