مأموریت غیرممکن، پایان جنگ اوکراین
علم سیاست و روابط بینالملل مانند دیگر شاخههای علوم اجتماعی بخش از معرفت انسانی است که علاوه بر وابستگی به تحولات پیچیده اجتماعی، با تفکرات و تصمیمات انسانهایی سروکار دارد که گاهی میتوانند به صورت عادی و منطقی فکر و عمل نکنند.
علم سیاست و روابط بینالملل مانند دیگر شاخههای علوم اجتماعی بخش از معرفت انسانی است که علاوه بر وابستگی به تحولات پیچیده اجتماعی، با تفکرات و تصمیمات انسانهایی سروکار دارد که گاهی میتوانند به صورت عادی و منطقی فکر و عمل نکنند. درواقع وقتی شما با انسان و تصمیمهای او سروکار دارید و مبنای مطالعات و پیشبینیهای شما وابسته به تصمیمات یک فرد است، ممکن است با وجود هوش، تجربه و استعداد بالا در حوزههای سیاسی و بینالملل باز هم نتوانید روند حوادث را پیشبینی کنید و این فرایند ممکن است هزینههای سنگینی نیز در پی داشته باشد، شاید نمونه کلاسیک این فریند تصمیم استالین در عدم تمرکز قوا در مرز با آلمان نازی در جنگ جهانی دوم باشد.
استالین براساس یک تحلیل منطقی تصور میکرد هیتلر قبل از پایان جنگ در جبهه غرب و روشنشدن تکلیف نبرد با بریتانیا به شوروی حمله نمیکند و در این چارچوب از مستقرکردن نیروهای نظامی در مرزهای غربی اجتناب کرد. این مسئله موجب شکست سنگین روسها در روزهای آغازین جنگ و پیشروی بسیار سریع آلمانیها در همه جبههها شد. امروز همه میدانیم که استالین درست فکر میکرد و حمله آلمان نازی به اتحاد شوروی تبعات سهمگینی برای هیتلر به بار آورد، اما رهبر شوروی با وجود تجربه سیاسی درخورتوجه و درک عمیق از مختصات روابط بینالملل آن دوران، در نهایت نتوانست حرکت هیتلر را بهدرستی پیشبینی کند، چراکه در برابر او دیکتاتور آلمان قرار داشت که همواره تصمیمات غیرعادی و شگفتانگیزی را اتخاذ کرده بود. حال این تصمیمها میتوانست مانند نقشه حمله به فرانسه نبوغآمیز و درخشان به نظر آید یا میتوانست مانند تصمیم حمله به روسیه مصیبتبار و جنونآمیز تلقی شود. اما مقصود از ذکر این مقدمه نسبتا طولانی، توضیح شرایطی است که ترامپ برای تحقق وعدههای زمان انتخاباتش مبنی بر پایاندادن 24ساعته به جنگ اوکراین، گرفتار آمده و امروزه به نظر میرسد که شرایط جاری این جنگ، در مسیری است که بیشتر گمان به تشدید روند جنگ است، تا توقف آن. ترامپ در روزهای پیش از انتخابات ریاستجمهوری به صورتی مداوم تأکید داشت که جنگ اوکراین نتیجه سیاستهای غلط دولت دموکرات و جو بایدن است و تأکید میکرد که پس از تصدی سمت ریاستجمهوری، جنگ اوکراین را در کوتاهترین زمان ممکن به پایان خواهد رساند. درواقع ترامپ مانند اغلب سیاستمداران و تحلیلگران، تصور میکرد جنگ اوکراین تبدیل به یک باتلاق برای روسیه شده است که این کشور تلاش دارد به شکل آبرومندانهای از آن خارج شود و در صورت ارائه برخی امتیازات به این کشور، میتوان آن را راضی کرد که به جنگ پایان دهد. ترامپ همچنین تصور میکرد که دلیل ادامه جنگ، سرسختی و لجاجت جو بایدن مبنی بر تحریم روسیه، مذاکرهنکردن با آن و رد تمام درخواستهای این کشور است و در صورت آغاز روند دیپلماتیک، روسیه راضی خواهد شد تا با تبادل امتیاز جنگ را پایان دهد.
دادههای میدانی هم حکایت از فرسایشیشدن جنگ داشت و درواقع به جز یک بازه زمانی کوتاه حدودا دوماهه در روزهای اول جنگ، تحرک نیروها بسیار اندک شده بود و خطوط برخورد نیروهای روسی و اوکراینی جابهجایی اندکی داشت. نکته درخورتوجه این است که در بین رهبران ارشد غربی، تنها ترامپ نبود که چنین تفکراتی داشت و در سالهای گذشته حتی امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، هم بارها بر ضرورت پذیرش درخواستهای منطقی روسیه و مدیریت تنشها تأکید کرده بود.
اما وقتی ترامپ به ریاستجمهوری رسید، با واقعیتی مواجه شد که با برآوردهای قبلی او تفاوت عمیقی داشت. ترامپ کار خود را با کاهش حمایت از اوکراین و تشدید حملات لفظی به ولادمیر زلنسکی، رئیسجمهوری این کشور، آغاز کرد که این فرایند در نهایت به درگیری لفظی شدید بین ترامپ و معاون او با زلنسکی در دفتر بیضی کاخ سفید انجامید. پس از این اقدامات و پس از تهدید ترامپ به قطع کمکهای نظامی، اوکراین بهراحتی تسلیم شد، چراکه این کشور بدون حمایت آمریکا، شانسی برای مقاومت در برابر روسیه نداشت. ترامپ در این مسیر به مخالفت متحدان اروپایی خود هم وقعی نمینهاد، چراکه میدانست کشورهای اروپایی به دلیل ضعف صنعتی و نظامی قادر به حمایت فعال از اوکراین در برابر روسیه نیستند، بنابراین ترامپ پس از تحمیل چارچوب مدنظر خود برای صلح در اوکراین، به طرف روسیه رفت تا فرایند صلح را نهایی کند و در این مسیر تلاش کرد از روابط شخصی خود با پوتین نیز استفاده کند. اما رئیسجمهور آمریکا و همراهان او بهزودی متوجه شدند که پوتین تنها به دنبال پیروزی قطعی است و به چیزی کمتر از آن را رضایت نمیدهد.
برای ترامپ برقراری آتشبس در اولویت بود اما رهبر روسیه بههیچوجه نمیخواست فشار را بر اوکراین و مردم آن کاهش دهد، بنابراین به آتشبس رضایت نمیداد. ترامپ حتی وقتی متوجه شد رهبر روسیه حاضر به قبول آتشبس نیست، نظر او را قبول و دوباره شرایط جدید را به اوکراین و متحدان اروپاییاش تحمیل کرد و تلاش کرد مذاکرات صلح را بدون آتشبس ادامه دهد. اما شرایط روسیه اصلا پذیرفتنی نبود. روسیه میخواست مناطق دیگری در شرق اوکراین، علاوه بر تمام مناطقی که از خاک اوکراین تصرف کرده بود، به خاک روسیه منضم کند. همچنین روسیه خواهان آن بود که اوکراین به میزان درخورتوجهی خلع سلاح شده و در آینده نیز حق نداشته باشد که در ائتلافهای نظامی و امنیتی غربی حضور داشته باشد.
درخواستهای روسیه اصلا معقول و پذیرفتنی نبود و این کشور حداکثر چیزی را میخواست، که در صورت ادامه جنگ و پیروزی نهایی میتوانست به آن دست یابد. ترامپ هزینه سیاسی درخورتوجهی را صرف کرد که متحدان آمریکا راضی به صلح با شرایط رهبر روسیه شوند، اما پوتین بههیچوجه نرمش نشان نداد. نکته در اینجاست که از نظر نظامی و سیاسی هم درخواستهای روسیه پذیرفتنی نبود و مختصات نظام بینالملل و شرایط جبهههای نبرد به نحوی نبود که موجب امیدواری روسیه شود. البته ارتش روسیه در یک سال اخیر تا حدی دست بالا را در جبهههای نبرد به دست آورده است، اما این کشور فاصله زیادی با تفوق نهایی و قطعی بر اوکراین دارد. در عرصه بینالمللی هم روسیه نه از جایگاه اقتصادی و صنعتی و نه از منظر نفوذ سیاسی و بینالملل قادر به رقابت با بلوک متحد غرب به نظر نمیرسد. حال پوتین بر چه چیزی حساب میکند؟ البته روشن است که فرهنگ اقتدارگرای حاکم بر روسیه و موج توسعه ملیگرایی در این کشور، موجب میشود که مردم روسیه تحمل بیشتری را در برابر مصائب ناشی از طولانیترشدن جنگ داشته باشند.
اما وقتی چشماندازی برای حصول به نتایج بهتر وجود ندارد، تصمیم رهبر روسیه به درخواستهای حداکثری برای پایاندادن به جنگ بسیار پرریسک به نظر میرسد، بهویژه آنکه ممکن است ترامپ با ناامیدی از حصول صلح در اوکراین، سلاحهای جدیدی را به اوکراین تحویل دهد و توازن فعلی هم به هم بخورد که درآنصورت میتواند موجب شود درخواستهای حداکثری امروز پوتین نتایج نامطلوبی را برای روسیه به دنبال داشته باشد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.









