به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: این روزها در برخی خانوادهها به کودکانی برمیخوریم که بشدت مؤدب هستند، اغلب در جمعها صحبت نمیکنند و هر زمان که لازم باشد در نهایت ادب و احترام حرف میزنند. به اعتقاد روانشناسان، این خصیصه میتواند هشداری نسبت به فاصله گرفتن والدین از حسهای کودکانه خود باشد که نمودی در رفتارهای فرزندان پیدا میکند.
نسل امروز در میان نسخههای تربیتی مدروز، مقایسههای مداوم و فضای خانههایی که بیش از حد موفق و مرتب هستند، فرصت تجربه سادهترین نیازشان را از دست میدهد؛ تجربه اینکه «خودشان» باشند.
مهسا شریفراز، روانشناس حوزه کودک با اشاره به اینکه پدیدهای خاموش و عمیق در جریان است، به «ایران» میگوید: «شاهد ترومایی جدید هستیم، ترومایی که نه با فریاد و تنبیه، بلکه با مهربانیهای کنترلگر، سکوتهای تهدیدآمیز و فشارهای درونیشده شکل میگیرد و کودکانی میسازد که در ظاهر توانمند، مؤدب و منظم هستند اما در باطن با اضطراب، شرم و عذاب وجدان رشد میکنند؛ کودکانی که بیش از سن خود میفهمند، چون زودتر از موعد بزرگ شدهاند.» به باور او، در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری پدیدهای آرام و پنهان گسترش یافته است، ، پدیدهای که مضمون آن دوری والدین از جهان کودکی است.
این روانشناس معتقد است، والدگری امروز، با همه شیکبودن، آگاهی و کلاسهایی که در ظاهر برای رشد کودک طراحی شده، در بسیاری موارد کودک را از خود واقعی جدا میکند و او را به موجودی تبدیل میکند که بیش از سنش میفهمد؛ فهمی که نشانه بلوغ نیست، بلکه نتیجه رنجی پنهان است.
شریفراز میگوید: «اگر والدین کودکی خود را به خاطر نداشته باشند و یادشان نباشد در نوجوانی چه تجربههایی داشتهاند، بخشی از روانشناسی کودک را از دست میدهند.»
او تأکید میکند: «باید مدل تربیتی خودمان را پیدا کنیم. پدر و مادر مدروز نباشیم. جایی باید خودمان باشیم، هرچند این خود بودن بها دارد.» این روانشناس میگوید: «نسلهای قبل با غرایز خود آشتی بیشتری داشتند. والدین قدیمی با شهود و تجربههای نسلهای گذشته، فرزندپروری میکردند. اما بعضی از والدین امروز بیش از حد به دستورالعملها تکیه میکنند و گاه میان حجم توصیهها و نسخههای تربیتی گم میشوند. ما از ناخودآگاه جمعی ویژگیهایی را به ارث بردهایم که میتواند در تربیت راهنما باشد. اما آنقدر مکانیکی شدهایم که این حسها را خاموش کردهایم.»
دو نوع آسیب از دو طیف والدگری
به گفته شریفراز، در مطبهای روانشناسی دو دسته کودک بیشتر دیده میشوند: کودکانی که بیشازحد آزاد گذاشته شدهاند و والدین هر رفتاری که آنها میکنند، مخالفتی ندارند و کودکانی که بیشازحد در چهارچوب هستند. یعنی همیشه مؤدب هستند و همان الگوی مقایسهای معروف را والدین آنها در پیش میگیرند که دائم میگویند: «ببین بچه فلانی چقدر خوبه.»
هر دو گروه، بویژه زمانی که وارد مدرسه میشوند یا در آغاز نوجوانی، با مشکلات جدی روبهرو میشوند و از اضطراب و بیاشتهایی تا ناتوانی در ابراز احساسات را تجربه میکنند. شریفراز میگوید: «بسیاری از این کودکان در ظاهر هیچ مشکلی ندارند. نمرههای خوب میگیرند، رفتار خوب دارند و با محیط سازگار هستند. والدین آنها هم معمولاً میگویند که در خانه همه چیز عالی است. اما سؤال اصلی اینجاست که اگر همه چیز خوب است، پس منشأ اضطراب کودک چیست؟»
شریفراز توضیح میدهد: «وقتی کودکی بیش از سنش میفهمد، این فهمیدن غمانگیز است؛ یعنی کودک رنجی کشیده که مجبور شده، زودتر بزرگ شود. این کودکان چهارچوب شخصی ندارند و در چهارچوب والدین زندگی میکنند، چون چهارچوب خودشان هرگز دیده و تأیید نشده است.
مشکل زمانی بیشتر میشود که والدین نه تهدیدگر هستند، نه مستبد؛ بلکه ظاهراً خیلی خوب به نظر میآیند. در بعضی از خانوادههایی که والدین بسیار موفق و تحصیلکرده هستند، جایی برای نفس کشیدن کودک نمیماند. بچهها فکر میکنند هیچوقت نمیتوانند مثل آنها شوند و به همین دلیل رفتار و اخلاقیات والدین را کپی میکنند، نه اینکه خودشان باشند. حتی جملهای که در ظاهر آزادانه است به عنوان نمونه (هر طور خودت میدانی) برای این کودکان ترسناک میشود. چون جرأت تصمیمگیری مستقل ندارند و میترسند از مسیر والدین فاصله بگیرند.»
امروز با ضربههایی روبهرو هستیم که نه با فریاد، نه با تنبیه بدنی، بلکه در سکوت شکل میگیرد. این روانشناس تأکید میکند، شرم یکی از عمیقترین آسیبها به شمار میرود، بدین معنا که هرجا شرم ایجاد شود، رشد متوقف میشود. »
شریفراز معتقد است که در سالهای اخیر والدگری پیچیدهتر شده است. نه فقط بهخاطر تغییرات اجتماعی، بلکه به دلیل فاصله گرفتن بعضی از والدین از حسهای انسانی و کودکانه خودشان. بچهها پیچیده شدهاند چون پدر و مادر هم پیچیده شدهاند. اگر والدین نتوانند خود واقعیشان را بشناسند، کودک نیز هرگز فرصت تجربهای با انتخاب شخصی را پیدا نمیکند.
انتهای پیام








