حال و هوای بیت الزهرا ۶ سال بعداز حاج قاسم

سردار در آخرین فاطمیه (س) سال حضورش، با جزئیات، برنامه سال بعد را چید. انگار می‌دانست که فاطمیه بعد نیست. حاج‌قاسم هر وقت گره‌ای به کارش می‌افتاد، به بیت الزهرا می‌آمد. به‌واسطه شهید گمنام به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد و آماده می‌شد برای کارهای سخت.

خلاصه خبر

حال و هوای بیت الزهرا ۶ سال بعداز حاج قاسم

سردار در آخرین فاطمیه (س) سال حضورش، با جزئیات، برنامه سال بعد را چید. انگار می‌دانست که فاطمیه بعد نیست. حاج‌قاسم هر وقت گره‌ای به کارش می‌افتاد، به بیت الزهرا می‌آمد. به‌واسطه شهید گمنام به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد و آماده می‌شد برای کارهای سخت.
گروه فرهنگ_حماسه و مقاومت: رسم هرساله حاج‌قاسم این بود که چند روز مانده به فاطمیه به بیت الزهرا می‌رفت. تک‌تک خانه همسایه‌ها را در می‌زد. در را که باز می‌کردند می‌گفت: من آمده‌ام از شما عذرخواهی کنم بابت چند شبی که اینجا مراسم داریم. اگر صدا یا شلوغی آزارتان می‌دهد یا محدودیتی برایتان پیش می‌آید، حلال کنید. یکی از همسایه‌ها که چهره حاجی را نمی‌شناخت، گفت: می گن مراسم حاج قاسمه؟ حاجی جواب داد: نه مراسم حضرت زهراست و من هم خدمتگزار مراسم هستم.
اسم فاطمیه که می‌آید، بی‌اختیار یاد حاج‌قاسم می‌افتیم و بیت الزهرا. دربه‌در دنبال کسی می‌گردیم تا این روزهای بدون حاج‌قاسم را هم دیده باشد. به علی میرزایی از هم‌رزمان حاجی می‌رسیم. وقتی می‌خواهم از خاطراتش با حاج‌قاسم بگوید، جواب می‌دهد: چه سؤال سختی پرسیدید. تعجبم را که می‌بیند می‌گوید: خیلی سخت است بعد از حاج‌قاسم از بیت الزهرای بدون حاجی حرف زد.
۱۷ MB
میرزایی صحبتش را با ارادت حاج‌قاسم به حضرت زهرا (س) شروع می‌کند و می‌گوید: هر کسی که وارد بیت الزهرا می‌شد، حاج‌قاسم شخصاً پذیرایی می‌کرد و تأکید داشت هر کسی وارد اینجا می‌شود، به دعوت خود حضرت زهرا (س) آمده و مهمان خود خانم است. پس باید ویژه تکریم شود. حاج‌قاسم خودش ورودی روضه می‌ایستاد و هر مهمانی وارد می‌شد با احترام خوش آمد می‌گفت. سردار سلیمانی آن‌قدر برای عزاداران حضرت زهرا (س) احترام قائل بود که هیچ کاری را برای خودش بد نمی‌دانست. تا جایی که یک‌بار به میرزایی سپرد که من زیرزمین کاری دارم حواست باشد کسی نیاید. میرزایی گفت: آنجا که سرویس‌های بهداشتی است و حاج‌قاسم باابهت جواب داد: کارت نباشد. شلنگ را کشید و مشغول شستن سرویس‌های بهداشتی شد. مسئول برگزاری مراسم که دنبال حاج‌قاسم می‌گشت، از میرزایی پرسید: حاجی کجاست؟ میرزایی جواب داد: کار دارد می‌آید.
چهل‌دقیقه‌ای شستن سرویس‌های بهداشتی طول کشید. حاجی حتی آیینه‌های دستشویی را برق‌انداخته و تمیز کرده بود. مسئول برگزاری مراسم که دربه‌در دنبال حاج‌قاسم می‌گشت، یک‌دفعه حاجی را دید که از پله‌ها بالا می‌آید. شرمنده شد و گفت: حاجی شما چرا؟ حاج‌قاسم جواب داد: این کار وظیفه من بوده است. هر سال حاج‌قاسم در هر نقطه دنیا و در هر شرایطی که قرار داشت، شبهای فاطمیه خودش را به بیت الزهرا می‌رساند. حتی اگر صبح مأموریتی می‌رفت هرطورشده خودش را شب به روضه می‌رساند. از اولین باری که میرزایی بعد از حاج‌قاسم به بیت الزهرا رفته بود می‌پرسم و میرزایی با لهجه غلیظ کرمانی‌اش جواب می‌دهد: من خیلی اذیت شدم. همه‌اش فکر می‌کردم الان چه کسی ورودی روضه می‌ایستد و به مهمان‌ها خوش آمد می‌گوید؟ هر چند رفقای حاج‌قاسم کم نگذاشتند ولی هیچ‌کس نمی‌تواند جای خالی او را پر کند.
میرزایی یاد آخرین سالی که حاج‌قاسم در مراسم فاطمیه شرکت کرده می‌افتد و می‌گوید: حاجی انگار می‌دانست که سال آینده نیست. من گفتم: حاجی برنامه سال آینده چیست؟ حاج‌قاسم اسم سخنران و مداح سال بعد را گفت. حتی جزئیات برگزاری مراسم را هم برایمان توضیح داد. یکی از دوستان پرسید که حاجی خب خودتان چه؟ حاج‌قاسم جواب داد: شما کارت به کار من نباشد. این چیزی که می‌گویم انجام بدهید.
می‌پرسم: یعنی شما خودتان این حس را داشتید که ممکن است حاجی سال بعد نباشد؟ میرزایی جواب می‌دهد: هر دفعه که حاجی با ما خداحافظی می‌کرد تا سلام‌علیک بعدی خیلی چشم‌انتظارش بودیم. چون که شرایط حاجی خاص بود. خداحافظی برایمان سخت بود و سلام‌علیک خیلی شیرین. هر بار که سلام می‌کردیم می‌گفتیم خدایا شکرت که دوباره حاجی را دیدم. میرزایی بر می‌گردد به اولین سالی که حاج‌قاسم درجه گرفته بود و می‌خواست برای بسیجی‌ها سخنرانی کند آخر صحبت‌هایش گفت: من دعا می‌کنم شما آمین بگوئید. گفت: خدایا شهادت من را به دست شقی‌ترین افراد قرار بده. همه آمین که گفتند تازه متوجه شدند حاج‌قاسم چه دعایی کرده است. بین مردم همهمه‌ای شد. هیچ‌کس دلش نمی‌آمد به روزی فکر کند که حاج‌قاسم نباشد. الان ۶ سال از شهادت حاجی می‌گذرد ولی من روزی نیست که به فکرش نباشم. هر کجا می‌روم و هر لحظه به این فکر می‌کنم که از اینجا می‌رفتیم حاج‌قاسم چه چیزی گفت و چه‌کار کرد.
از میرزایی می‌خواهم از حال و هوای بیت الزهرا بعد از حاج قاسم برایمان بگوید. جواب می‌دهد: مردم به عشق حاجی به بیت الزهرا می‌آیند. حاج قاسم آنجا هدفمند کار کرده است و به واسطه شهید گمنامی که آنجا دفن است، زیارتگاه شده است.
میرزایی از توسل حاج‌قاسم به حضرت زهرا می‌گوید: در بیت الزهرا اتفاقات خیلی خاصی می‌افتاد. حاجی درد دل‌های عجیبی با شهید گمنام داشت. هر وقت گره‌ای به کارش می‌افتاد، می‌گفت این شهید گمنام فرزند حضرت زهرا (س) است. به زیارت شهید می‌آمد و می‌سپرد که کسی نیاید. شهید را واسطه قرار می‌داد و به حضرت زهرا متوسل می‌شد. آن‌قدر گریه می‌کرد که سبک می‌شد. بعد آماده می‌شد برای یک کار سخت دیگر. حاج‌قاسم آن‌قدر به حضرت زهرا (س) علاقه داشت که زمان تدفین حاجی به‌اندازه‌ای به تعویق افتاد که هم‌زمان با روز اول فاطمیه به خاک سپرده شد.
هر چقدر بیشتر از حاج‌قاسم می‌گوید تشنه‌تر می‌شویم ولی با یک جمله ما را حواله می‌دهد به آینده و می‌گوید: همیشه می‌گویم حاج‌قاسم ۶۳ سالش بود که شهید شد و ۶۳ سال طول می‌کشد تا مردم او را بشناسند. صحبت‌هایمان که به آخر می‌رسد، میرزایی خودش را به بیت الزهرا رسانده و ما را با تماس تصویری مهمان حسینیه می‌کند. کف حسینیه با زیلوهای آبی‌رنگ پوشانده شده که ما را به یاد حسینیه بیت رهبری می‌اندازد.
دورتادور حسینیه به‌عکس شهدا مزین شده است. به سمت مزار شهید گمنام می‌رود. تابوت حاج‌قاسم و شهید پورجعفری کنار شهید گمنام آرام گرفته‌اند و ضریحی در کنارشان قرار دارد. دوربین روی ضریح قفل می‌شود و میرزایی می‌گوید: این بخشی از ضریح قدیمی حرم حضرت رقیه (س) است که بعد از بازسازی به حاج‌قاسم هدیه داده بودند و سردار ضریح را به بیت الزهرا آورد و کنار مزار شهید گمنام گذاشت.
18:13 - 2 آذر 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ