بومرنگ خشونت روی گلوی صهیونیست‌ها

طبیعی بود که حادثه تیراندازی در حاشیه جشن یهودیان در ساحل بوندی سیدنی استرالیا به میدان منازعه روایت‌ها بدل شود.

خلاصه خبر

به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه قدس نوشت: طبیعی بود که حادثه تیراندازی در حاشیه جشن یهودیان در ساحل بوندی سیدنی استرالیا به میدان منازعه روایت‌ها بدل شود. پاسخ به این پرسش که ماهیت این تیراندازی را چطور باید تفسیر کرد با توجه به تکثر روایت اردوگاه‌های رسانه‌ای، به این سادگی‌ها قابل دستیابی نیست؛ چرا که هر اردوگاه سعی می‌کند با چارچوب پیش‌فرض‌های سیاسی خود روایتش را به عنوان روایت صادق و حقیقی به مخاطب عرضه کند.

به نظرم به جای این کار، خوب است عناصر موجود در صحنه همین ماجرا را به دقت بررسی کنیم تا شاید بتوانیم چیزهایی که در میانه روایت ماجرا توسط رسانه‌ها به قاب تصویر کشیده نمی‌شود را ببینیم و از این مسیر شاید به فهم ریشه‌های چنین واقعه‌ای نزدیک‌تر شویم.

پس از شنیدن اخبار این تیراندازی به سراغ فیلم‌ها و عکس‌های ماجرا رفتم و از بین تمام قاب‌ها و ویدئوها یکی بیش از بقیه برایم جالب توجه آمد؛ تصویر مردی میانسال با سری باندپیچی شده که خون تمام صورتش را گرفته و همان طور خشک شده است.

تصویر فریز شده او از قاب یک گزارش تلویزیونی در همان ساعت اولیه به سرعت در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های غربی به عنوان تصویری نمادین از یک «قربانی یهودستیزی» بازنشر شد. باید دانست که این «آیکونیک» و نمادین بودن اما همیشه دو رو دارد؛ یک روی آن شاید ظاهر باندپیچی شده و خونین باشد ولی روی دیگر آن این است که دقیقاً جملات ترحم‌برانگیز پس از این حادثه از زبان چه کسی و با چه سابقه‌ای خارج می‌شود.

صاحب تصویر، آرسن اوستروفسکی یک نویسنده و کسی است که از او در یادداشت‌های مختلف به عنوان وکیل بین‌المللی حقوق بشر یاد می‌شود. فعلاً اجازه دهید روایت او بلافاصله پس از این تیراندازی را بازخوانی کنیم. او در مصاحبه‌ای که با تلویزیون «ناین‌نیوز» استرالیا انجام داده، اشاره می‌کند آخرین باری که با چنین صحنه‌ای مواجه شده، هفتم اکتبر ۲۰۲۳ است.

او که به روایت این شبکه تلویزیونی، رئیس شورای امور اسرائیل و یهودیان در استرالیاست (AIJAC) صحنه تیراندازی را این طور روایت می‌کند: «نمی‌دانستم چه اتفاقی می‌افتد و تیراندازی از کجا صورت می‌گیرد… فقط دیدم که مردم تیر می‌خورند و به زمین می‌افتند. تنها نگرانی‌ام این بود: بچه‌هایم کجا هستند؟ خانواده‌ام کجاست؟» و بعد ادامه می‌دهد: «هیچ ترس بزرگ‌تری و هیچ وحشت بزرگ‌تری از اینکه ندانی خانواده‌ات در چنین موقعیتی کجا هستند، وجود ندارد».

همان طور که گفتم، این یک روی سکه آیکونیک و نمادین بودن این ماجرا بود. برای دیدن روی دیگر سکه، کافی است نگاه این شخص که به عنوان وکیل حقوق بشر نیز معرفی می‌شود را نه در ماجراهای پیش از عملیات طوفان الاقصی، بلکه در فاصله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تا به الان جست‌وجو کرد. برای مثال از همین شخص مقاله‌ای در Australian Financial Review آن هم در خلال جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی با این عنوان منتشر شده است: «چرا حمله ترامپ و نتانیاهو به ایران قانونی است؟».

به نظر پرداختن به محتوای چنین یادداشتی با این تیتر و عنوان وقت هدر دادن باشد. همین شخص به هیئت یک وکیل کت و شلواری اتوکشیده و کروات بسته از این دست یادداشت‌ها و مقالات با چنین عناوینی، فراوان دارد. مثلاً در ماجرای کشتن نیروهای امدادگر در غزه که ۲۳ مارس توسط ارتش اسرائیل صورت گرفت، با این تیتر و عنوان این قتل عام را توجیه کرد: «اشتباه تراژیک؟ بله. جنایت جنگی؟ هرگز».

خلاصه اینکه در کنار موج محکومیت‌های ماجرای ساحل بوندی سیدنی که ایران نیز آن را محکوم کرد و همه سناریوهایی که می‌توان در نظر داشت، نمی‌شود از چنین تناقض‌هایی که در نهایت منجر به بازتولید چرخه‌ای از خون و خشونت می‌شوند، چشم‌پوشی کرد. حداقل نمی‌شود فردی چون آرسن اوستروفسکی را در مرکز قاب رسانه‌ای به عنوان نماد مظلومیت اسرائیلی‌ها به جهان غالب کرد.

او که کشتار و ویرانی را در کشورهای دیگر با قلم و استدلال حقوقی توجیه می‌کند همچون سرکردگان رژیم صهیونیستی بدشان نمی‌آید قاب دوربین فقط صورت خون‌آلودشان را بگیرد و نه دست‌هایی که دو سال است در حال سلاخی کودکان و زنان غزاوی، لبنانی و ایرانی است.

سؤالی که همه باید در پس چنین حوادثی به آن فکر کنیم، این است: آیا می‌توان خشم و نفرت را در نقاط مختلف جهان کاشت، کودکان و غیرنظامیان را در بمباران‌ها سلاخی کرد و سپس از بروز خشونت در نقطه‌ای دیگر در قبال خود شگفت‌زده شد؟

کد خبر 6689882
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ