روایت زندگی شهیدی که در کتاب دوستی الگوی یک شهر بود
مرور خاطرات «شهید رجبعلی»؛ نوجوانی که عشق به کتاب و فرهنگ را از مغازه کوچک پدر آغاز کرد و آن را تا بلندای جبهههای دفاع مقدس با خود برد، تصویری روشن از نقش کتاب در تربیت نسلهای متعهد و انقلابی ارائه میدهد.
خلاصه خبر
روایت زندگی شهیدی که در کتاب دوستی الگوی یک شهر بود
مرور خاطرات «شهید رجبعلی»؛ نوجوانی که عشق به کتاب و فرهنگ را از مغازه کوچک پدر آغاز کرد و آن را تا بلندای جبهههای دفاع مقدس با خود برد، تصویری روشن از نقش کتاب در تربیت نسلهای متعهد و انقلابی ارائه میدهد.
خبرگزاری فارس_همدان: همزمان با هفته کتاب و کتابخوانی، مرور خاطرات آقا رضا عسگری برادر «شهید رجبعلی»؛ جوانی که عشق به کتاب و فرهنگ را از مغازه کوچک پدر آغاز کرد و آن را تا بلندای جبهههای دفاع مقدس با خود برد، تصویری روشن از نقش کتاب در تربیت نسلهای متعهد و انقلابی ارائه میدهد.آقا رضا عسگری بدون معطلی خاطراتش را یکی پس از دیگری ورق میزند و میگوید: رجبعلی فرزند دوم بود و من فرزند پنجم، در لالجین شهرستان بهار زندگی میکردیم، این نخستین جمله اوست. خانواده عسگری در یک زندگی متوسط روزگار میگذراندند و معاششان از مغازه کوچک بزازی پدر تأمین میشد؛ رجبعلی صبحها دانشآموز مدرسه بود و بعدازظهرها کنار دست پدر کار میکرد، به خصوص زمانی که پدر، بعدازظهرها به روستاهای اطراف میرفت.به گفته آقا رضا، سال ۱۳۵۶ که رسید، رجبعلیِ ۱۴ ساله پای نوارهای آیتالله کافی نشست و چکیده سخنان او را مینوشت. طولی نکشید که اعلامیههای امام خمینی(ره) راه خود را به مغازه باز کردند و همان حجره کوچک بزازی در لالجین تبدیل شد به «پاتوق فرهنگی» محل.این پاتوق فرهنگی مشتری کم نداشت؛ از اعلامیههای تکثیر شده گرفته تا کتابهایی که رجبعلی به بچههای محل امانت میداد. او برای تشویق نوجوانان، در ازای خلاصه نویسی کتابها، هدیهای کوچک به آنها میداد و این آغاز جریان کتابخوانی در محله بود.
روزها میگذشت و دامنه فعالیتهای فرهنگی گسترش مییافت، رجبعلی عصرها خورجین دوچرخه را از کتاب پر میکرد و مسیر خاکی روستاهای حسامآباد، گنبدان و جمشیدآباد را رکاب میزد.برخی ریشسفیدان روستاها که نگران بودند، پدر را از خطرات ساواک هوشیار کردند، اما گوش رجبعلی بدهکار نبود و تا پیروزی انقلاب، دست از فعالیتهای فرهنگی نکشید.بعد از پیروزی انقلاب هم تلاشهایش متوقف نشد، او به همراه دوستانش کتابخانه «توحیدی بلال» را بنیان گذاشت.کتابخانهای که هسته اولیه آن را با هزینه شخصی خود تأمین کرده بود، نام کتابخانه هم برگرفته از رویکرد اسلامی و انقلابی بنیانگذارانش بود و خیلی زود تبدیل شد به پایگاه تربیت نسل جوان انقلاب. بسیاری از نوجوانانی که در این کتابخانه بالیدند، بعدها پاسدار انقلاب و حتی شهید شدند. به گفته آقا رضا، عمده بچههای لالجین از مسیر همین کتابخانه به بسیج و جبهه ملحق شدند.رجبعلی به دلیل همان سابقه فرهنگی و مذهبی، الگوی تمام عیار جوانان لالجین بود و بسیاری از هم محلهایها و حتی برادران خودش راه او را پیش گرفتند. اوایل سال ۱۳۶۰، رجبعلی ۱۸ ساله راهی سرپل ذهاب شد و پس از مجروحیت، مدتی به خانه بازگشت. اما چندان دوام نیاورد؛ شب ۹ و ۱۰ شهریور ماه با خانواده خداحافظی کرد و مجدد رفت. و در نهایت روز ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ در عملیات «رجایی و باهنر» در قلههای قراویز، در پست بیسیمچی به شهادت رسید و پیکرش حدود یک سال بعد به لالجین بازگشت.
آقا رضا میگوید: فکر و ذکر رجبعلی کتاب بود و فرهنگ، حتی در بالابلندیهای قراویز هم دست از کتاب و کتابخوانی برنداشت.در وصیتنامهاش که با همان خط خوش همیشگی نوشته بود، توصیههایی روشن درباره خواندن و نوشتن ماندگار است؛ انگار که او حتی در آخرین لحظات هم دغدغهای جز فرهنگ و کتاب نداشت.امروز و در هفته کتاب و کتابخوانی، مرور زندگی شهید رجبعلی عسگری، نوجوانی که از یک مغازه کوچک کتاب را به جان مردم شهرش نشاند و در نهایت جانش را در راه ایمان و آرمانش نثار کرد، یادآور این حقیقت است که گاهی یک کتاب، آغاز راهی بزرگ میشود؛ راهی که تا قلههای قراویز هم ادامه پیدا میکند.
08:38 - 29 آبان 1404
نظرات کاربران









