به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، تعبیر «ایده قارّه»(فکره ثابت و تغییرناپذیر) یا idée fixe در زبان فرانسه به حالتی اشاره دارد که میان سماجت، تنگنظری و وسواس در نوسان است؛ حالتی که فرد حاضر نیست از اندیشهای که بدان باور دارد و تبلیغش میکند دست بکشد یا حتی در آن بازنگری کند. این اصطلاح در انگلیسی نیز با همان شکل فرانسوی (idee fixe) به کار میرود، زیرا بسیاری از اصطلاحات فرهنگی را نمیتوان از زمینه اصلیشان جدا کرد.
بنابر روایت شبستان، اسلامهراسی نیز در فرانسه چنین «فکره ثابتی» است؛ اندیشهای پایدار در میان جریانهای مسلط سیاسی و رسانهای که در چارچوب چیزی که «مسئله اسلامی» یا «مشکل مسلمانان» نامیده میشود، بازتولید میشود.
پس از دهمین سالگرد حملات تروریستی باتکلان، انتشار یک نظرسنجی درباره دینداری مسلمانان در فرانسه توسط مجلهای راستگرا بر شدت این هراس افزود.
نتایج این نظرسنجی نشان میدهد که دینداری در میان جوانان مسلمان افزایش یافته، یک نفر از هر چهار مسلمان فرانسوی به انجام شعائر دینی پایبند است و حجاب در میان دختران رایج شده است.
بر اساس این دادهها، گزارش نتیجه میگیرد که این روند نشانهای از گرایش به افراطگرایی است و «اسلامیشدن» گامی بهسوی جذب در جریانهای اسلامگرا تلقی میشود؛ یعنی رابطهای میان دینداری و افراطگرایی فرض میشود.
نظرسنجی و انحراف روششناختی
این نظرسنجی نمایانگر یک انحراف روششناختی است؛ نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه خود در ایجاد و تشدید مسئله نقش دارد.
علاوه بر این، به آن حالتی علمی میبخشد در حالی که اساساً بر پیشفرضها، دیدگاههای ایدئولوژیک و تبلیغاتی ثابت بنا شده است. حتی نتیجهای که نظرسنجی به آن میرسد نیز قابل پرسش است: آیا واقعاً رابطهای میان دینداری و افراطگرایی وجود دارد؟
پس از انتشار نظرسنجی و واکنشها به آن، تقریباً میتوان گفت هیچ چیز تازهای در امتداد رود سن رخ نداده است؛ این صرفاً نمایانگر لحن تازهای از همان روند غالب اسلامهراسی در کشور است.
روندی که پس از گزارش «اسلام سیاسی» در ژوئن منتشر شد و نسبت به خطر «نفوذ» هشدار داد، شدت یافته است.
نکته اینجاست که منبع خطر تنها محدود به گرایشهای سلفی یا افراطگرایی اسلامی نیست؛ بلکه گروههایی که تحت چارچوب «اسلام سیاسی» فعالیت میکنند، گروههایی که بهطور رسمی شناخته شدهاند، خشونت نمیکنند و در بافت جمعی فعالیت میکنند، نیز از منظر سازندگان گزارش، دارای همان «خطر نفوذ» تلقی میشوند.
اسلامهراسی و مشروعیت اجتماعی
هرچند این نظرسنجی قانونی نیست، برخلاف قانون «انفصالگرایی اسلامی» (آگوست ۲۰۲۱) یا گزارش وزارت کشور درباره «اسلام سیاسی»، اما به اسلامهراسی «اعتبار جامعهشناختی» میبخشد؛ یعنی با هشدار نسبت به مظاهر دینداری، مشروعیت اجتماعی برای هراس از مسلمانان ایجاد میکند.
میتوان این نظرسنجی را به مثابه سطح سوم یک ساختمان تصور کرد:
سطح اول: قوانین مقابله با انفصالگرایی اسلامی یا قانون جدید حمایت از لائیکگرایی.
سطح دوم: گزارش وزارت کشور درباره اسلام سیاسی که هدفش مقابله با انجمنهای وابسته به اسلام سیاسی است.
سطح سوم: جامعه و گروههای مسلمان، که نظرسنجی به آنها اشاره میکند و به نوعی کل جامعه مسلمانان را هدف قرار میدهد.
اسلامهراسی فراتر از رفتارهای فردی
اسلامهراسی تنها مجموعهای از رفتارهای ضداسلام و مسلمانان در غرب نیست؛ بلکه یک رویکرد سازمانیافته و ساختاری است. به همین دلیل با نژادپرستی تفاوت دارد و محدود به طبقات پایین یا کمسواد نیست؛ بلکه بخشهای تحصیلکرده، نفوذپذیر و مؤثر در رسانهها و دانشگاهها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
اسلامهراسی همراه با صنعت اسلامهراسی عمل میکند؛ مشابه آنچه در مورد هولوکاست رخ داد: تغذیه، قالببندی و هدایت تخیل عمومی بر اساس تصور یک خطر واقعی، احتمالی یا خیالی. غالباً این خطر صرفاً یک تصور است، نه واقعیت؛ همانطور که انسانشناس فرانسوی «رنه ژیرار» در اثرخود «قربانی – The Scapegoat» نشان داده است، جوامع هنگام مواجهه با بحرانها و پرسشهای وجودی، به دنبال یک «قربانی» میگردند تا مسئولیت مشکلات و مصائب خود را به او نسبت دهند، حتی اگر این خطر صرفاً یک خیال جمعی باشد.
در فرانسه و اروپا، مسلمانان اغلب نقش «دشمن ضروری» را ایفا میکنند. این تصویر بر پایه تصورات قالبی، حافظه گزینشی و تفسیرهای جهتدار شکل میگیرد، همراه با بزرگنمایی برخی رویدادها و نادیدهگرفتن سایر واقعیتها، مطابق با «قاعده گور»: تمرکز بر یک رویداد، تکرار مداوم آن و چشمپوشی از دیگر رخدادها.
در ساختن تصویر دشمن، اغلب میان علت و معلول خلط میشود. فرض بر این گذاشته میشود که مسلمانان توانایی ادغام در جامعه فرانسه یا غرب را ندارند، بیآنکه پرسیده شود علت این عدم ادغام چیست؛ بیآنکه ضعفهای تربیتی، آموزشی، شغلی، مسکن و گسستهای اجتماعی در نظر گرفته شود.
پناه بردن به هویتهای بسته، همانگونه که پژوهشگران آگاه میگویند، «واکنشی برای فرار از مشکلات اجتماعی» است؛ واکنشی در برابر «عدم ادغام». چیزی که در اصل نتیجه است، بهاشتباه علت قلمداد میشود؛ نوعی انحراف روشی آشکار که در علوم انسانی «مِتونیمی» نام دارد: تمرکز بر یک جزء و نادیده گرفتن اجزای دیگر. در این نگاه، یک گروه فقط با عنصر «اسلام» تعریف میشود، بدون توجه به اکثریت بزرگی از مسلمانانی که در بافت ملی ادغام شدهاند.
«دشمن ضروری» راهی برای طفره رفتن از ریشههای واقعی بحران است؛ بحرانی که جامعهای با آن دستوپنجه نرم میکند.
در فرانسه همچون برخی کشورهای دیگر، اسلامهراسی، مهاجرت و «خطر جایگزینی بزرگ» در هم تنیده شدهاند. در حالی که مهاجرت جزئی تفکیکناپذیر از جامعههای مدرن است و مهاجران نقشی مهم در اقتصاد غرب داشتهاند و دارند. هویتها همواره در تحولاند و راه حل مشکلات، نه در محاکمههای غیابی و احکام از پیشساخته، بلکه در گفتوگو و رویکردهای علمی و واقعگرایانه نهفته است.










