اینگونه فرزندتان را لابی باز نکنید
پدر «نه» میگوید و مادر «بله»! در چنین فضایی کودک چانهزنی و مهارت سوءاستفاده از اختلاف والدین را یاد میگیرد و برای رسیدن به خواستههایش از گریه، فریاد، تهدید و پا کوبیدن استفاده میکند. والدین برای آرامکردن فوری فضا، به کودک باج میدهند و...
خلاصه خبر
اینگونه فرزندتان را لابی باز نکنید
پدر «نه» میگوید و مادر «بله»! در چنین فضایی کودک چانهزنی و مهارت سوءاستفاده از اختلاف والدین را یاد میگیرد و برای رسیدن به خواستههایش از گریه، فریاد، تهدید و پا کوبیدن استفاده میکند. والدین برای آرامکردن فوری فضا، به کودک باج میدهند و...
گروه زندگی:تجربه زندگی در فضای دوقطبی، به کودکان میآموزد که بهجای اعتماد و همکاری، به تشکیل حزب و لابی بازی رویآورند. کودکان برای محافظت از خود یا کسب منافع زودگذر، ناخواسته به یکی از والدین میپیوندند و دیگری را تنها میگذارند.دکتر «هادی زینعلی» مشاور تعلیموتربیت در گفتگویی تلویزیونی از لزوم اتحاد والدین در تربیت فرزندان میگوید.
خانواده؛کانون آرامش کودکان
وقتی دو ستون خانواده یعنی پدر و مادر، محکم و همسو باشند، کودکان در سایه این امنیت، فرصت بازی و رشد پیدا میکنند. وقتی اتحاد پدر و مادر سست میشود، اولین قربانیان این آشفتگی، کودکان هستند که آرامش و امنیت خود را از دست میدهند، اما وقتی اتحاد والدین از بین میرود؛ مثلاً وقتی مادر وارد اتاق میشود و به فرزندش میگوید: «پدر به تو اجازه داد؟ اشتباه کرد!» ستون مادر شروع به لرزیدن میکند. کودکان دیگر آرامش ندارند، سردرگم میشوند. اولین عارضه عدم اتحاد والدین این است که کودکان یک «ما»ی مشترک نمیبینند.
تشکیل تیم علیه یکدیگر و لابیبازی علیه همدیگر
چنین فرزندانی تبدیل به افرادی میشوند که گاهی برای منفعت زودگذر،تیم تشکیل میدهند و به یکی از والدین میپیوندند تا علیه دیگری عمل کنند. آن کسی که از این تیم بیرون میماند، تنها میشود.متأسفانه کودک یاد میگیرد که باید لابیباز باشد، باید حزب درست کند، باید اطرافیان خود را جمع کند و حتی اگر حرف اشتباهی میزند، دیگران باید از او حمایت کنند. آنها یاد میگیرند که با یکی از والدین تیم تشکیل دهند و فردی که از تیم بیرون میماند، احساس یک کارگر را پیدا میکند. مثلاً پدر میگوید: «من اینقدر سخت کار میکنم، انگار فقط باید به اینها پول بدهم» و اگر مادر باشد، میگوید: «فقط باید بشورم و بسابم، اینها اصلاً به من توجه نمیکنند.» آن والدی که از تیم بیرون میماند، احساس سردی در زندگی پیدا میکند و آن حس صمیمیت خانواده از بین میرود. اگر این وضعیت تشدید شود، یعنی همزمان با متزلزل شدن یکی از ستونها یعنی پدر یا مادر، دیگری هم پرخاشگری کند، کودکان آسیب میبینند.
تخریب اتحاد با رفتارهای ظاهراً محبتآمیز
«من مخالفتی ندارم، اگر بتوانی پدر/مادرت را راضی کنی!» گفتن این جملات از طرف پدر یا مادر موجب ازبینرفتن اتحاد میشود. این همان «محبت خالهخرسه» است که به دلیل مهربانی، تصویری مثبت از فرد ایجاد میکند، اما او اصل دوم زندگی زناشویی را نمیداند. یعنی در زندگی زناشویی گاهی تنها یک عقد شرعی است و متأسفانه عقد عاطفی وجود ندارد. اولین پایه زندگی مشترک، «زندگی اشتراکی» است، به این معنی که ما هیچ رازی از یکدیگر نداریم و به یک «ما» تبدیل شدهایم. دومین پایه این است که همسر من اولویت اول من است.
اولویت حمایت از همسر در تمام شرایط
هنگامی که شما از همسر خود در مقابل دیگران حمایت نمیکنید، حتی اگر او سخن اشتباهی بر زبان آورده باشد، احساس میکند که به یک شهروند درجهدو تبدیل شده است. حتی زمانی که مادر شما سخنی میگوید و همسرتان سخنی دیگر، باید گفت که اولویت، حمایت از همسر است.
تمایز میان احترام و حمایت عاطفی
اولویتدادن به احترام مادر به این معناست که درعینحال که به مادر خود احترام میگذارید، اما همان سفر که با همسرتان برای آن تصمیم گرفتهاید، باید انجام شود، زیرا اولویت اول، همسر شماست. این ستون دوم ازدواج است. در احترامگذاری، مانند دستبوسی و بلندشدن و تماسگرفتن، مادر و پدر اولویت دارند، اما در حمایتهای عاطفی، اولویت اول با همسر است.
پیامدهای تضاد در تربیت
وقتی آدمها «ما» میشوند، تازه انگار خانواده شکلگرفته است. .حالا فرض کنید این اشتراک شکل نگرفته باشد. ما به جای این که خانواده باشیم، همخانه هم باشیم، در این صورت امنیت روانی بچهها به هم میریزد و این باعث سوءاستفاده و چانهزنی آنها می شود. گاهی به پدر میچسبد، گاه به مادر و شروع میکند به سوءاستفادهگری و بچه را تبدیل میکند به آدم چانهزن و همه چیز را به مرگ میگیرد که شما به تب راضی شوید.مثلاً میگوید:«چهار ساعت موبایل دستم باشد!»از آنجا شروع میکند که شما به یک ساعت راضی شوید. یعنی بچهها یاد میگیرند با غرزدن، با پا کوبیدن، با فریادزدن، با تهدید به آسیب به خودشان، میتوانند قوانین خانه را از بین ببرند.پدر و مادری هم که دیگر پشتهم نیستند، فقط برای این که یک دقیقه خانه آرام شود، شروع میکنند به باج دادن و اینجا دیگر تربیت اصلاً نابود شده است.
پیامدهای نابودی اتحاد زناشویی
بنابراین همانطور که گفتیم هنگامی که شما اتحاد زناشویی را در تربیت فرزند کنار میگذارید، کودکان اقدام به تشکیل تیم میکنند. والدی که خود را خارج از این تیم میبیند، درمییابد که برای همسرش در اولویت نیست و احساس میکند تنها یک عابربانک است که وظیفه دارد پول درآورد و در خانه خرج کند.مادر نیز احساس میکند که اولویت همسرش نیست و وظیفه او تنها شستن، رفتن و پختن غذاست و در این صورت، عاطفه در این خانواده سرد میشود.
اختلاف نظر سازنده؛ آموزشی برای زندگی
اتحاد والدین در تربیت ضرورتی غیر قابل انکار است و همه قبول داریم که در تربیت فرزند، والدین باید متحد، هماهنگ و همسو باشند اما این نکته قابلتوجه است که اتفاقاً گاه بحث و اختلافنظر بین والدین بسیار مفید است!یعنی اختلاف و مباحثه بین والدین در مورد این که «سفر به کجا برویم؟»، «غذا چه بپزیم؟»، «امشب مهمانی برویم یا مهمانی بگیریم؟»،« چه کسانی را دعوت کنیم؟» و...
الگوسازی حل تعارض؛درسی برای تابآوری
پس مباحثه بین والدین، وقتی در فضایی همراه با احترام باشد، اگرچه ممکن است یک حس منفی موقت در کودک ایجاد کند که «مامان و بابا دارند جدی بحث میکنند»، اما وقتی کودک میبیند یک ساعت بعد سر سفره با هم هستند یا فردا با همدیگر به سفر رفتهاند، میآموزد که «اختلاف وجود دارد، اما ترمیم و آشتی هم هست». او مفهوم «عشق» را نیز میآموزد. این کودکان، به افرادی تابآور تبدیل میشوند و میفهمند که مشکلات نیز حل میشود، البته در یک چارچوب ادبیاتی و خطقرمز مشخص. مثلاً فردا پدر بیاید و بگوید «ببخشید اینطور حرف زدم»، یا مادر پیامی بدهد و به فرزندانش بگوید «بچهها دارم به باباتون پیام میدم، چون فکر میکنم دیشب زیادهروی کردم!»...
خطر خانههای گلخانه ای؛ تربیت کودکان شکننده
بنابراین، اختلاف بین زوجین که یک حس منفی موقت در کودکان ایجاد میکند، بسیار سازنده است. در مقابل، خانههایی که بسیار «گلخانه» هستند و همه اختلافات در اتاق حل میشود، کودکان حساس و نازکنارنجی بار میآورند.این کودکان وقتی ازدواج میکنند و در خانه خودشان با همسرشان بر سر موضوعی بحث میکنند، با خود میگویند: «مامان و بابای ما هیچوقت بحث نمیکردند! » (درحالیکه آنان بحث میکردند، اما در اتاق خودشان حل میکردند). فقط نکته دقیق و تمیز این ماجرا این است که ما در مورد تربیت کودکان صحبت میکنیم.در مورد تربیت کودکان باید یک تیم واحد باشیم. یعنی در مورد اینکه از گوشی استفاده بکند یا نکند یا الان ساعت خوابمان چه ساعتی است، باید وحدت رویه و نظر وجود داشته باشد.
نمونههای عملی از تضاد تربیتی
در ادامه بحث انسجام تربیتی و وحدت رویه میان والدین، باید به موضوعاتی مانند ساعت خواب و موقعیتهای مختلف از جمله خرید نیز توجه نمود. بهعنوان مثال، هنگامی که پدر و مادر برای خرید میروند و در مورد مسائل مالی با یکدیگر اختلافنظر دارند، این مسئله نمایان میشود. به طور مشخص، ممکن است پدر که خود زندگی سختی را تجربه کرده است، تمایل داشته باشد هر آنچه را که میتواند برای فرزندش بخرد. در مقابل، مادر ممکن است معتقد باشد که پدر دارد کودک را لوس میکند.حل چنین اختلافنظرهایی میبایست در خلوت و دور از حضور فرزند صورت پذیرد. سیاستهای کلان خانواده و خطقرمزها نیز باید بهصورت خصوصی بین پدر و مادر تعیین و توافق شود، اما برعکس، آنچه که مستقیماً مربوط به کودک است و به رفتار با او بازمیگردد، باید در صحن خانواده و فضای عمومی خانه، آن هم با نهایت احترام و ادب، نمایش داده شود. این امر به کودک میآموزد که والدین او در عین داشتن نظرات شخصی، در مدیریت امور مربوط به او متحد و یکپارچه هستند.
09:10 - 28 آبان 1404
نظرات کاربران









