بازخوانی یک ابهام تاریخی؛ آیا علامه از انقلاب فاصله داشت؟

سال‌هاست سکوت فلسفی علامه طباطبایی دستاویز برداشت‌های نادرست درباره نسبت او با انقلاب اسلامی شده است، اما مرور روایت‌های معتبر و تحلیل‌های کتاب «عقل و سکون» نشان می‌دهد این سکوت نه از بی‌تفاوتی بلکه از نوعی نقش‌آفرینی عمیق و زیرساختی حکایت دارد، نقشی که در شکل‌گیری عقلانیت و هویت فکری انقلاب تعیین‌کننده بود.

خلاصه خبر

بازخوانی یک ابهام تاریخی؛ آیا علامه از انقلاب فاصله داشت؟

سال‌هاست سکوت فلسفی علامه طباطبایی دستاویز برداشت‌های نادرست درباره نسبت او با انقلاب اسلامی شده است، اما مرور روایت‌های معتبر و تحلیل‌های کتاب «عقل و سکون» نشان می‌دهد این سکوت نه از بی‌تفاوتی بلکه از نوعی نقش‌آفرینی عمیق و زیرساختی حکایت دارد، نقشی که در شکل‌گیری عقلانیت و هویت فکری انقلاب تعیین‌کننده بود.
گروه قرآن و فعالیت‌های دینی خبرگزاری فارس: در سال‌های گذشته، هم‌زمان با افزایش بحث‌ها درباره شخصیت‌های مؤثر در پیدایش و تثبیت انقلاب اسلامی، نام مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی بیش از همیشه در کانون گفت‌وگوها قرار گرفته است، اما متأسفانه نه برای تحلیل نقش واقعی او، بلکه برای نسبت دادن برداشت‌های نادقیق، گاه متناقض و حتی تحریف‌شده.در این میان برخی او را عارفی منزوی معرفی کرده‌اند که به سیاست کاری نداشت، برخی دیگر فیلسوفی بی‌تفاوت و گروهی نیز او را منتقد انقلاب می‌نامند.کتاب «عقل و سکون» نوشته علی لاریجانی یکی از معدود آثاری است که با پرداختی تحلیلی، دقیق و نزدیک به فضای فکری علامه، می‌تواند بسیاری از این ابهامات را از میان بردارد. این گزارش کوششی است برای بازخوانی نسبت علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی، آن هم نه از منظر سیاسی‌، بلکه از زاویۀ فلسفی، معرفتی و تمدنی، همان ساحتی که علامه در آن نقش واقعی خود را ایفا کرده است.سکوت علامه؛ نه بی‌طرفی، بلکه روش حکمای اسلامییکی از مهم‌ترین نقاط ابهام دربارۀ علامه از همین‌جا آغاز می‌شود که چرا او در سال‌های منتهی به انقلاب، کمتر در سخنرانی‌ها و بیانیه‌های سیاسی دیده می‌شود؟ آیا این سکوت، نشانه بی‌اعتنایی‌اش به تحولات انقلابی بود؟بر اساس تحلیل‌های لاریجانی در عقل و سکون، پاسخ منفی است. علامه از همان نسلی بود که فلسفه و عرفان را نه ابزار انزوا، بلکه مبنای اصلاح جامعه می‌دانست. سنت بزرگ حکمت اسلامی از ابن‌سینا و سهروردی تا ملاصدرا الگوی مشترکی دارد به این صورت که فیلسوف تا زمانی که مبانی معرفت و عقلانیت جامعه دگرگون نشده، وارد هیاهوی سیاست نمی‌شود. زیرا تغییر واقعی از درون آغاز می‌شود، نه از بیرون.
علامه نیز دقیقاً در همین مسیر حرکت می‌کرد. او می‌دانست که جامعه‌ای که مبانی عقلی‌اش از هم گسسته است، تنها با تغییر حکومت، اصلاح نمی‌شود. بنابراین سکوت او، سکوت راهبردی و معرفتی بود، نه بی‌تفاوتی.به‌گفته شاگردان نزدیکش در جلسات خصوصی، علامه نسبت به فساد سیاسی، بحران معنویت و وابستگی فرهنگی دوران پهلوی انتقادهایی صریح داشته است. اما او زبان حکمت را انتخاب کرده بود، نه زبان تجمع‌های سیاسی.انقلاب اسلامی، خروجی یک انقلاب فکری که سال‌ها قبل آغاز شده بودکتاب «عقل و سکون» با نگاهی کلان‌ نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی صرفاً یک رویداد سیاسی نبود بلکه نتیجه یک جنبش فکری و فرهنگی عمیق در ایران قرن چهاردهم شمسی بود. اگر این تحلیل درست باشد که بسیاری از پژوهشگران تاریخ معاصر آن را تأیید می‌کنند پس نقش علامه طباطبایی باید در همان لایه «تحول فکری» جست‌وجو شود، لایه‌ای که اتفاقاً مهم‌ترین بخش انقلاب است.سه خدمت بنیادین علامه به عقلانیت دینیاحیای فلسفه اسلامی در عصر هجمه‌های مادی‌گرایی: در دهه‌های پیش از انقلاب، موجی از جریان‌های مارکسیستی، لیبرالیستی و پوزیتیویستی تلاش می‌کردند دین را از عرصه اجتماع برانند. آثار علامه به‌ویژه اصول فلسفه و روش رئالیسم پاسخی عقلانی، علمی و دقیق به این جریان‌ها بود و نسل فکری حوزه و دانشگاه را مسلح به تفکر نقادانه کرد.تأسیس نگاه قرآنی اجتماعی در المیزان: برخلاف تصور رایج، المیزان فقط تفسیر عرفانی یا فلسفی نیست، تحلیل‌های اجتماعی، سیاسی و تمدنی در این کتاب موج می‌زند. نگاه علامه به عدالت، ظلم‌ستیزی، استقلال، جامعه توحیدی و نقش ایمان در ساختن تمدن اسلامی، بستر فکری گفتمان امام خمینی(ره) را کاملاً پشتیبانی می‌کند.
پرورش نسلی از متفکران انقلابی: تفاوت علامه با بسیاری از فیلسوفان گذشته، تأثیر مستقیم او بر نسل شاگردانش بود. نسلی که بعدها در اندیشه‌پردازی انقلاب، حکومت‌داری، فقه سیاسی، شورای تدوین قانون اساسی و مدیریت فرهنگی نقش‌آفرینی کرد. نسبت علامه با انقلاب، نسبتی مستقیم نیست که در قالب حضور در راهپیمایی یا صدور بیانیه دیده شود، بلکه نسبت زیرساخت با بنا است. انقلاب ۵۷ بر شانه‌های تحولاتی ایستاده بود که علامه حداقل سه دهه قبل آغاز کرده بود.رفع یک ابهام مهم: آیا علامه «سیاست‌گریز» بود؟این پرسش یکی از تکرارشونده‌ترین سوء‌برداشت‌ها درباره علامه است. کتاب «عقل و سکون» با استناد به روایت‌های دست اول می‌گوید: علامه نه تنها سیاست‌گریز نبود، بلکه سیاست‌زده هم نبود. علامه با سیاست‌بازی، قدرت‌طلبی یا مصلحت‌نمایی دینی در لباس سیاست مخالف بود. اما این به معنای نفی نقش دین در هدایت جامعه نیست. در نگاه او: «دین تنها برای خلوت فردی نازل نشده است. جامعه بدون عدالت و معنویت سقوط می‌کند. حکومت باید مبتنی بر عقل، اخلاق و وحی باشد. ظلم‌ستیزی از ارکان حیات اجتماعی اسلام است.» این اصول کاملاً با روح انقلاب اسلامی هم‌خوانی دارد.علامه هرگز در نوشته‌ها یا جلسات خصوصی‌اش کوچک‌ترین انتقادی به اصل حرکت امام خمینی(ره) یا اصل انقلاب ابراز نکرده است. اگر مخالفتی وجود داشت، طبیعی بود که شاگردان مهمش (مطهری، بهشتی، جوادی آملی، مصباح یزدی، لاریجانی و...) این اختلاف را منعکس کنند. اما هیچ سندی در این جهت دیده نمی‌شود.
علامه و امام هم‌جهت در مبانی، متفاوت در نقش‌هایکی از بخش‌های خواندنی «عقل و سکون» بررسی نسبت فکری و شخصیتی این دو چهر کم‌نظیر است. برخلاف تصور برخی، علامه و امام دو مسیر جداگانه نداشتند. بلکه هر دو «به نقش دین در هدایت اجتماع باور داشتند، جامعه توحیدی و عدالت‌محور را هدف می‌دانستند، به عرفان عملی و حکمت صدرایی گرایش داشتند و معتقد بودند که حقیقت دین از صحنه اجتماع جداشدنی نیست.»تفاوت فقط در نقش است یعنی امام خمینی(ره) نقش رهبر و مجاهد سیاسی را بر عهده گرفت اما علامه نقش معمار فکری را. این دو نقش مکمل هم بودند همان‌گونه که در هر تحول بزرگ، هم به رهبران نیاز است و هم به نظریه‌پردازان.دقت در سیره علامه نشان می‌دهد که او هیچ‌گاه در برابر این حرکت نایستاد و حتی بسیاری از شاگردانش را تشویق کرد که در عرصه اجتماعی و سیاسی نقش فعال داشته باشند.نقدهایی که به علامه وارد شد و پاسخ روشنگرانهپس از انقلاب، برخی افراد تلاش کردند «سکوت» علامه را به «بی‌میلی به انقلاب» تعبیر کنند، اما این برداشت‌ها چند مشکل اساسی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.خلط میان سکوت حکیمانه و انفعال سیاسی: علامه منطقاً معتقد بود که فیلسوف باید در اوج بحران، آرامش‌بخش و عقل‌آفرین باشد، نه شعله‌ورکننده احساسات.نادیده گرفتن اثرگذاری واقعی او: بخش مهمی از نقشه فکری انقلاب از بحث عدالت تا استقلال فرهنگی در نوشته‌های علامه قابل ردیابی است.
بی‌توجهی به الگوی تحول در سنت اسلامی: در سنت اسلامی، نقش فیلسوف اصلاح «زیرساخت‌های معرفتی» جامعه است، نه حضور در میدان سیاست روزمرّه.وجود شواهد روشن از هم‌سویی مبانی علامه و انقلاب: از نقد او به ظلم و استبداد تا دفاعش از عقلانیت دینی و هویت مستقل اسلامی، همه گواه هم‌سویی با روح انقلاب است.علامه، بنیان‌گذار آرام یک انقلاباگر بخواهیم نسبت واقعی علامه با انقلاب اسلامی را در یک جمله خلاصه کنیم آن‌گونه که روح کتاب «عقل و سکون» به آن اشاره دارد باید گفت که علامه آن‌گونه که در سیاست ظاهر نشد، در سیاست اثر گذاشت. او معمار خاموش تحولی بود که سال‌ها بعد در خیابان‌های ایران آشکار شد. نقش علامه نه در سطح رخداد، بلکه در سطح ریشه است، ریشه‌ای که بعدها به نهال انقلاب، هویت و استقلال فکری جامعه تبدیل شد.دیدگاهی که علامه را دور از انقلاب می‌داند، نتیجه عدم درک جایگاه حکمت در تحول‌های اجتماعی است. علامه طباطبایی، هرچند در هیاهوی سیاست سخن نگفت، اما بنیادهای معرفتی استقلال، آزادی، عدالت و عقلانیت دینی را احیا کرد و این دقیقاً همان ستون‌هایی است که انقلاب اسلامی بر آنها بنا شد.#علامه_طباطبایی#انقلاب_اسلامی#امام_خمینی#نقش_علامه_در_انقلاب
16:13 - 1 آذر 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ