لئوناردو دی‌کاپریو:هرگز تایتانیک را دوباره ندیده‌ام/ گفت‌وگوی دی‌کاپریو و جنیفر لارنس درباره پدر شدن، افسردگی پس از زایمان و همکاری با اسکورسیزی

لئوناردو دی‌کاپریو و جنیفر لارنس، دو ستاره برنده اسکار، در یکی از پرمخاطب‌ترین گفت‌وگوهای مجموعه «آکترز آن آکترز » ورایتی، از تجربه‌های مشترکشان در سینما، بازی در نقش‌های افراطی و شخصی، و پروژه‌های تازه‌شان در «نبرد پشت نبرد» و «بمیر، عشق من» می‌گویند؛ گفت‌وگویی که از خاطرات کودکی در سیت‌کام‌ها شروع می‌شود و به اعترافی غیرمنتظره درباره «تایتانیک» می‌رسد.

این خبر حاوی محتوای صوتی یا تصویری است. برای جزییات بیشتر به منبع خبر مراجعه کنید
خلاصه خبر

ریحانه اسکندری: این گفت‌وگو، نقطه پایانی یکی از پرستاره‌ترین دوره‌های «آکترز آن آکترز» ورایتی است؛ جایی که جنیفر لارنس و لئوناردو دی‌کاپریو، دو بازیگر از بزرگ‌ترین چهره‌های سینمای معاصر، روبه‌روی هم نشسته‌اند. هر دو برنده اسکارند و انتخاب‌های هنری‌شان، به همان اندازه که ظاهرشان روی فرش قرمز زیر ذره‌بین است، با دقت دنبال می‌شود.

دی‌کاپریو با فیلم «نبرد پشت نبرد» ساخته پل توماس اندرسن، یک اثر اکشن اندیشمندانه با گروهی پرستاره، به میدان آمده است. در مقابل، لارنس در «بمیر، عشق من» ساخته لین رمزی، یکی از عریان‌ترین و فراموش‌نشدنی‌ترین بازی‌های کارنامه‌اش را ارائه می‌دهد؛ در نقش مادری تازه‌کار که واقعیت زندگی‌اش زیر فشار افسردگی پس از زایمان از هم می‌پاشد.

از اولین برخورد تا ستایش یکدیگر

دی‌کاپریو گفت‌وگو را با پرسشی ساده آغاز می‌کند: «ما اولین بار کجا همدیگر را دیدیم؟»
لارنس با خنده پاسخ می‌دهد که اصلاً به یاد ندارد و حدس می‌زند «جایی در ولی (یک منطقه مسکونی در ویرجینیای غربی در آمریکا)». دی‌کاپریو بلافاصله تصحیح می‌کند: «نه، ولی نبود.» و لارنس می‌گوید: «پس هیلز.»

لارنس خیلی زود بحث را به تحسین بازی دی‌کاپریو در «نبرد پشت نبرد» می‌کشاند و با تأکید می‌گوید این فیلم، «موردعلاقه‌ترین فیلمی است که تا به حال در زندگی‌ام دیده‌ام». او بازی دی‌کاپریو را بهترین اجرای عمرش می‌خواند و توضیح می‌دهد که شخصیت «باب» در این فیلم، خام‌ترین و در عین حال گرم‌ترین چهره‌ای است که تاکنون از او دیده؛ شخصیتی که یادآور ارزش‌ها و پیشینه ضدفرهنگی والدین دی‌کاپریو است.

دی‌کاپریو در پاسخ توضیح می‌دهد که این پروژه برای پل توماس اندرسن بسیار شخصی بوده و فیلمنامه آن را طی ۱۵ تا ۲۰ سال نوشته است. او می‌گوید فیلم با الهام از رمان «واینلند» ساخته شده، اما اندرسن روایت کاملاً شخصی خودش را خلق کرده: «داستان یک انقلابی سابق که تلاش می‌کند در دنیای مدرن حل شود، با دختری که با او ارتباطی ندارد و مردی که کم‌کم از زندگی دست می‌کشد.»

او با اشاره به پیشینه خانوادگی‌اش اضافه می‌کند پدرش زمانی با ابی هافمن معاشرت داشته و اگرچه والدینش هیپی بوده‌اند، اما انقلابی‌های فیلم بسیار رادیکال‌تر و افراطی‌ترند.

کمدی ناخواسته و قهرمانانی که قهرمان نمی‌شوند

لارنس با شوخی می‌پرسد آیا دی‌کاپریو هنگام بازی متوجه جنبه کمدی نقش بوده یا نه. دی‌کاپریو پاسخ می‌دهد: «طنز از دل موقعیت بیرون می‌آید، از این‌که تماشاگر انتظار دارد باب، قهرمانانه وارد عمل شود، اما او آن‌قدر گیج و ازپاافتاده است که حتی از جا بلند نمی‌شود.»

به گفته او، هر بار که فیلم به لحظه‌ای می‌رسد که ممکن است شخصیتش کاری قهرمانانه انجام دهد، همه‌چیز فرو می‌ریزد؛ حتی در پایان فیلم هم این انتظار برآورده نمی‌شود.

بنیسیو دل‌تورو، شیمی بازیگری و تغییر مسیر فیلم

لارنس به بازی بنیسیو دل‌تورو اشاره می‌کند و از شیمی فوق‌العاده او با دی‌کاپریو می‌گوید. دی‌کاپریو با خنده توضیح می‌دهد که تولید فیلم سه ماه متوقف شد تا دل‌تورو از پروژه دیگری فارغ شود و وقتی وارد فیلم شد، آن‌قدر شخصیتش را دقیق شناخت که مسیر کل فیلم تغییر کرد.

لئوناردو دی‌کاپریو

«بمیر، عشق من» و شعر افسردگی

دی‌کاپریو بحث را به فیلم لارنس می‌کشاند و «بمیر، عشق من» را یادآور موج نوی فرانسه و به‌ویژه نشان‌دهنده زنی که  بسیار تحت‌تأثیر است می‌داند. لارنس توضیح می‌دهد که مارتین اسکورسیزی کتاب اثر آریانا هاروویچ را خوانده و او را تشویق کرده اقتباس سینمایی‌اش کند.
او اعتراف می‌کند ابتدا نمی‌فهمیده چگونه می‌شود این رمان را به فیلم تبدیل کرد، تا این‌که متوجه شده متن بیش از آن‌که داستانی خطی باشد، شعر است؛ و به همین دلیل لین رمزی را تنها گزینه مناسب برای کارگردانی می‌دانسته.

لارنس توضیح می‌دهد که رمزی تغییرات زیادی نسبت به کتاب ایجاد کرده، از جمله این‌که زوج اصلی را تازه‌ وارد یک شهر جدید کرده است؛ تغییری که حس انزوا و افسردگی شخصیت زن را تشدید می‌کند. دی‌کاپریو هم می‌گوید یکی از بزرگ‌ترین تنش‌های فیلم برایش، نگرانی درباره سرنوشت نوزاد شخصیت لارنس بوده است.

پدر و مادر بودن روی پرده و بیرون از آن

لارنس با اشاره به تجربه مشترک پدر و مادر بودن بازیگران می‌گوید نمی‌توانستند نسبت به کودک فیلم بی‌تفاوت باشند. او تأکید می‌کند: «نگاه جامعه به افسردگی پس از زایمان بیش از حد ساده‌انگارانه است و این وضعیت می‌تواند بنیان یک رابطه زناشویی را هم متزلزل کند.»

دی‌کاپریو هم اشاره می‌کند که این موضوع در فیلم او، به‌ویژه در رابطه شخصیتش با نقش تیانا تیلور، حضوری پررنگ دارد.

کودکی در سیت‌کام‌ها و شروع زودهنگام

هر دو بازیگر از شروع زودهنگام‌شان در صنعت سرگرمی می‌گویند. لارنس از ۱۴سالگی در نیویورک تست بازیگری می‌داده و دی‌کاپریو از ۱۲سالگی. هر دو در سیت‌کام‌ها بازی کرده‌اند؛ دی‌کاپریو در «دردسرهای بزرگ شدن» و لارنس در «نمایش بیل انگوال».
دی‌کاپریو با احترام از آلن تیک یاد می‌کند که اجازه داد برای بازی در «زندگی این پسر»، سیت‌کام را ترک کند؛ تصمیمی که مسیر حرفه‌ای‌اش را تغییر داد.

«نهنگ سفید»‌های حرفه‌ای و انتخاب‌های از دست‌رفته

لارنس از دی‌کاپریو می‌پرسد «نهنگ سفید» فعلی‌اش در میان کارگردانان کیست. یعنی کدام کارگردان یا بازیگر است که آرزوی همکاری با او را دارد؟

دی‌کاپریو پاسخ می‌دهد: «دیمین شزل و مایکل مان نهنگ‌های سفید من هستند، اما پل توماس اندرسن برایم یک الگوی نسلی بوده است.»
در ادامه، بحث به فیلم «شب‌های عیاشی» می‌رسد؛ پروژه‌ای که دی‌کاپریو به دلیل هم‌زمانی با «تایتانیک» از دست داد.

اعترافی درباره «تایتانیک»

لارنس مستقیم می‌پرسد: «تا حالا ‹تایتانیک› رو دوباره دیدی؟» دی‌کاپریو بدون مکث پاسخ می‌دهد: «نه. سال‌هاست ندیدمش.»
او اضافه می‌کند اصولاً فیلم‌های خودش را تماشا نمی‌کند؛ موضوعی که لارنس هم با آن هم‌نظر است، هرچند با شوخی تعریف می‌کند یک بار وقتی که خیلی نوشیندنی خورده بوده است  «حقه‌بازی آمریکایی» را برای سنجیدن بازی خودش تماشا کرده است.

دیوید او. راسل، روش‌های سخت‌گیرانه و کارگردانان متفاوت

دی‌کاپریو از تجربه لارنس با دیوید او. راسل می‌پرسد. لارنس می‌گوید: « او عملاً بازیگری را به من یاد داده؛ هرچند کار با او می‌تواند بسیار سخت باشد.»

به گفته لارنس، راسل با او مثل یک مربی سخت‌گیر رفتار می‌کرد و این شیوه برایش مؤثر بوده است.
در مقابل، او لین رمزی را کارگردانی می‌داند که جهان فیلم را می‌سازد و سپس با فاصله، فقط نظاره‌گر می‌شود.

سیاست، سینما و قطبی‌شدن جهان

لارنس از پیوند ذهن خلاق و ذهن سیاسی‌اش می‌گوید. دی‌کاپریو پاسخ می‌دهد که نگاهش متفاوت است، اما معتقد است امروز بیان حرف سیاسی در سینما بدون طنز یا کنایه، مخاطب را پس می‌زند. او از سینمای سیاسی دهه ۷۰ یاد می‌کند و می‌گوید قطبی‌شدن شدید امروز، فیلم‌ساز را در موقعیتی دشوار قرار داده است.

جنیفر لارنس

عادت‌های خوب و بد، بی‌خوابی و خرابکاری‌های به‌یادماندنی

در بخش پایانی، هر دو از عادت‌های بدشان در بازیگری می‌گویند. لارنس اعتراف می‌کند: «آن‌قدر بعد از پایان کار روزانه همه‌چیز را رها می‌کنم که صبح روز بعد به دردسر می‌افتم.»

او خاطراتی بامزه و در عین حال دردناک از اشتباهاتش، از جمله مصرف اشتباه دارو سر صحنه فیلم‌برداری، تعریف می‌کند.
دی‌کاپریو هم به وسواس مشترکشان نسبت به خواب اشاره می‌کند.

بازگشت دوباره کنار هم، این‌بار با اسکورسیزی

در پایان، لارنس از دی‌کاپریو درباره همکاری پیش رو با مارتین اسکورسیزی می‌پرسد. دی‌کاپریو با خنده می‌گوید: «اسکورسیزی برای هر کاری سیلی از ارجاعات سینمایی به من می‌دهد و حتی ممکن است برای یک صحنه خاص، نمایش کامل یک فیلم قدیمی ترتیب دهد.»
وقتی لارنس می‌پرسد آیا واقعاً برای همکاری دوباره با او هیجان‌زده است، پاسخ دی‌کاپریو کوتاه و قاطع است: «مگه می‌شود نباشم؟»

منبع: ورایتی

۵۹۲۴۴

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ