

مهاجرت نیمهتمام؛ زندگی در حالت انتظار و فرسایش روانی
تصمیم به مهاجرت برای بسیاری از ایرانیان تنها «رفتن یا نرفتن» نیست؛ ماندن در وضعیت «انتظاری» است که نه امکان ساختن زندگی در داخل را میدهد و نه اجازه رها کردن آن را. از نگاه جامعهشناسی، این وضعیت یک تعلیق اجتماعی مزمن است و از منظر روانشناختی، به فرسایش روانی میانجامد.
سالهاست برای بسیاری از ایرانیانی که در مسیر مهاجرت گیر افتادهاند، زندگی نه با تصمیمهای قطعی، بلکه با «صبر کردن» پیش میرود؛ از آماده شدن مدارک تا تغییر اوضاع، پایان یک بحران یا شروع یک مسیر تازه.
حسین قاضیان، جامعهشناس، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، این وضعیت را نوعی تعلیق اجتماعی و سیاسی چندین ساله توصیف میکند.
به گفته او، سالهاست مردم نمیدانند اوضاع تغییر میکند یا نه، این تغییر مثبت است یا منفی، باید بمانند یا بروند، بخرند یا بفروشند؛ مدام در وضعیت انتظار به سر میبرند و دست نگه داشتهاند تا ببینند «چی میشه» ...
همین انتظار ممتد، به گفته قاضیان، به روانشناسی اجتماعی امروز ایران معنا داده است.
او در کنار این تعلیق عمومی، به تعلیق اداری ناشی از تصمیمهای سیاسی و اداری برخی سفارتخانهها هم اشاره میکند. این تعلیق بهویژه برای کسانی که در فرایند مهاجرت هستند، تشدید شده است.
او تاکید میکند که ترکیب تعلیق اجتماعی-سیاسی و تعلیق اداری، وضعیت بلاتکلیفی را «عمیقتر و فراگیرتر» کرده است.
از استرس تا فرسایش روانی
شیدا شاولیان، رواندرمانگر، نیز در گفتوگو با ایراناینترنشنال، تعلیق را از زاویه روانشناختی توضیح میدهد.
به گفته او، تعلیق کوتاهمدت حتی اگر اضطرابآور باشد، قابلتحملتر است، چون ذهن هنوز به پایان آن باور دارد؛ به اینکه تعطیلیهای ناخواسته سیاسی تمام میشود، سفارتها به روند قبلی برمیگردند و زندگی جلو میرود.
اما در تعلیق بلندمدت، پایان نامعلوم است و نتیجه آن فقط استرس نیست، بلکه فرسایش روانی به همراه دارد.
شاولیان توضیح میدهد که در این شرایط، فرد بهتدریج احساس میکند نمیتواند تصمیم قطعی بگیرد و هیچ تصمیمی معتبر نیست.
این وضعیت بر امید، برنامهریزی و حتی تحمل امور روزمره، اثر میگذارد.
به گفته این رواندرمانگر، یکی از پیامدهای مهم این فرسایش، اختلال در تصمیمگیری بلندمدت است: «همان چیزی که برای احساس ثبات در زندگی به آن نیاز داریم.»
وقتی آینده نامعلوم باشد، مغز وارد «حالت بقا» میشود و تصمیمهایی مثل ازدواج، بچهدار شدن، سرمایهگذاری اقتصادی یا تعهد شغلی به تعویق میافتد. فرد مدام میگوید «فعلا»؛ فعلا امروز بگذرد.
روایت اول: پنج سال انتظار
این توصیفها در روایتهای شهروندانی که با ایراناینترنشنال گفتوگو کردهاند، عینیت پیدا میکند.
«الی»، پرستاری که پنج سال است برای مهاجرت تلاش میکند، میگوید در مسیرش بارها به دلایل مختلف متوقف شده؛ از مدرک زبان که چند بار اعتبارش تمام شده تا مشکلات سفارت.
او میگوید اگر قرار بود در ایران بماند، میتوانست شغل دوم راه بیندازد و از کار فعلیاش خارج شود، اما تصمیم مهاجرت همه چیز را معلق کرده است.
به گفته این پرستار جوان، هر تصمیم مهمی به تعویق افتاده: «میگویی بگذار ببینم قضیه مهاجرتم چه میشود، بعد میبینی روزها و ماهها و سالها گذشته و هنوز هیچ کاری نکردهای.»
بزرگترین ترس او، بیثباتی اقتصادی و سیاسی ایران است؛ اینکه هر لحظه اتفاقی تازه بیفتد و کل مسیر را عوض کند.
او میگوید اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، احتمالا مجبور میشود قید مهاجرت را بزند و به اجبار در ایران بماند.
زندگی موقت
شاولیان این وضعیت را «احساس زندگی موقت» مینامد؛ احساسی که زندگی واقعی هنوز شروع نشده و فرد فقط در حال انتظار است.
به گفته او، این حالت میتواند هم اضطرابزا باشد، چون آینده مبهم است، و هم افسردهکننده، چون زمان حال بیمعنا میشود.
در این شرایط، کرختی روانی اغلب یک مکانیسم دفاعی است: «روان برای اینکه زیر فشار، امیدش را از دست ندهد، احساسات را کمحجم میکند و فرد سعی میکند خیلی دلبسته چیزی نباشد.»
جنگ ۱۲ روزه نیز نمونهای از تعلیق بود؛ چون کسی نمیدانست چقدر طول میکشد یا چه اتفاقی رخ میدهد. اما ایرانیان سالهاست با شکلهای مختلف تعلیق زندگی میکنند؛ از سختتر شدن مهاجرت گرفته تا بلاتکلیفیهای مزمن.
حتی مهاجران ایرانی هم این احساس تعلیق را تجربه میکنند و به همین دلیل، اضطراب و افسردگی از اختلالات شایع در جامعه ایرانی است.
روایت دوم: دویدن و نرسیدن
شهروند دیگری که سه سال است برای مهاجرت تحصیلی اقدام کرده، به ایراناینترنشنال میگوید مسائل سیاسی، قطع ارتباطها و جنگ، باعث شده هر بار با مانعی تازه روبهرو شود.
او میگوید بلاتکلیفی فقط تصمیمهای بزرگ مثل ترفیع شغلی، جابهجایی شهر یا ازدواج را معلق نکرده، بلکه حتی روی تصمیمهای کوچک مثل خرید لباس هم سایه انداخته است: «تمام کارهایی که میخواستم انجام بدهم عقب افتاد و کسانی که قبلا از من عقبتر بودند، حالا جلوترند.»
فشار روانی این وضعیت، به گفته او، آنقدر بالاست که به تراپی روی آورده و احساس ناکافی بودن و شکست دارد.
با این حال، این شهروند هنوز به تلاشش برای رفتن ادامه میدهد، هرچند میگوید زندگی برایش سختتر شده است.
تعلیق بهعنوان تجربه نسلی
افراد مختلف، واکنشهای متفاوتی به این احساس تعلیق و بلاتکلیفی دارند؛ برخی وارد انکار میشوند، برخی خشمگین میشوند و برخی بیتفاوت به نظر میآیند که اغلب ناشی از خستگی شدید روانی است.
گروهی نیز دائما بین امید و ناامیدی در نوسان هستند که این حالت به گفته شاولیان، اگر به تصمیمی قطعی ختم نشود، فرسایندهترین وضعیت روانی را ایجاد میکند.
شاولیان میگوید مساله فقط مهاجرت یا ویزا نیست: «ما نسلی داریم که سالهاست در انتظار زندگی میکند؛ چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور. نسلی که نمیداند باید روی تصمیمهایش بایستد یا نه.»
این انتظار طولانی، به اعتقاد این رواندرمانگر، نه فقط برنامههای روزمره و آینده، بلکه احساس تعلق، امید و حتی رویاپردازی را هم فرسوده است.
روایت سوم: امید در دل نامطمئن بودن
شهروند دیگری که بعد از سرکوبهای ۱۴۰۱ تصمیم به مهاجرت گرفته، به ایراناینترنشنال میگوید این بلاتکلیفی اجازه نداده مسیر شغلیاش را در داخل گسترش دهد.
او میگوید احساس «رفتنی بودن» باعث شده از همنسلانش عقب بماند و حتی تصمیم بچهدار شدن را به تعویق بیندازد.
بیشترین فشار روانی برای او، مطمئن نبودن و آینده مبهمی است که بهویژه با عملکرد کند سفارتها تشدید شده است.
با این حال، او درباره نگاهش به آینده میگوید: «امید، امید و امید.»
این تجربههای فردی در خلأ رخ ندادهاند. در جریان جنگ ۱۲ روزه، فعالیت برخی سفارتخانههای خارجی در ایران تعطیل یا نیمهتعطیل شد و روند صدور ویزا برای بسیاری از ایرانیان نیمهکاره ماند.
هرچند در هفتههای بعد، فعالیت بعضی سفارتها به حالت عادی بازگشت، اما دایره عملکرد برخی دیگر، از جمله سفارت آلمان، همچنان محدودتر از قبل است.
سفارت آلمان در جریان جنگ بهطور موقت تعطیل شد و پس از آن با کاهش نیروی انسانی بازگشایی شد.
در ماههای اخیر، گروهی از متقاضیان ویزای آلمان بارها در اعتراض به خودداری سفارت از صدور ویزا دست به تجمع زدهاند.
آنها میگویند با وجود دریافت پیشتاییدیه، سفارت وقت جدیدی تعیین نمیکند.
تعلیق بیپایان
هرچند سفارت آلمان اعلام کرده از ۱۷ دی پذیرش درخواستهای جدید ویزای شنگن را از سر میگیرد، اما برای بسیاری، این وعدهها هنوز به معنای پایان تعلیق نیست.
در چنین شرایطی، آنچه بیش از هر چیز به چشم میآید، تداوم وضعیتی است که نه کاملا متوقف است و نه در حرکت.
همانطور که شاولیان میگوید، وقتی احساس میکنیم «زندگی هنوز شروع نشده»، سلامت روان شروع به آسیب دیدن میکند.
قاضیان نیز این تعلیق را نه فقط رویدادی فردی، بلکه تجربهای جمعی توصیف میکند که طی دستکم سه دهه، بر جامعه ایران سایه انداخته است.







