اگر صحنه سیاسی جمهوری اسلامی را یک سن تئاتر فرض کنیم، نگاهی به آنچه این روزها میگذرد، نشان میدهد که بازیگران همانهاییاند که دیروز، پریروز و گاه حتی ۲۰ یا ۴۰ سال پیش بودند، اما متن نمایشنامه تغییر کرده است. متنهای پیشین، از ۱۳۵۷ تا همین چند هفته پیش، پیامآور پیروزیهای پیدرپی انقلاب اسلامی، نبوغ بیحدوحصر «رهبر»، شکست و درماندگی «شیطان بزرگ» و «رژیم غاصب صهیونیستی» و حرکت امت اسلام به سوی قلههای بلندتر و بلندتر بود.
این روزها اما سلسله مونولوگهایی که چهرههای برجسته نظام، هم سابق و هم لاحق، عرضه میکنند، در یک جمله خلاصه میشود: وضع خراب است!
سه رئیسجمهوری پیشین، حجتالاسلام محمد خاتمی، آقای دکتر محمود احمدینژاد و حجتالاسلام حسن روحانی، همراه با یک دوجین از نمایندگان سابق و لاحق مجلس شورای اسلامی، دهها متفکر که در نقش «مخالفان وفادار» قرار داشتند و تعدادی از مدیران دولتی و بخش خصوصی پیام متن جدیدــ یعنی «وضع خراب است» را گاه با صراحت و گاه تلویحا، عرضه میکنند.
مبلغان این متن چندین هدف دارند. نخستین هدف پاکسازی چهره خودشان است. مضمون لابهلای سطور اظهارات ایشان را میتوان اینطور خلاصه کرد: تا زمانی که من سر کار بودم، همهچیز خوب پیش میرفت، اما آنقدر سنگاندازی کردند که من نتوانستم وضع را حتی بهتر کنم. پس از کنار رفتن من، وضع بهسرعت بدتر و بدتر شد.
هدف دوم ظاهر شدن در نقش منتقد مصلح است: آنچه میگویم برای خیر و صلاح نظام و امت است! من دیگر در پی کسب مقام نیستم، اما وظیفه وجدانی خود میدانم که هشدار بدهم نظام و کل کشور به سوی فاجعه میرود!
هدف سوم زمینهسازی برای نوعی حلالیت است. در اینجا، پیام تلویحی به نظام بعدی، هر کس و هر نوع که باشد، این است: من مسئول خرابیها نبودم. کی بود، کی بود، من نبودم!
در این متن تازه، از هرگونه حمله به «شیطان بزرگ» و «رژیم غاصب کودککش صهیونیست» خودداری میشود. در همان حال، بازیگران موردبحث میکوشند تا عبای سیاه یا شکلاتی را کنار بگذارند و پرچم سهرنگ را به دور خود بپیچند تا ایرانی جلوه کنند. تقریبا تمامی آنان از تاریخ و تمدن چند هزار ساله ایران دم میزنند (البته رقم ۲۵۰۰ سال را به کار نمیبرند، چون یادآور ایران شاهنشاهی است).
از لگد زدن به دودمان پهلوی نیز خودداری میکنند، زیرا غلط یا درست، پذیرفتهاند که رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه پهلوی اکنون نزد بسیاری از ایرانیان ارجمندند. در بعضی موارد، مثلا در سخنان اخیر آقای تاجزاده، معاون اسبق وزارت کشور، نوعی تحسین کینهورزانه از پهلویها میبینیم: «در بسیار موارد، اوضاع در آن زمان (دوران پهلوی) بدتر از امروز نبود!» بعضی «مخالفان وفادار» نظام ۵۷ حتی به تحسین نیمهآشکار تن در میدهند و از احترام و عزتی که ایران در دوران پهلوی داشت، یاد میکنند. یک متفکر «مخالف وفادار» میگوید: گریه کردم وقتی دیدم که جمهوری اسلامی از عربستان سعودی خواسته است تا گوشت قربانی مراسم حج را برای تامین خوراک ایرانیان به تهران بفرستد. در زمان محمدرضاشاه، ایران کارخانهای برای کنسرو این گوشت به سعودی داده بود که محصول آن برای کشورهای گرسنه آفریقا فرستاده میشد.
بازیگران متن جدید اندکاندک، پس از حمله به «حاکمیت» که هرگز تعریف نمیشود، انگشت اتهام را به سوی آیتالله علی خامنهای، «رهبر عالیقدر»، دراز میکنند. به عبارت دیگر، نهتنها انتقاد از «رهبر» دیگر «خط قرمز» به شمار نمیآیدــ خط قرمزی که عبور از آن گاه به مجازات اعدام میانجامیدــ بلکه حمله مستقیم و گاه توهینآمیز به او یواشکی قورت داده میشود.
آقای تاجزاده مینویسد: خامنهای نه شجاعت سرکشیدن جام زهر را دارد و نه شهامت استعفا! البته آنان که فراموشکار نیستند، به یاد میآورند که همین سیاستمدار برجسته نظام در گذشته نه چندان دور، همین خامنهای را بهعنوان «رهبری شجاع و بادرایت» ستوده بود. در همان حال، ناظران سیاسی یادآور خواهند شد که امروز دیگر جام زهری در کار نیست که «رهبر» بنوشد یا ننوشد. کار از این کارها گذشته است.
رقیبان تاجزاده در گروه به اصطلاح «اصولی» نیز یادآور میشوند که او در مقام معاون سیاسی وزارت کشور معمار تقلب در چندین انتخابات بود.
دکتر احمدینژاد نیز از انتقاد یا اتهام مبری نمانده است. رقبا یا مخالفان او یادآور میشوند که در دوران ریاستجمهوری او بود که سهم سپاه پاسداران از کیک اقتصادی ایران تقریبا دو برابر شد و غارت کشور در چارچوب خصوصیسازی و پیدایش واحدهای خصولتی، گسترش یافت. این در حالی است که احمدینژاد خود را در لباس شوالیه ضدفساد بازترسیم میکند و مدعی است که اشخاصی ناشناس میلیارد میلیارد میبرند و میخورند، در حالی که بچههای ما رنگ میوه را هم ندیدهاند.
حجتالاسلام خاتمی نیز به گفته رقبا و مخالفان او، آن برف سفیدی که مینماید، نیست. چهار تن از خواهرزادگان او در راس بزرگترین هلدینگهای اقتصادی جمهوری اسلامی قرار دارد. بدینسان حجتالاسلام را به گفته یکی از مخالفانش، میتوان «بهترین دایی دنیا» خواند. همچنین در زمان ریاستجمهوری او بود که انتقال آب به یزد و اردکان روند خشک شدن زایندهرود را تسریع کرد. تمرکز سرمایهگذاری در شهر زادگاه حجتالاسلام بهویژه استقرار یک مرکز تولید سانتریفیوژها (ماشینهای مرکزگریز) برای غنی کردن اورانیوم اردکان را به «ثروتمندترین شهر ایران» تبدیل کرد.
حجتالاسلام روحانی نیز پرونده درخشانی ندارد. در دوران ریاستجمهوری او بود که تورم با زدن دنده بالا، سرعت گرفت. دروغ «برجام»ــ ترفندی که قرار بود ایران را زیر قیمومیت ۱+۵ قرار دهدــ به کرختی فعالیتهای اقتصادی کشور انجامید و بحرانی را که از زمان ریاستجمهوری احمدینژاد آغاز شده بود، شدت بخشید.
هواداران آقای خامنهایــ آری او هنوز هوادارانی دارد که او را ضامن منافع پلید خود میدانندــ اکنون بسیج شدهاند تا با بیرون کشیدن کرسی ریاستجمهوری از زیر آقای دکتر مسعود پزشکیان، زمینه را برای تحکیم انحصار قدرت در «بیت رهبری» آماده سازند. روزی نمیگذرد که شایعه تازهای درباره استعفای پزشکیان یا لااقل معاون اول بیخاصیت او، آقای عارف، پخش نشود.
روزنامه کیهان که غالبا نظرات «رهبر» را بازتاب میدهد، در یک سرمقاله، یادآور میشود که آقای خامنهای پیش از انتخابات ریاستجمهوری توصیهای خطاب به پزشکیان عرضه کرد که در آن گفت: «نامزدهای ریاستجمهوری با خداوند عهد کنند که در صورت کسب مسئولیت، اطرافیان و همکاران را از کسانی انتخاب نکنند که دلبسته آمریکا باشند و تصور کنند بدون لطف آمریکا نمیشود قدم از قدم برداشت.» سرمقاله نویس کیهان سپس ادعا میکند که پزشکیان درست برعکس این نصیحت «رهبر» عمل کرده است.
دکتر پزشکیان بر خلاف شخصیتهای نمایشنامه لوئیجی پیراندلو، درامنویس ایتالیایی، که در جستجوی یک نویسنده بودند، نمایشنامه خیالی خود را شخصا مینویسد. او در سفر به شهرستانها، با بریدن روبانها و لبخند زدن در برابر دوربینها، آغاز طرحهای عمرانی، رفاهی و فرابردی جدید را اعلام میکند که هرگز واقعیت نخواهند یافت.
مدیرکل سازمان برنامه و بودجه میگوید طرحبازی بس است! در زمینه حملونقل اگر بخواهیم و بتوانیم طرحهای اعلامشده را تمام کنیم، ۱۰۱ سال طول میکشد. برای تکمیل طرحهای آب و فاضلاب هم که تاکنون اعلام کردهایم، ۳۵ سال وقت لازم است.
وزارت راه و شهرسازی خبر میدهد که دستکم ۴۲ درصد از ایرانیان در واحدهای مسکونی نامناسب یا حتی خطرناک به سر میبرند که ۱۱ درصد از آنان مقیم بافتهای فرسوده در شهرهای بزرگاند.
طرح خودکفایی در تولید بنزین که در دوران دکتر احمدینژاد با دنگوفنگ فراوان اعلام شد، هنوز در بایگانی سازمان برنامه گرد میگیرد. در سال جاری، ایران بیش از شش میلیارد دلار بنزین، غالبا از هند، وارد کرده است.
با این حال دکتر پزشکیان در سفرهای شهرستانی خود از ساختن پالایشگاههای جدید سخن میگوید و کمبود کنونی را به تحریمها نسبت میدهد. در حالی که چنین تحریمی هرگز در کار نبوده است. در هر حال ایران که جزو ۱۰ تولیدکننده بزرگ نفت خام است، قاعدتا میبایستی بتواند هم نیاز داخلی به بنزین را برآورد و هم بنزین صادر کند.
نیاز به سفر به شهرستانهاــ احتمالا برای هواخوری و ترسیم این تصور که مقامات دارند کار میکنندــ مختص آقای پزشکیان نیست. آقای دکتر سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه، نیز آنجا که از خارج دعوتنامهای دریافت نمیکند، یکسری سفر داخلی را آغاز کرده است، با هدف بازسازی و توسعه شعبههای وزارت خارجه در شهرستانها. تعجب نکنید؛ جمهوری اسلامی تنها کشور جهان است که وزارت خارجهاش در شهرستانهایش دفترودستک و سفیر و وزیرمختار دارد. این وضع مضحک یادآور کودکانی است که در برنامه خود برای نوسازی ایران، از «دولتهای محلی» در داخل کشور سخن گفتند.
در حالی که وزیر امور خارجه در داخل سفر میکند، آقای دکتر علی اردشیر لاریجانی تصویر خود را بهعنوان وزیر خارجه واقعی رژیم پررنگتر میسازد و از پیروزیهای خود در هدایت «مقاومت» و توسعه مناسبات با چین و روسیه لاف میزند. در حالی که در هیچ یک از آن زمینهها، چیزی جز شکست و توهین، به سوغات نیاورده است.
ریزش واژهای است که در یکی دو سال گذشته در گفتمانهای سیاسی مربوط به جمهوری اسلامی بارها تکرار شده است. امروز این ریزش کاملا مشهود است. از دو یا سه هزار نفری که در طی دهههای اخیر ستون فقرات نظام را تشکیل دادهاند، امروز تعدادی انگشتشمار هنوز آنقدر نادان یا وقیحاند که خواستار ادامه وضع موجود باشند.
در ماههای اخیر، بهویژه پس از «پیروزی بزرگ» در نبرد ۱۲روزه تابستان گذشته، بسیاری از مقامات سابق و لاحق با انتقال بخشی از اموال و گاه حتی خانوادههای خود به خارج، یادآور موشهایی شدهاند که از کشتی در حال غرق بیرون میپرند. فروش املاک و فرار سرمایه در ایران امروز میرود تا در سطح اپیدمیک قرار گیرد.
از سوی دیگر، مومنان واقعی یا خیالی که بخش عمدهای از ریگ ته جوی نظام را تشکیل میدادند، خود را کنار کشیدهاند. آیتالله محمد پشمفروش، سرپرست مساجد کشور، میگوید تقریبا تمامی ۸۰ هزار مسجد موجود، بخش عمدهای از نمازگزاران خود را از دست دادهاند. در بسیاری از شهرها، نمازجماعت سیاسی که از زمان آیتالله خمینی آغاز شد، عملا یا تعطیل شده یا با شرکت نیم تا یک دوجین مومن برگزار میشود.
ریزش از ساختار کلی نظام بیتردید یکی از شرایط لازم برای پایان کابوس جمهوری اسلامی است؛ لازم اما ناکافی. ریزشیها در حال حاضر از انتقاد یا حتی سیاهنمایی نظام فراتر نمیروند. همگی خود را خواستار اصلاحات و تغییرات معرفی میکنند، اما هرگز نمیگویند چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند و چه نهادی را میخواهند تغییر دهند. روشی که ریزشیها در حال حاضر در پیش گرفتهاند، نتیجهای جز افزودن بر نگرانیهای عمومی نخواهد داشت. این نگرانیها به نوبه خود، به ترس از تغییر حرکت به سوی مجهول منجر میشود و سرانجام به حفظ وضع موجود در لبه پرتگاه میانجامد.
در حال حاضر ریزش در جهات گوناگون صورت میگیرد. آنچه لازم است، ریزش در یک جهت مشخص است. این جهت مشخص با پذیرفتن این واقعیت که انقلاب ۱۳۵۷ یک فاجعه ملی بود، آغاز میشود. اگر نپذیریم که خشت اول کج نهاده شد، نمیتوانیم ادعا کنیم که عمارت کجساخته قابل تعمیر و حفظ است. از سوی دیگر، اگر ریزشیها نتوانند یا نخواهند گفتمانی شفاف عرضه کنند، نشان خواهند داد همانقدر سرگردان و حیراناند که گردانندگان نظام خمینیگرا از آغاز بودند.
به عبارت دیگر، ریزش از نظام میتواند هم مفید باشد و هم زیانبار. ریزش مفید هنگامی است که جداشدگان یا تبریجویان از یک نظام ورشکسته و مفلوک، در کنار نیرویی تازه که توان بازسازی دارد، قرار میگیرند. ریزش زیانبار هنگامی است که جداشدگان از نظام به جریانهای واقعی مخالف آن میپیوندند و فرهنگ و کردار شکستخورده خود را به همراه میآورند. این ریزشیها مانند لجنهاییاند که میتوانند یک جویبار پاک و پرنشاط را ملوث و منحرف کنند.
تشخیص اینکه با کدام نوع ریزش روبرو هستیم، آسان نیست، اما بیش از هر زمان دیگری، ضرورت دارد.
ای بسا ابلیس آدمرو که هست/ پس به هر دستی نباید داد، دست










