آنروز، چقدر باران بارید…
در سالروز رحلت آیتالله سید مرتضی نجومی(ره)، بارانی از خاطره و محبت دوباره بر کرمانشاه بارید؛ روزی که یاد و مرام آن عالم هنرمند در دل مردم زندهتر شد.
خلاصه خبر
آنروز، چقدر باران بارید…
در سالروز رحلت آیتالله سید مرتضی نجومی(ره)، بارانی از خاطره و محبت دوباره بر کرمانشاه بارید؛ روزی که یاد و مرام آن عالم هنرمند در دل مردم زندهتر شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه، علیرضا شهرستانی در یادداشتی نوشت:آنروز، چقدر باران بارید…روز وداع با آن بزرگمرد بود؛ روزی که آسمان بغض کرد و زمین به گریه نشست. در تشییع جنازهاش همه آمده بودند؛ هوا ابری، دلها ابریتر، و چشمها بارانیتر. گویی زمین و آسمان در مصیبتی واحد همنوا شده بودند.پیامبر(ص) در ذیل آیه شریفه «وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» ـ «و از آسمان آبی فرود آورد» ـ فرمودند:«با هر قطره باران، فرشتهای فرود میآید و آن قطره را در جایگاهی مینهد که خداوند بدان فرمان داده است.»و چه شباهتی داشت آن روز با این روایت قدسی؛ انگار فرشتگان، قطرهبهقطره برای بدرقهاش آمده بودند؛ بارانی در مشت، اشکی در چشم، تعظیمی در دل.چه جلالتی داشت آن بدرقه بارانی!که شاعر گفت:«کاروانی که بود بدرقهاش حفظِ خدایبه تجمّل بنشیند، به جلالت برود.»آنروز، چقدر باران بارید…آنروز انگار همه نامها نجومی بود؛ «الاسماء تنزل من السماء»؛ نامها از آسمان نازل میشوند.و آن روز، نام او بود که فرود میآمد…پیرمردی خود را میزد و ضجّه میکرد؛ سراپا خیس، سر تا قدم اشک.باران میبارید… و میبارید… و میبارید.استاد عبدالله جواری را دیدم؛ خوشنویس بیبدیل و سالها شاگرد آقا. بغض گلوگیرش بود. باهم در دریای جمعیت، در موج تشییع، غوطهور شدیم و سیل اشک و جمعیت ما را با خود میبرد. استاد در حین گریستن، خاطرات حضورش نزد آقا را ورق میزد.از لطائف و شیرینزبانیهایش گفت:«روزی کسی دستخطی خدمت حاجآقا آورد؛ خطی که لطفی در نظر نداشت. پرسید: آقا، خوب نوشتم؟حاجآقا لبخندی زدند و گفتند: بله، حتماً قابش کن!
و در حالی که از اتاق بیرون میرفتند فرمودند: فقط شیشهاش را مات بگیر، کسی نبیند چه نوشتی!»و هر دو آنقدر خندیدند تا اشکشان روان شد.آنروز، چقدر باران بارید…روز عاشورا گل بر شانههایش میمالید؛ مجلس روضه برپا میکرد و بر پله نخست خانه مینشست؛ خوشامدگوی عزاداران حسینی.هرگاه روضهخوان میخواند، دستمال ابریشمیاش را بر چهره میکشید و اشکهای سرازیرش را پاک میکرد؛ همان دستمالی که در وصیتش نوشت:«دستمال ابریشم را که سالها با آن اشکِ روضه سیدالشهدا(ع) را پاک کردهام، در قبرم بگذارید.»مداح میخواند:«آن دل که او را غم نپذیرد، عجب است…عاشق که از او جدا بمیرد، عجب است…ما عبدِ حسینیم و چنین آقایی…گر دستِ غلام خود نگیرد، عجب است…»و او اشک میریخت… و اشک میریخت… و اشک.باران…اشک…باران…و باز باران.آنروز، چقدر باران بارید…اما این باران، تنها باران نبود؛راز بارانی بود که از محبت برمیخاست؛رمز و رازی بود از عشق، دلدادگی، شور و شیدایی نسبت به این عالمِ عامل و وارسته؛این هنرمندِ فاضل، این نجمِ ثاقبِ علم و حکمت، این دردانه دوران و فرزانه زمان؛حضرت آیتالله نجومی (ره).او آینه تمامنمای این آیه مبارک بود:«إِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً»راستی اگر انسان اهل ایمان و عمل صالح باشد، خداوند محبتش را در دلها مینشاند؛دلها به سوی او کشیده میشود؛دوستش میدارند؛به او عشق میورزند؛و حتی آیندگان نیز مهرش را از سینه به سینه ادامه میدهند.حضرت آیتالله نجومی مصداق روشن این وعده الهی بود؛نماد ایمان، نمونه عمل صالح، و چراغی که زمانهاش را روشن کرد و آیندگان را نیز روشن خواهد کرد.
در وصیتنامه نورانیاش سه نکته چون سه گوهر میدرخشید:نخست، دستمال ابریشمی روضهها؛ رهتوشه قیامتش را اشک بر سیدالشهدا قرار داده بود.دوم، دو مشت خاک؛ خاکی که بهوقتِ وضع تدفین مادرشان از زیر پای او برداشته بودند تا در قبر، همسفرِ او باشد.و سوم، سجاده مسجد نواب؛ فرمود:«یک تکه زیر بدنم باشد و یک تکه رویم؛ این سجاده شخصی من است و از بیتالمال نیست.»چه دقّتی! چه تقوایی! چه عبودیتی!همه مردم، از علما و هنرمندان و صاحبان فن، تا بازاری و پیر و جوان،او را از خود میدانستند؛نامش با مهر آمیخته بود،وجودش با عشق عجین،و یادش با احترام جاودان.آیا آسمان و زمین در پس سالها خواهند توانست چون سیّد مرتضی دیگری به عالم هدیه کنند؟سعدی پاسخ میدهد:«صبر بسیار بباید پدر پیر فلک راتا دگر مادرِ گیتی چو تو فرزند بزاید»روحش شاد و یادش گرامی باد.
برای دسترسی سریع به خبر استان کرمانشاه، اخبار خود را از اینجا بخوانید.#آیت_الله_نجومی#چهره_برجسته_جهان_اسلام#عالم_کرمانشاهی
23:42 - 25 آبان 1404
نظرات کاربران









