به گزارش خبرنگار مهر، تاریخ معاصر ایران، به ویژه در دهههای منتهی به انقلاب اسلامی، صحنه ظهور شخصیتهایی است که با درک عمیق از مقتضیات زمان و با تکیه بر اصالتهای دینی، مسیر تاریخ را تغییر دادند. در این میان، نام آیتالله دکتر محمد مفتح به عنوان نمادی از پیوند خردورزی حوزوی و روشمندی دانشگاهی میدرخشد.
او در بیست و هشتم خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در خانوادهای روحانی و اهل علم در همدان دیده به جهان گشود. پدرش، شیخ محمود مفتح، از وعاظ خوشنام و اساتید ادبیات عرب در حوزه علمیه همدان بود که عشق به اهلبیت (ع) و دانش دینی را در جان فرزندش نهادینه کرد. محمد مفتح دوران کودکی و نوجوانی خود را در چنین فضایی سپری کرد و مقدمات علوم اسلامی، فقه و منطق را نزد پدر و اساتید بزرگی همچون ملاعلی معصومی همدانی و شیخ محمدعلی همدانی فرا گرفت. این دوران، سنگبنای شخصیتی را گذاشت که سالها بعد، مرزهای میان دو نهاد علمی بزرگ کشور، یعنی حوزه و دانشگاه را درنوردید
هجرت به قم و تکوین شخصیت علمی
سال ۱۳۲۲ شمسی، نقطه عطفی در زندگی علمی مفتح بود. او برای تکمیل تحصیلات خود راهی قم شد؛ شهری که قلب تپنده تشیع و مرکز پرورش بزرگترین عالمان دینی بود. در قم، او با جدیتی مثالزدنی به تحصیل پرداخت و از محضر استوانههای علمی آن زمان بهرهمند شد. حضور در درس خارج فقه و اصول اساتیدی چون آیتالله بروجردی، امام خمینی (ره)، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی، بنیانهای فقهی او را مستحکم کرد. اما عطش علمی مفتح تنها به فقه و اصول محدود نمیشد؛ او با درک نیاز جامعه به مبانی عقلی، به تحصیل فلسفه، عرفان و حکمت نزد فیلسوف بزرگ قرن، علامه طباطبایی و همچنین امام خمینی و سید ابوالحسن رفیعی قزوینی پرداخت. این جامعیت علمی، او را به درجه اجتهاد رساند و از وی مدرسی توانمند در حوزه ساخت.
نظریه وحدت
آنچه دکتر مفتح را از بسیاری از همگنانش متمایز میکرد، درک عمیق او از شکاف خطرناکی بود که استعمار و رژیم پهلوی میان قشر روحانی و دانشگاهی ایجاد کرده بودند. او معتقد بود که رهبری جامعه اسلامی و هدایت نسل جوان، بدون شناخت زبان و ادبیات دانشگاه ممکن نیست. از این رو، با وجود جایگاه رفیع در حوزه علمیه، پا به عرصه دانشگاه نهاد و تحصیلات آکادمیک خود را تا اخذ درجه دکتری در رشته الهیات و معارف اسلامی از دانشگاه تهران ادامه داد. پایاننامه دکتری او با عنوان «روش اندیشه در منطق» نشاندهنده تلاش وی برای ایجاد پلی میان تفکر سنتی و متدولوژی جدید بود.
شهید مفتح معتقد بود که استقلال و پیشرفت واقعی ملت، در گرو وحدت و همافزایی این دو نهاد علمی است. او باور داشت که اگرچه حوزه و دانشگاه اهداف و کارکردهای متفاوتی دارند، اما باید با احترام و اعتماد متقابل، به درک مشترکی برسند. به زعم او، این دو نظام آموزشی میتوانند تکمیلکننده یکدیگر باشند؛ دانشگاه با تکیه بر تخصصهای علمی و حوزه با تکیه بر مبانی اخلاقی و اعتقادی، باید برای رفع معضلات اجتماعی همفکری کنند. این دیدگاه، او را به «منادی وحدت حوزه و دانشگاه» تبدیل کرد؛ عنوانی که با خون او در تاریخ انقلاب اسلامی تثبیت شد.
اندیشه اجتماعی و نقد تمدن غرب
یکی از ابعاد برجسته کارنامه دکتر مفتح، اندیشههای او در باب تجدد، غربشناسی و عدالت اجتماعی است. بر اساس گزارشهای موجود، آیتالله مفتح معتقد بود که استقلال و آزادی واقعی یک ملت مسلمان، تنها زمانی محقق میشود که از قید و بند فرهنگ غربی رها شود. او با نقدی صریح بر روند مدرنیزاسیون غربی، بیان میداشت که این روند نهتنها مشکلات بشر را حل نکرده، بلکه تضادهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی را تشدید کرده است.
از دیدگاه دکتر مفتح، تمدن غرب با وجود پیشرفتهای خیرهکننده صنعتی، در برقراری تعادل میان جنبههای مادی و معنوی زندگی ناتوان مانده است. او معتقد بود که انسان غربی، آرامش و عواطف خانوادگی خود را قربانی دستیابی به وسایل رفاهی کرده و برای فرار از خلأ معنوی، به مفاسد و هیجانات کاذب پناه برده است. با این حال، مفتح هرگز با علم و تکنولوژی مخالف نبود؛ بلکه بر این باور بود که باید از ابزارهای مدرن برای بهبود زندگی استفاده کرد، اما نباید اجازه داد که «کفه معنویات سبکتر از کفه مادیات شود». او ریشه بدبختیهای بشر مدرن را در همین عدم تعادل میجست و راه چاره را بازگشت به فرهنگ خلاق دینی و هویت اصیل اسلامی میدانست.
میراث او نهتنها کتابها و مقالاتش، بلکه نهادینه شدن تفکری است که علم و دین را دو بال پرواز برای تعالی جامعه میداند؛ تفکری که همچنان راهگشای مسیر علمی و فرهنگی ایران اسلامی است.








