سخن منسوب به خطیب محترم جمعه مشهد مبنی بر اینکه «مشهد جای زائر است نه گردشگر؛ برای گردشگری مردم به مازندران بروند»، فارغ از نیت گوینده، احامل دلالتهایی است که نیازمند تأملی جدی و نقدی دروندینی است؛ نقدی نه از سر تقابل، بلکه از موضع دلسوزی برای دین، نهاد روحانیت و سرمایه اجتماعی آن.
بماند آنکه اگر عملی مذموم باشد مگر فرق بین مشهد و مازندران است؟
۱. مشهد؛ شهرِ ملکِ زائران یا شهرِ زندگیِ شهروندان؟
مشهد پیش از آنکه «مقصد زیارت» باشد، شهر زندگی میلیونها انسان است؛ مردمی با حقوق شهروندی، نیازهای متنوع فرهنگی، اقتصادی و تفریحی.
زیارت، شأنی والا و هویتی شریف برای این شهر است، اما تبدیل آن به تنها کارکرد مشروع شهر، بهمعنای نادیدهگرفتن واقعیتهای اجتماعی و انسانی آن است.
از منظر فقه اجتماعی، مالکیت شهر نه در اختیار نهاد دینی است و نه در اختیار خطیب جمعه؛ بلکه شهر متعلق به مردم است و اداره آن تابع مصالح عامه، عقل جمعی و قانون است.
۲. امام جمعه؛ مقام تعیین سبک زندگی یا راهبری معنوی؟
پرسش بنیادین اینجاست:
مقام امامت جمعه، مقام تعیین تکلیف برای سبک زندگی مردم است یا مقام ارشاد و هدایت اخلاقی؟
امام جمعه، شأنش دعوت، تبیین، ترغیب و هشدار اخلاقی است؛ نه صدور دستورهای سلیقهای درباره اینکه مردم کجا بروند، چگونه تفریح کنند و چه سبک زیستی داشته باشند.
۳. خلط «زیارت» با «انحصار فرهنگی»
زیارت، امری قدسی است؛ اما قدسیبودن زیارت، مجوز حذف دیگر وجوه مشروع زندگی انسانی نیست.
در منطق دینی:
• تفریح سالم، نشاط اجتماعی و گردشگری مسئولانه نهتنها مذموم نیست، بلکه در تعادل روانی و اخلاقی جامعه نقش دارد.
• پیامبر(ص) و ائمه(ع) با مردم زندگی میکردند، نه در برابر سبکهای متنوع زندگی، موضع حذفگرایانه داشتند.
تقلیل مشهد به «شهری که فقط باید زائر بپذیرد»، ناخواسته نوعی انحصار فرهنگی و معنوی میسازد که نه با دین سازگار است و نه با واقعیت جامعه معاصر.
۴. خطر قیممآبی دینی؛ آفتی برای دینداری اجتماعی
یکی از آفات گفتار دینی در دهههای اخیر، لغزش از مرجعیت اخلاقی به قیمومیت اجتماعی است؛ گویی برخی خطبا:
• خود را مالک تفسیر نهایی از دین میدانند؛
• و مردم را نیازمند دستور در جزئیترین شئون زندگی.
این رویکرد، بهجای تقویت دینداری، مقاومت خاموش، فاصله عاطفی و بیاعتمادی دینی تولید میکند؛ آسیبی که دین و روحانیت بیش از هر نهاد دیگری از آن زیان میبیند.
۵. امامت جمعه و مسئولیت همدلی اجتماعی
امام جمعه، پیش از هر چیز، امامِ جمع است؛ یعنی:
• شنونده رنجها و نیازهای مردم
• زبان همدلی، نه زبان حذف
• پناهگاه اخلاقی، نه داور سلیقهها
در شرایطی که جامعه با فشارهای اقتصادی، روانی و هویتی دستبهگریبان است، انتظار میرود خطابه جمعه:
• افقبخش باشد نه محدودکننده
• آرامشآفرین باشد نه تنشزا
• دعوتگر باشد نه آمرانه
در نهایت
سخن خطیب جمعه مشهد، هرچند ممکن است با نیت پاسداشت شأن زیارت بیان شده باشد، اما در صورتبندی خود، حامل نوعی قیممآبی دینی و انحصار فرهنگی است که نه با روح دین سازگار است و نه با حکمت تبلیغ.
دین، با محبت، عقلانیت و احترام به اختیار انسانها زنده میماند، نه با تعیین تکلیف سلیقهای برای سبک زندگی مردم.
امامت جمعه، اگر بخواهد همچنان مرجعیت اخلاقی خود را حفظ کند، باید بیش از هر زمان، به راهبر معنوی بودن وفادار بماند، نه به نقشآفرینی در مقام مالک شهر و قیم جامعه.










