سرمایه اجتماعی جبهه مقاومت
سرمایه اجتماعی جریان جهانی مقاومت
خلاصه خبر
سرمایه اجتماعی جبهه مقاومت
سرمایه اجتماعی جریان جهانی مقاومتدکتر حامد حاجیحیدری؛ سخنرانی در نشست «مقاومت به مثابه امر اجتماعی» برگزار شده توسط انجمن بینالمللی علوم اجتماعی ایران▌▌ جایگاه ابرمفهوم «سرمایه اجتماعی»؛ از پیمایشهای ناکافی تا ضرورت گذار به سنجش سایبرهوشمحور▬ مفهوم «سرمایه اجتماعی» جایگاهی بیبدیل در جامعهشناسی و علوم اجتماعی یافته است؛ به گونهای که اهمیت آن از مفاهیم کلاسیکی همچون جامعه، فرهنگ و، حتی، تمدن نیز فراتر رفته است. این امر به خاطر ماهیت پیچیده، چندلایه و اثرگذار «سرمایه اجتماعی» در تمامی عرصههای حیات جمعی است؛ عرصههایی که از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ، امنیت و تابآوری اجتماعی را در بر میگیرند. سرمایه اجتماعی، برخلاف سرمایههای اقتصادی و انسانی که قابلاندازهگیری مستقیم هستند، ماهیتی شبکهای، رفتاری، عاطفی، معنایی و هویتی دارد و دقیقاً به همین دلیل است که اندازهگیری آن دشوارتر و همزمان، اهمیت آن بسیار بیشتر است. در جامعه معاصر که روابط انسانی به شدت در معرض تحولات دیجیتال، مجازی و فراملی قرار گرفته، سرمایه اجتماعی بیش از هر زمان دیگری تعیینکننده کیفیت زندگی جمعی، توان کنشگری ملتها و ظرفیت مقاومت در برابر فشارهای ساختاری است. به همین دلیل است که اکنون، در جامعهشناسی معاصر، «سرمایه اجتماعی» به عنوان «شاخص مادر» در تحلیل تحولات اجتماعی شناخته میشود.
▬ اما در کنار این اهمیت فزاینده، پیچیدگی مفهوم سرمایه اجتماعی نیز به شکل چشمگیری افزایش یافته است. از لیدا جادسون هانیفان (۱۹۱۶) تا پیر بوردیو (۱۹۸۶)، رابرت پاتنام (۱۹۹۵)، و فرانسیس فوکویاما (۱۹۹۵) و نهایتاً تا برداشتهای رانلد برت (۲۰۱۲) با نظریه «حفرههای ساختاری» (کارکرد روابط ضعیف)، برداشتهایی با پیچیدگی فزاینده از مفهوم سرمایه اجتماعی ارائه شده است؛ از امور غیرمادی ارزشمند در زیستجهان، تا شبکه روابط، شبکه روابط هنجارین، شبکه روابط اعتماد، و نهایتاً ساختار شبکه، مفهوم سرمایه اجتماعی بسط یافته است. در این مفهوم اخیر، یعنی، «ساختار شبکه»، ساختاری که شامل شبکههای آشکار و پنهان، پیوندهای رسمی و غیررسمی، شبکههای افقی و عمودی، حافظههای جمعی، روایتهای تاریخی، هویتهای مشترک، و، حتی، تعاملات گذرا در سایبرفضا اهمیت مییابند. این پیچیدگی چندوجهی به قدری بالاست که روشهای کلاسیک جامعهشناسی (بهویژه پیمایشها و نمونهگیریهای معمول که اغلب مبنای ریاضی و منطقی درستی ندارند) نمیتوانند تصویر درست و فراگیری از آن ارائه دهند، و، حتی، در بررسیهای اولیه کلاندادهها معلوم شده است که خطاهای پیمایشها در حد اعوجاجهای جزئی نیست، بلکه در حدود وارونهسازی واقعیت است. بسیاری از پیمایشها به علت محدودیت تعداد سؤال، ماهیت خوداظهاری پاسخدهندگان، عدم امکان رصد رفتار واقعی افراد، و محدودیتهای زمانی و مکانی، و همچنین، محدودیتهای طیفها و سنجههای پیمایشها، قادر نیستند ابعاد پویای سرمایه اجتماعی را بسنجند و لذا، تصویری ناقص، فشرده و گاهی، حتی، گمراهکننده ارائه میکنند.
▬ در نتیجه، میتوان گفت روشهای معمول جامعهشناسی برای سنجش سرمایه اجتماعی امروز به صورت بنیادین ناکافی شدهاند. به ویژه در جامعهای مانند ایران که روابط اجتماعی، هویتها و شبکههای ارتباطی آن در دهه اخیر تحت تأثیر تحولات عظیم منطقهای، جنگ روایتها در سایبرفضا، و شکلگیری هویتهای فراملی قرار گرفته، سنجش سرمایه اجتماعی دیگر نمیتواند به پاسخهای پرسشنامهای محدود شود. به همین دلیل، ضرورت دارد سنجش سرمایه اجتماعی به سمت ابزارها و روشهای تحلیل کلانداده و مدلسازیهای رایانشی حرکت کند که قادر باشند «روندهای شبکهای»، «واکنشهای عمومی»، و «عملکردهای لحظهای» را در مقیاس بزرگ رصد و تحلیل کنند. سایبرهوش رصد، تحلیل و مدلسازی واقعیتهای شبکهای در مقیاس کلان، در بازههای زمانی بسیار کوتاه هر ۵ ثانیه یا کمتر را میسر میسازد. این شیوه، برخلاف پیمایشهای کلاسیک، نه بر اظهارات طورشیافته، بلکه بر رفتار واقعی افراد متکی است و به صورت لحظهبهلحظه قادر به اندازهگیری تغییرات سرمایه اجتماعی است. به بیان دیگر، سنجش سرمایه اجتماعی نه از طریق پرسشنامه، بلکه از طریق خوانش و تحلیل میلیونها داده شبکهای، که در محیط طبیعی کنش خلق میشوند، انجام خواهد شد. این همان نقطه گذار روششناختی بزرگ در علوم اجتماعی است که پژوهشگران علوم شناختی، برای تحقق کامل آن، در تلاش هستند.
▬ با این حال، در کنار این تحول روششناختی ضروری، دادههای موجود حاصل از سه موج پیمایش سرمایه اجتماعی (۱۳۸۵/۱۳۹۴/۱۳۹۷)، به رغم محدودیتها، نکاتی را در مورد وضع فعلی سرمایه اجتماعی مقاومت نشان میدهند. این پیمایشها تصویر روشنی از وجود سرمایه اجتماعی افقی قوی و دو نوع سرمایه اجتماعی عمودی در ایران ارائه میکنند. سرمایه اجتماعی افقی، که شامل اعتماد میان فردی، کمکهای مردمی، همبستگی بحرانمحور و رفتارهای حمایتی است، در تمام موجها نشان از پایداری و قدرت بالای «گفتمان مقاومت» در جامعه ایران دارد، اما، نکته مهمتر این است که در همین سرمایه اجتماعی افقی، گفتمان مقاومت وضعیت برجسته و قابلتوجهی دارد؛ به این معنا که هنگامی که موضوع به «مقاومت»، «دفاع از مظلوم»، «همبستگی با ملتهای تحت ستم»، و «مشارکت در کنشهای عدالتخواهانه» میرسد، مشارکت و اعتماد مردم به طور محسوسی افزایش مییابد. در این زمینه یافتههای دفتر افکارسنجی مرکز طرح هیأت ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، نظرسنجی کشوری با موضوع «نظر مردم پیرامون مبارزات ملت فلسطین» به صورت تلفنی در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مهرماه ۱۴۰۲ برگزار کرده است که نتایج آن به این شرح است: ۷۷. ۵٪ با «حق مبارزه مردم فلسطین» موافق بودهاند؛ ۷۶. ۹٪ معتقد به «وظیفه حمایت کشورهای اسلامی» بودهاند؛ ۶۸. ۳٪ با «حمایت ایران» موافق بودهاند؛ ۷۱٪ باور به «پس گرفتن سرزمین توسط فلسطینیها» داشتهاند؛ ۷۰. ۳٪ معتقد بودند که «اسرائیل دشمن ایران است». ۶۲. ۴٪ باور داشتند که «وجود اسرائیل برای امنیت ایران خطرناک است». و نهایتاً، ۷۲. ۹٪ با «مظلومیت اسرائیل» مخالف بودند.
▬ در کنار سرمایه اجتماعی افقی، دو گونه سرمایه اجتماعی عمودی نیز قابلتشخیص است: یکی سرمایه اجتماعی عمودی مربوط به نهادهای عمومی و اداری و دیگری سرمایه اجتماعی عمودی مربوط به نهادهای انقلابی. موج اخیر پیمایش سرمایه اجتماعی (۱۳۹۷)، به طور واضح نشان میدهد که سرمایه اجتماعی عمودی نهادهای انقلابی در جامعه ایران بسیار بالاتر از سرمایه اجتماعی دستگاههای دولتی و بوروکراسی معمول کشور است. در محاسبه شاخص «نسبت اعتماد زیاد به اعتماد کم در تراز اعداد ۱۰۰»، در حالی که پایگاههای بسیج نمره ۱۵۰. ۱۶ دریافت کردهاند، یا صدا و سیما نمره ۱۳۲. ۶۲ دریافت کرده است، فرمانداریها و بخشداریها، نمره ۹۲. ۴۶، یا اداره دارایی و مالیاتی، نمره ۵۲. ۵۴، احزاب و تشکلهای سیاسی، نمره ۴۵. ۷۸، و، حتی، شوراهای شهر، نمره ۸۲. ۰۱ دریافت کردهاند. این امر بیانگر آن است که جامعه ایران در لایههای عمیق خود، میان «ساختار مقاومت» انقلابی و «اعتماد اجتماعی» پیوندی معنایی و تاریخی برقرار کرده است. به ویژه هنگامی که این سرمایه اجتماعی در زمینههای عاطفی، هویتی و تاریخی اندازهگیری میشود، گفتمان مقاومت به بخشی از حافظه جمعی و هویت پایدار جامعه تبدیل میشود.
▌▌ سرمایه اجتماعی مقاومت در ایران و منطقه؛ گذار از هماحساسی به همپیکری تمدنی▬ سرمایه اجتماعی مقاومت از یک سطح عاطفه اخلاقی، تا مشارکت فعال، و نهایتاً به یک همپیکری تمدنی بدل گشته است؛ همپیکریای که امروز در ایران و برخی کشورهای منطقه به گونهای پایدار و گسترده ریشه دوانده است. در سطح نخست، سرمایه اجتماعی مقاومت در ایران با «هماحساسی» آغاز میشود؛ هماحساسی با ملتهای مظلوم منطقه، با رنج تاریخی فلسطین، با مقاومت مردم لبنان، با ایستادگی مردم عراق در برابر تروریسم، و با استقامت مردم یمن در برابر تجاوز خارجی. این هماحساسی یک گرایش عمومی و پایدار است و دادههای پیمایشها آن را تأیید میکنند (۷۷. ۵٪ «حق مبارزه مردم فلسطین» را به رسمیت میشناختند). لایه عاطفی جامعه ایران، هویت اخلاقی و عدالتخواهانه مردم به گونهای عمیق با رنج و مقاومت ملتهای منطقه پیوند خورده است.
▬ اما سرمایه اجتماعی مقاومت، برخلاف گذشته که همدلی مردم نسبت به ملتهای مظلوم، شامل «احساس حمایت» بود، اکنون، به شکل «مشارکت» در قالب «احساس سرنوشت مشترک» و «همپیکری تمدنی» درآمده است. دادههای مهرماه ۱۴۰۲ این برداشت را تأیید میکند که ۷۶. ۹٪ معتقد به «وظیفه حمایت کشورهای اسلامی» بودهاند؛ ۶۸. ۳٪ با «حمایت ایران» موافق بودهاند. هر چند پیمایش تازهتری صورت نگرفته، ولی، شک نیست که این ارقام پس از درگیری مستقیم با اسرائیل صعود کرده است. این دادهها در کنار نتایج تجربه کمپین «ایران همدل»، تأیید میکنند که روابط مردم ایران با ملتهای عراق، لبنان، یمن و، حتی، بخشی از مردم فلسطین و سوریه از سطح همدلی و احسان گذشته و به سطح «هویت مشترک» رسیده است. در کمپین «ایران همدل»، که طی آن میلیونها نفر از مردم ایران، با وجود فشارهای اقتصادی تحریمها، کمکهایی برای هموطنان خود و نیز برای ملتهای مظلوم منطقه جمعآوری کردند. قابلتوجه آنکه بخشی از این کمکها مستقیماً به لبنان و غزه هدایت شد و این امر نشان داد که مردم ایران یکبار دیگر و این بار نه در میدان جنگ هشتساله پیشین، بلکه در میدان مواسات و عدالتخواهی فراملی، همان روحیهای را نشان میدهند که در دوران جنگ تحمیلی در حمایت از جبههها نشان داده بودند. به این ترتیب، مشارکت اجتماعی در گفتمان مقاومت دیگر یک پدیده خاص یا موسمی نیست؛ بلکه بخشی از ساختار پایدار سرمایه اجتماعی ایران شده است.
به ویژه پس از عملیات وعده صادق یک و دو، مردم ایران رخدادهای غزه، نبردهای حزبالله، امنیت عراق و تحولات یمن را نه به مثابه رخدادهای خارجی، بلکه به عنوان بخشی از زیستجهان رسانهای و عاطفی خود دنبال میکنند. به ویژه در مورد عراق، نتایج روندهای جستوجوی گوگل از سال ۲۰۰۴ تا کنون، و همچنین، رویداد مهم اربعین نشان میدهد که مردم به نحو مؤثری یک سرمایه اجتماعی افقی رسوخیابنده بین ایران و کشور عراق فراهم آمده است و در این زمینه به یک امر فراملی تبدیل شده است.▬ در این میان، نقش شبکههای اجتماعی و سایبرفضا، در گشایش یک جبهه جدید مقاومت بسیار کلیدی است. امروز بخش مهمی از روایت مقاومت، تجربه مقاومت و، حتی، هویت مقاومت در فضای مجازی ساخته و بازتولید میشود. نسل جدید ایرانی و منطقهای و جهانی، رخدادهای مقاومت را در لحظه دنبال میکند، روایت خود را میسازد، و در یک تجربه جمعی برخط، هویت مشترک را تقویت میکند. این پدیده سبب شده که سرمایه اجتماعی مقاومت، برخلاف شکل مرسوم آن که وابسته به رسانههای رسمی بود، اکنون، به صورت شبکهای بلاکچینی و خودسازماندهنده عمل کند. در واقع، سایبرفضا توانسته فاصلههای جغرافیایی، قومی، زبانی و فرهنگی را از بین ببرد و تجربه زیسته مشترکی ایجاد کند که پیش از این، در تاریخ منطقه بیسابقه بوده است.
▬ در جمعبندی، سرمایه اجتماعی مقاومت در ایران و منطقه و جهان را باید یک سرمایه اجتماعی «چهارسطحی» دانست که از هماحساسی عاطفی آغاز میشود، به مشارکت فعال اجتماعی میرسد، به همپیکری تمدنی دست مییابد، و نهایتاً به سطح «سایبرمقاومت» و «هکتیویسم» میرسد. این شبکه چهارسطحی، در چهارچوب دادههای پیمایشهای رسمی، شواهد اجتماعی و تحولات تاریخی منطقه قابل مشاهده است. نکته اساسی آن است که این سرمایه اجتماعی نهتنها تضعیف نشده، بلکه در دهه اخیر (همزمان با پیروزیهای میدانی محور مقاومت و افول نظم تکقطبی غرب) تقویت نیز شده است. در نتیجه، مقاومت دیگر یک گفتمان سیاسی محدود به نخبگان یا گروههای خاص نیست؛ بلکه به بخشی از ساختار اجتماعی، تاریخی و هویتی مردم ایران و ملتهای منطقه تبدیل شده است. این واقعیت، بنیان فهم آینده مقاومت و تحلیل پویاییهای جهان چندقطبی آینده را شکل میدهد.
▌▌ وضع کنونی مقاومت: محل اشد امیدواری▬ در یک افق جهانی، آغاز گفتمان مقاومت را میتوان با استقلال هند و عبور از استعمار در سال ۱۹۴۷، پیروزی انقلاب چین در سال ۱۹۴۹ مرتبط دانست. این رخدادها نقطه شروع موجی از جنبشهای ضداستعماری و رهاییبخش در سراسر جهان بودند. انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ و انقلاب الجزایر در سال ۱۹۶۲، حلقههای مهمی از این زنجیره بودند و نشان دادند که ملتهای تازه استقلالیافته قادرند در برابر قدرتهای مستعمرهگر و هژمونی خارجی ایستادگی کنند. دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، شاهد گسترش جنبشهای رهاییبخش بودند و کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ و تشکیل جنبش عدم تعهد در دهه ۱۹۶۰، تجلی اراده ملتها برای یافتن راه سومی در برابر بلوکهای شرق و غرب بود. این روند نشان میداد که مقاومت نه یک پدیده محلی، بلکه یک جریان جهانی با ظرفیت تأثیرگذاری در نظم بینالمللی است. دهه ۱۹۷۰ نقطه عطفی در تاریخ مقاومت جهانی به شمار میآید؛ پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، نه تنها نظم سیاسی منطقه را دگرگون کرد، بلکه الگویی از مقاومت مبتنی بر هویت دینی و خودآگاهی تمدنی را عرضه نمود، الگویی که تفاوت بنیادینی با جنبشهای سکولار ضداستعماری داشت و پارادایم جدیدی از مقاومت جهانی ایجاد کرد. دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، دوره نهادینه شدن گفتمان مقاومت بود؛ تأسیس حزبالله لبنان در سال ۱۹۸۲ و مقاومت موفقیتآمیز آن در برابر اشغالگری اسرائیل، نظریه و الگوی مبارزه نامتقارن را تثبیت نمود و الهامبخش بسیاری از جنبشهای آزادیخواه در سطح جهان شد.
ورود به قرن بیستویکم نیز شاهد ظهور چین به عنوان نمونه، ای موفق از مقاومت در برابر هژمونی غرب بود؛ رشد اقتصادی شتابان این کشور، حفظ استقلال سیاسی و فرهنگی و توسعه مبتنی بر مدل بومی، الگویی بدیل در برابر مدل توسعه غربی ارائه کرد و نشان داد که مقاومت میتواند ابعاد اقتصادی و تمدنی نیز داشته باشد. در غرب آسیا، شکلگیری «محور مقاومت» به رهبری ایران، شبکهای قدرتمند در برابر پروژه هژمونی امریکا و اسرائیل ایجاد نمود و پیروزیهای این محور در جنگهای مختلف، کارآمدی استراتژی مقاومت نامتقارن را به اثبات رساند و به رغم دشواریهای اخیر بعد از ۷ اکتبر، باز هم کارآمدی خود را نشان خواهد دادان شاء تبارک و تعالی. در سطح وسیعتر، تأسیس گروه BRICS در سال ۲۰۰۹، نمادی از ظهور مراکز جدید قدرت و حرکت جهان از تکقطبی به چندقطبی بود و نشان داد که مقاومت نه تنها یک جریان منطقهای، بلکه یک روند جهانی با ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.
▬ پس از یک جهان دوقطبی، و، سپس، تکقطبی، اکنون، با شکستپذیری نظم تکقطبی غرب، به ویژه امریکا، از آغاز دهه ۲۰۱۰ میلادی، شرایط بیسابقهای برای ظهور و تقویت محورهای مقاومت ایجاد کرده است. بحران مالی جهانی ۲۰۰۸، ناکامیهای نظامی امریکا در عراق، افغانستان و سوریه و همچنین، ناکامیهای سیاسی و اجتماعی داخلی، از جمله اعتراضات گسترده ضدصهیونیستی و چالشهای مشروعیت در درون غرب، همگی نشان دادند که قدرت سخت و ابزارهای مرسوم هژمونی جهانی دیگر تضمینکننده تثبیت نظم بینالمللی نیستند. کاهش سهم اقتصادی امریکا از اقتصاد جهانی از ۲۵٪ در سال ۱۹۹۹ به ۱۵٪ در سال ۲۰۲۳، شکستهای نظامی در عرصههای حساس و ناکامی در ایجاد انسجام سیاسی و اجتماعی در سطح داخلی و بینالمللی، فضایی تنفسی برای محور مقاومت ایجاد کرده است تا بتواند نه تنها به تثبیت جایگاه خود در منطقه بپردازد، بلکه ظرفیت شبکهسازی فراملی و تقویت سرمایه اجتماعی مردم را نیز به شکلی پایدار گسترش دهد. این شرایط، امکان شکلگیری و توسعه سرمایه اجتماعی گسترده و شبکهای مقاومت را فراهم کرده است، سرمایهای که هم در سطح عاطفی، و هم در سطح مشارکت اجتماعی فعال است و به مرور به همپیکری تمدنی و هویتی تبدیل شده است.
▬ پیروزیهای راهبردی محور مقاومت در سالهای اخیر، نقش بسزایی در تثبیت و تقویت این سرمایه اجتماعی ایفا کردهاند. نابودی داعش، خروج اسرائیل از جنوب لبنان پس از جنگ ۳۳ روزه، بازدارندگی انصارالله در یمن، تثبیت دولت و حشدالشعبی در عراق، و شکست راهبردی اسرائیل در جنگ غزه ۲۰۲۳–۲۰۲۴، همگی نشان دادهاند که مقاومت، برخلاف تصور برخی تحلیلگران غربی، نه تنها یک جریان سیاسی موقتی و محدود نیست، بلکه یک جریان اجتماعی، تاریخی و فرهنگی با ظرفیت تبدیل به نیرویی پایدار در منطقه و، حتی، فراتر از آن است. این موفقیتها، علاوه بر تأثیر مستقیم بر شرایط میدانی، سرمایه اجتماعی مقاومت را در سطح ایران و ملتهای منطقه تقویت کرده و به ایجاد اعتماد، همبستگی و حس مشارکت فعال میان مردم دامن زدهاند.▬ این همگرایی ملتهای منطقه در دو دهه اخیر، امری کمسابقه و بینظیر در تاریخ غرب آسیا بوده است. مشارکت گسترده در مراسم اربعین، کمپینهای مشترک برای حمایت از غزه، شبکههای داوطلبانه و فعالیتهای جمعی مردم ایران، عراق، لبنان و یمن، همه نشان میدهند که روابط میان ملتها فراتر از همدلی ساده است و به سطحی از هویت نوپدید فراملی رسیده که میتوان آن را «هویت مشترک غرب آسیا» نامید. این هویت نوپدید، برخلاف هویتهای مرسوم که محدود به مرزهای ملی یا گروهی بود، در قالب شبکههای اجتماعی، رسانههای دیجیتال و سایبرفضا شکل گرفته و تقویت میشود و به سرمایه اجتماعی مقاومت اجازه میدهد نه تنها در سطح ملی، بلکه در سطح منطقهای و جهانی، حضور و اثرگذاری پایدار داشته باشد. سرمایه اجتماعی مقاومت در ایران، علاوه بر سطح افقی، در سطح عمودی نیز قابل توجه است.
اعتماد بالای مردم به نهادهای انقلابی، در مقایسه با نهادهای دولتی و اداری، نشان میدهد که گفتمان مقاومت به بخشی از حافظه جمعی و هویت اجتماعی ایران تبدیل شده و این اعتماد، زمینه مناسبی برای تثبیت و گسترش فعالیتهای مقاومت فراهم آورده است.▬ در همین حال، تضعیف اسرائیل به عنوان مهمترین ستون نظم تکقطبی در منطقه، شرایط استراتژیک را بیش از پیش به نفع مقاومت تغییر داده است. بحران مشروعیت داخلی، ناتوانی در بازدارندگی، شکافهای اجتماعی و سیاسی و وابستگی کامل به حمایت امریکا، همگی نشان میدهند که رژیم صهیونیستی وارد دوره شکست استراتژیک شده است. شکستهای عملیاتی متعدد، از جمله در جنگ غزه، به همراه افزایش همبستگی منطقهای و فراملی ملتها، افق مقاومت را روشنتر و سرمایه اجتماعی آن را مستحکمتر کرده است. این تحولات، مسیر تبدیل سرمایه اجتماعی مقاومت از سطح هماحساسی به سطح مشارکت فعال و نهایتاً همپیکری تمدنی را هموار کردهاند، به گونهای که امروز مشارکت اجتماعی در قالب احساس سرنوشت مشترک و هویت فراملی، دیگر یک پدیده موسمی یا محدود به حوزه اخلاقی نیست، بلکه به بخشی از ساختار اجتماعی، تاریخی و هویتی مردم تبدیل شده است.
▌▌ افق پیش رو▬ سایبرفضا به عنوان میدان اصلی نبرد هویتی، نقش تعیینکنندهای در ادامه مسیر مقاومت ایفا میکند. نسل جدید، هویت خود را در فضای مجازی شکل میدهد و نبردهای اصلی مقاومت، شامل نبرد روایتها، نبرد مشروعیتها و نبرد آیندهها، اکنون، عمدتاً در این فضا رخ میدهد. ویژگیهای منحصر به فرد سایبرفضا، از جمله عدم تمرکز، امکان شبکهسازی جهانی، تکثیر روایتها و شکستن انحصار رسانهای غرب، توان بسیج لحظهای و تولید حافظه جمعی برخط، همه ابزارهایی هستند که سرمایه اجتماعی مقاومت را تقویت میکنند و امکان اثرگذاری آن را در سطح ملی، منطقهای و جهانی فراهم میآورند. مقاومت در این زمینه، دیگر صرفاً متکی به سازمانها و نهادهای رسمی نیست و توانسته با استفاده از ابزارهای دیجیتال، شبکههای مردمی و رسانههای اجتماعی، یک جریان خودسازماندهنده، پویا و گسترده ایجاد کند که قدرت اجتماعی و فرهنگی قابل توجهی را تولید میکند.▬ آینده مقاومت مشروط به استمرار این جریان شبکهای و ارتقای کارآمدی نهادهای انقلابی و مردمی است. به ویژه در جریان رویدادهای پس از ۷ اکتبر، مقاومت به زبان نسل جدید، الگوهای زیست دیجیتال، حساسیتهای اخلاقی نو و سبک زندگی آینده ترجمه شد. اینچنین سرمایه اجتماعی افقی تازهای خلق شده است که میتواند موتور اصلی مقاومت گردد، و شبکههای محلی، فعالیتهای داوطلبانه، کنشهای اجتماعی، گروههای جوانان و جمعیتهای فراملی مردمی را به عنوان ستونهای سرمایه اجتماعی، فعالتر و پویاتر خواهد ساخت.
▬ در جمعبندی، سرمایه اجتماعی، موفقیتهای میدانی، توان شبکهای و ظرفیتهای سایبری مقاومت، آیندهای روشن و امیدبخش را نوید میدهند، اما، این روشنایی تنها در صورتی تضمین میشود که جریان مقاومت در تمامی سطوح (شبکهای، سایبرفناوری، فردی، نهادی) فعال، خلاق و پیوسته در میدان باشد. خوشبینی صرف، اتکا به پیروزیهای گذشته یا تکیه بر ساختارهای مرسوم نمیتواند آینده مقاومت را تضمین کند. تنها از طریق سازگاری مستمر با تحولات محیط داخلی، منطقهای و جهانی و بهرهگیری هوشمندانه از فرصتهای شبکهای، دیجیتال و اجتماعی، میتوان تضمین کرد که مقاومت به یک پارادایم پایدار و تمدنی تبدیل شود، پارادایمی که از هویت دینی و اخلاقی آغاز شده، عدالتخواهی جهانی و استقلال سیاسی را در بر میگیرد، مردمیبودن ساختار قدرت و مقاومت شبکهای را تثبیت میکند و با وحدت امت و منطقه، بازدارندگی نامتقارن و پیشرفت علمی و فناورانه مستقل از غرب را تضمین میکند. این جریان، نه یک پدیده گذرا، بلکه ستون اصلی آینده جهان چندقطبی و بازتولید هویت و حافظه جمعی ملتها در سطح منطقه و جهان است.#سرمایه_اجتماعی | #مقاومت | #ایران | #سایبرفضا | #سنجش_سایبرهوشمحور | #همپیکری_تمدن | #جامعه_شناسی | #شبکه_های_اجتماعی | #اعتماد_اجتماعی | #نهادهای_انقلابی | #گفتمان_مقاومت | #عدالت_خواهی | #امنیت_ملی | #تحولات_منطقهای | #کلانداده | #مدلسازی_رایانشی | #تحلیل_شبکهای | #پیمایش_های_اجتماعی | #سرمایه_افقی | #سرمایه_عمودی | #همبستگی_اجتماعی | #مشارکت_مردمی | #هویت_ملی | #حافظه_جمعی | #تابآوری_اجتماعی | #روششناسی | #علوم_اجتماعی | #تحول_دیجیتال | #نظم_بینالمللتوأمبااقتباسهایآزادمآخذ:...هو العلیم
16:13 - 29 آبان 1404
نظرات کاربران









