در جریان جنگ جهانی دوم و در حالی که سربازان آمریکایی در قارههای مختلف در حال جنگیدن بودند، جبهه داخلی آمریکا خود به یک میدان نبرد تبدیل شد.
از طرفی، خرابکاران، جاسوسان و شبکههای مخفی تلاش میکردند از نقاط ضعف دفاعی آمریکا سوءاستفاده کنند و از طرف دیگر، درست در همان زمانی که شبکه نفوذ نازیها در سال ۱۹۴۲ میلادی در قالب «عملیات پاستوریوس» به سواحل آمریکا پا گذاشتند، جنگ مخفی دیگری نیز در بندر نیویورک در جریان بود.
در آن زمان، دولت آمریکا برای محافظت از خطوط حیاتی تأمین در این کشور، به شریکی غیرمنتظره، یعنی سازمانهای جنایی، متوسل شد.
این دو ماجرا یعنی طرح ناکام خرابکاری نازیها و حفاظت مخفیانه مافیا از بنادر آمریکا، در یک لحظه حساس با هم تلاقی داشتند و نشان دادند که جبهه داخلی آمریکا هم آسیبپذیر و و هم تا چه حد مقاوم بوده است.
چرا بنادر نیویورک باید محافظت میشدند
بندر نیویورک برای ماشین جنگی متفقین حیاتی بود. هر تانک، قطعه هواپیما، کیت پزشکی و جعبه کمکرسانی که برای صحنه جنگ اروپا ارسال میشد، از اسکلههای آن عبور میکرد.
اما اسکلهها پر هرج و مرج و عمیقا آلوده به فساد بودند. مافیا و شبکههای جنایی وابسته، برای دههها اتحادیههای کارگران اسکله را تحت کنترل خود داشتند، استخدامها را مدیریت میکردند و حمل و نقل را با رشوه و تهدید دستکاری میکردند. در شرایط عادی، این نفوذ جنایی یک مشکل بزرگ فدرال بود، اما در زمان جنگ، میتوانست به یک بحران ملی تبدیل شود.
به فیسبوک یورونیوز فارسی بپیوندید
آتشسوزی و واژگونی کشتی «اساس نورماندی» در فوریه ۱۹۴۲، چه تصادفی بود و چه از سر یک خرابکاری، دفتر اطلاعات نیروی دریایی آمریکا را به شدت شوکه کرد. ترس آن وجود داشت که اگر خرابکاران نازی بتوانند عملیات بنادر را مختل کنند، جریان تجهیزات حیاتی متفقین فلج خواهد شد.
با توجه به نفوذ محدود دولت در محلههای نزدیک اسکله، تصمیم بحثبرانگیزی اتخاذ شد: همکاری با همان گروههای جنایی که کنترل اسکلهها را در دست داشتند.
دنیای زیرزمینی مافیا تبدیل به سپر محافظ شد
اینگونه شد که نیروی دریایی آمریکا در خفا، «عملیات جهان زیرین / Operation Underworld» را کلید زد: شراکتی مخفی با سران مافیا مانند جوزف ساکس لانزا و بعدها چارلز لاکی لوچانو که در زندان بود.
این افراد در مناطقی که مأموران فدرال هیچ نفوذی نداشتند، قدرت داشتند. دولت به نظم، نظارت و وفاداری در اسکلهها نیاز داشت و مافیا توانست هر سه را تأمین کند، هرچند نه صرفا از سر عشق به کشور.
روسای مافیا از کنترل خود بر نیروی کار استفاده کردند تا اعتصابهایی را که میتوانستند حمل و نقل دوران جنگ را متوقف کنند، جلوگیری کنند.
آنها مردان مورد اعتماد را در نقاط کلیدی بارگیری مستقر کردند، دسترسی به محمولههای حساس را محدود کردند و به آرامی چهرههای ناشناس را زیر نظر داشتند.
کارگران اسکله، رانندگان کامیون و مسئولان اتحادیه به گردآورندگان اطلاعات غیررسمی بدل شدند. اطلاعات این شبکهها به مقامات فدرال کمک کرد تا فعالیتهای مشکوک، طرحهای جنایی و عوامل خارجی مظنون را شناسایی کنند.
به اینستاگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
هرجا که مأموران قانون توانایی نظارت نداشتند، مافیا در همه جا چشم داشت و دشمنان از این موضوع باخبر بودند. در نتیجه، عوامل نیروهای متحدین که میخواستند در اسکلهها رفت و آمد کنند، هم با نظارت دولت و هم با واکنش مافیا مواجه میشدند.
این همکاری غیرمنتظره توانست مهمترین مسیر تدارکاتی آمریکا را در حساسترین زمان ممکن حفظ و ایمن کند.
توطئه خرابکاری نازیها
در جنگ جهانی دوم، در حالی که سربازان آمریکایی در اروپا و اقیانوسیه میجنگیدند، جبهه داخلی آمریکا با تهدیدی بسیار جدی مواجه بود.
آدولف هیتلر در سال ۱۹۴۲، یکی از جسورانهترین تلاشهای آلمان نازی برای حمله مستقیم به آمریکا را با مأموریتی مخفی به نام «عملیات پاستوریوس» تصویب کرد.
هدف این عملیات فلج کردن تولید صنعتی آمریکا و تضعیف اعتماد عمومی بود. هرچند این طرح به طرز چشمگیری شکست خورد، اما ضعفهای واقعی سواحل آمریکا را نشان داد و باعث شد که تغییرات گستردهای در ضدجاسوسی داخلی کشور طی دوران جنگ اعمال شود.
قمار استراتژیک رایش سوم
تا سال ۱۹۴۲، رهبری نازیها به خوبی دریافته بود که صنعت عظیم آمریکا به ویژه کارخانههایی که تانک، کشتی، مهمات و هواپیما تولید میکردند، یک تهدید بزرگ برای تلاشهای جنگی متحدین محسوب میشود.
ایالات متحده میتوانست تجهیزات از دست رفته را سریعتر از توانایی آلمان برای نابودی آن جایگزین کند. از همین رو، متوقف کردن این تولید به اولویت اصلی سرویس اطلاعات نظامی آلمان (آبور) تبدیل شد.
برنامهریزان «عملیات پاستوریوس» نقشهای هماهنگ برای خرابکاری طراحی کردند تا به کارخانههای آلومینیوم، مراکز راهآهن، سیستمهای آبی و تأسیسات صنعتی مهم در سواحل شرقی و میانه غربی آمریکا ضربه بزنند.
هیتلر این طرح را تصویب کرد، با این امید که حتی اختلالات موقتی نیز ایالات متحده را وادار کند منابع خود را از عملیات خارج از کشور به دفاع از جبهه داخلی منتقل کند.
مرکز آموزش خرابکاران نازی
هشت مرد که همگی از ساکنان پیشین ایالات متحده بودند و توانایی صحبت به زبان انگلیسی و ادغام شدن در میان آمریکاییهای عادی را داشتند، برای این مأموریت انتخاب شدند.
آشنایی آنها با آداب و رسوم آمریکا، آنها را به عوامل نفوذ ایدهآل تبدیل میکرد. این افراد به یک مدرسه خرابکاری دورافتاده در کوئنتسلیک، نزدیک برلین، منتقل شدند؛ جایی که آموزشهای ویژهای در زمینه مواد منفجره، جابهجایی مخفیانه، استتار و امنیت عملیاتی دیدند.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
آنها مونتاژ بمبهای ساعتی را تمرین کردند، نقشهها و شبکههای حملونقل آمریکا را مطالعه کردند و روش جعل اسناد را آموختند تا بتوانند بدون جلب توجه در سراسر کشور تردد کنند.
اهداف آنها شامل کارخانههای آلومینیوم در نیویورک و تنسی، خطوط حیاتی راهآهن در پنسیلوانیا، تأسیسات آبی در ایالتهای غربی و واحدهای صنعتی در چندین ایالت دیگر بود.
پس از تکمیل آمادگیها، این تیمها با مقادیر زیادی مواد منفجره، پول نقد و اسناد جعلی تجهیز شدند و سپس با زیردریاییهای آلمانی به سمت سواحل آمریکا اعزام شدند.
رسیدن نازیها به سواحل آمریکا
تیم اول در ژوئن ۱۹۴۲ به ساحل لانگ آیلند رسید و در تاریکی شب از یک زیردریایی آلمانی خارج شد. آنها ابتدا لباس نظامی پوشیدند تا در صورت دستگیری به عنوان سرباز دشمن شناخته شوند و خطر اعدام به عنوان جاسوس کاهش یابد، سپس سریعا لباسهای غیرنظامی پوشیدند و جعبههای حاوی مواد منفجره را زیر تپههای شنی دفن کردند.
تیم دوم چند روز بعد در نزدیکی ساحل پونته وِدرا، جنوب جکسونویل در فلوریدا، پیاده شدند، که یکی از جسورانهترین تلاشهای نفوذ به آمریکا در تاریخ این کشور محسوب میشود.
ماموریتی که از درون نابود شد
آنچه فرماندهان عالی نازی هرگز انتظار نداشتند، خیانت رهبر تیم لانگ آیلند، جورج جان داش، بود. او تصمیم گرفت به جای خرابکاری در کارخانههای آمریکا، مأموریت خودشان را خراب کند.
داش که از رژیم نازی متنفر بود، راز خود را با همتیمیاش ارنست بورگر، که او هم دیدگاه ضدنازی داشت، در میان گذاشت. تنها چند روز بعد از رسیدن به سواحل آمریکا، آقای داش به واشنگتن دیسی رفت و تلاش کرد مستقیماً با افبیآی تماس برقرار کند.
در ابتدا، ماموران افبیآی داستان او را باور نکردند. اما زمانی که آقای داش اسامی، مکانها، جزئیات آموزش و شواهدی که در تپههای شنی لانگ آیلند پنهان کرده بود را ارائه داد، مأموران فدرال سرانجام حقیقت را پذیرفتند. افبیآی بلافاصله باقی هفت خرابکار را شناسایی و بازداشت کرد، پیش از آنکه فرصت انجام هیچ حملهای پیدا کنند.
افبیآی در لحظه اعلام این خبر، خود را به عنوان نهادی که این پرونده را از طریق تحقیقات تخصصی حل کرده است، معرفی کرد، در حالی که مردم نمیدانستند این طرح در واقع به دلیل همکاری خرابکاران با افبیآی فروپاشیده بود.
سرنوشت عوامل نازی چه شد؟
فرانکلین دی. روزولت دستور داد که خرابکاران بازداشتی توسط یک دادگاه نظامی محاکمه شوند.
شش نفر از خرابکاران در هشتم اوت ۱۹۴۲ اعدام شدند و این یکی از سریعترین و شدیدترین مجازاتها برای جاسوسی در تاریخ حقوقی آمریکا محسوب شد.
آقای داش و آقای بورگر که با مقامات آمریکایی همکاری کرده بودند، به زندان محکوم شدند اما پس از جنگ به آلمان تبعید شدند.
«عملیات پاستوریوس»، ایالات متحده را مجبور کرد تا امنیت جبهه داخلی خود را بازنگری کند. سهولت رسیدن خرابکاران به سواحل آمریکا توسط زیردریاییهای آلمانی، هم مردم و هم دولت را شوکه کرد.
یورونیوز فارسی را در ایکس دنبال کنید
نهادهای نظامی و مدنی گشتهای ساحلی را گسترش دادند، امنیت در بنادر و کارخانهها را تشدید کردند و شبکههای اطلاعاتی داخلی را تقویت کردند. اگرچه خرابکاران هرگز ماموریت خود را اجرا نکردند، نفوذ آنها نشان داد که خط ساحلی گسترده آمریکا نمیتواند نادیده گرفته شود.
داستان«عملیات پاستوریوس» و «عملیات جهان زیرین» هر دو تصویری روشن از جبهه داخلی در زمان جنگ جهانی ارائه میدهند: نبردهای مخفی، اتحادهای غیرمنتظره و لحظاتی که جنگ به طور شگفتآوری به سواحل آمریکا نزدیک شد.









