صداوسیمای جمهوری اسلامی نه با بحرانی مقطعی، بلکه با فروپاشی تدریجی مرجعیت رسانهای خود روبرو است و تلویزیونی که دههها تنها منبع تصویر، سرگرمی و روایت رسمی بود، حالا برای بخش بزرگی از جامعه ایران به رسانهای غیرقابلاعتماد و حتی نامرئی، تبدیل شده است.
ریزش مخاطب، حذف گسترده چهرههای محبوب، سانسور فزاینده و پیوند آشکار با نهادهای امنیتی، صداوسیما را به رسانهای بیاثر در قاب رسمی خود بدل کرده، با این حال اینها به عقبنشینی یا شکست نهایی منتهی نشده و راهبرد جدید این رسانه تغییر بستر و نه تغییر منطق، بوده است.
در حالی که مدیران صداوسیما سالها در برابر گسترش شبکه نمایش خانگی ایستادگی میکردند و با دستور توقیف سریالها و فشار بر پلتفرمها، میکوشیدند این فضا را مهار کنند، اکنون پس از تصویب قوانین جدید در مجلس شورای اسلامی و تثبیت جایگاه «ساترا»، سیاستشان از تقابل به نفوذ کامل تغییر کرده و شبکه نمایش خانگی که زمانی پناهگاه مخاطبان گریخته از تلویزیون حکومتی بود، امروز عملا به زیرمجموعهای از همان ساختار مداخلهگر و سانسورکننده تبدیل شده است.
طبق قوانین مصوب مجلس، تمام تولیدات صوتی و تصویری در ایران، از سریال و برنامههای واقعنما گرفته تا برنامههای گفتگومحور و حتی تولیدات منتشرشده در یوتیوب، برای فعالیت قانونی، باید از ساترا مجوز بگیرند؛ نهادی که مستقیم زیر نظر صداوسیما فعالیت میکند. به این ترتیب، پلتفرمهایی مانند فیلیمو و نماوا، فارغ از ظاهر خصوصیشان، بدون رضایت نهادهای حکومتی امکان ادامه حیات ندارند. همین وابستگی ساختاری شبکه نمایش خانگی را از یک جایگزین رسانهای به «نسخه دوم» سیمای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
در این فضا، چهرههایی که از آنتن صداوسیما حذف یا کنار گذاشته شدند، دوباره در قالبی تازه بازتولید میشوند. مجریها و برنامهسازانی مانند علی ضیا، رامبد جوان، احسان علیخانی، مهران مدیری، سروش صحت، سیامک انصاری، مهران غفوریان، مجید واشقانی و امیرمهدی ژوله، اگرچه تلاش میکنند خود را مستقل از حاکمیت نشان دهند، تولیداتشان دقیقا در همان چارچوبی شکل میگیرد که صداوسیما تعیین کرده است و تفاوت تنها در میزان انعطافپذیری درباره ظاهر مانند پوشش آزادتر، شوخیهای بیشتر و فاصله گرفتن از فرم رسمی تلویزیون است.
نمونه شاخص این روند برنامه «گنگ» با اجرای علی ضیا است؛ پروژهای که با حمایت یکی از پلتفرمهای اصلی شبکه نمایش خانگی تولید شد و به سراغ موسیقی رپ رفت، اما رپی که در این برنامه نمایش داده میشود، نسخه پالایششده و بیخطر، بدون اعتراض سیاسی، بدون صدای زنان، بدون زبان خشن و بدون مواجهه با واقعیتهای اجتماعی است. در این قالب، ژانری که ذاتا معترض است، به محتوایی سازگار با خط قرمزهای رسمی و نمونهای روشن از مهار نرم اعتراض در پوشش سرگرمی تبدیل میشود.
این الگو محدود به یک برنامه نیست. رامبد جوان هم با «کارناوال»، در عمل ادامهای رنگارنگتر از «خندوانه» ارائه داد که سرشار از سرگرمیهای پرهیجان، اما جدا از واقعیتهای تلخ بیرون از قاب، بود. سروش صحت نیز «کتابباز» را در قالبی جدید بازتولید میکند؛ با آزادی زبانی اندک، اما همان احتیاطهای بنیادین.
حتی در حوزه ورزش، عادل فردوسیپور، یکی از محبوبترین مجریان تاریخ صداوسیما، پس از حذف از تلویزیون، با دریافت مجوز ساترا، برنامه «فوتبال۳۶۰» را در یوتیوب راهاندازی کرد. به نظر میرسد ساختار، داوریها و نوع نقد در این برنامه همچنان در محدودهای حرکت میکند که به سیاست، وضعیت اقتصادی و مناسبات قدرت در جمهوری اسلامی که از اصلیترین دلایل افول زیرساختها و کیفیت فوتبال ایران محسوب میشوند، کمترین نقدی وارد نشود.
نکته کلیدی آن است که این چهرهها، با وجود ادعای استقلال، در بزنگاههای سیاسی بارها همسویی خود را با حاکمیت نشان دادهاند. بسیاری از همین افراد در جریان اعتراضهای آبان ۹۸، خیزش ۱۴۰۱، شلیک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراینی یا اخیرا در جنگ ۱۲روزه جمهوری اسلامی با اسرائیل، ناگهان با ادبیات «وطنپرستانه» به دفاع از سپاه پاسداران و کلیت نظام پرداختند؛ رفتارهایی مقطعی که آنها را در افکار عمومی به «وطنپرستهای ۱۲روزه» معروف کرد که در بحرانها، نقش ضربهگیر رسانهای نظام را ایفا میکنند.
به نظر میرسد راهبرد کلان صداوسیما و نهادهای امنیتی در این مرحله، مدیریت توجه است و بهجای حذف کامل صداهای مسئلهدار، آنها را در حجم انبوهی از سرگرمی کنترلشده حل میکنند. شبکه نمایش خانگی با آزادیهای ظاهریاش، تلاش میکند شماری از مخاطبان را از رسانههای فارسیزبان خارج از ایران و تولیدکنندگان مستقل دور نگه دارد و همزمان، از زبان چهرههایی که قرار است «غیرحکومتی» به نظر برسند، امکان انتقال پیامهای ایدئولوژیک را فراهم میکند.
منتقدان بر این باورند که صداوسیما دیگر فقط یک سازمان پخش نیست، بلکه یک شبکه پیچیده مدیریت محتوا است که از آنتن رسمی تا اینترنت و یوتیوب امتداد یافته است. ممنوعیتهای نمایشی، توقیفهای موقت و بازگشتهای پرسروصدا، مانند پروژهای که حالا برای برنامه «گنگ» علی ضیا درحال اجرا است، نیز بخشی از همین بازیاند؛ نه آنقدر سخت که مخاطب را فراری دهند و نه آنقدر آزاد که کنترل از دست برود.
در نهایت آنچه تغییر کرده، تنها قاب پخش است. منطق قدرت حاکم همچنان همان است و سرگرم کردن مخاطب با دادههای ناقص یا جهتدار و سانسور عامدانه ریشههای بحرانها و کمبودها در حوزههای مختلف در این برنامهها نیز ادامه دارد.









