از «آچارفرانسه» جبهه‌ها تا روایتگری با طنز

علیرضا دلبریان، راوی «آچارفرانسه‌ای» است که با لهجه غلیظ مشهدی و سلاح طنز، کلیشه‌های قهرمان‌سازی را می‌شکند. دلبریان با روایتگری در پارک و خیابان، ثابت کرده که برای پیوند دادن نسل خرمشهر به نسل امروز، باید زبان خشک را کنار گذاشت و صادقانه خندید.

این خبر حاوی محتوای صوتی یا تصویری است. برای جزییات بیشتر به منبع خبر مراجعه کنید
خلاصه خبر
گروه فرهنگ_ حماسه و مقاومت: از همان اول صحبت سر شوخی را باز می‌کند، با اولین سؤال. می‌پرسیم شما راوی طنز دفاع مقدس هستید؟ و جوابش تأیید سؤالمان است. علیرضا دلبریان با لهجه غلیظ مشهدی می‌گوید: ما آچار فرانسه‌ایم . تبلیغ فرانسه را نمی‌خواهیم بکنیم، انبر کلاغی هستم. با ما در هر پیتی باز میشه . بستگی به مخاطب داره. بخواد گریه کنه، گریه‌اش میندازیم . بخواد بخنده خنده‌اش می‌اندازیم.
می‌پرسم چه سالی جبهه رفتید؟ می‌گوید : من سال 61 توفیق اجباری بود و جبهه رفتم. در جواب سؤال بعدی دیگر نمی‌شود خنده‌مان را کنترل کنیم وقتی می‌پرسیم آن زمان چند سالتان بود؟ دلبریان جواب می‌دهد: من یکی پول توی جیبم را حساب نمی‌کنم یکی سنم را. البته بعد از کمی مکث، عدد را می‌گوید: شانزده سال.دلبریان می‌گوید: اول اجباری به جبهه رفت، اما عشق  ماندگارش کرد. فضایی که با وجود سختی‌ها و خطراتی که داشت ولی دل‌کندن از آن برای هر رزمنده‌ای که تجربه‌اش کرده، سخت بود.
دلبریان از شب‌های آموزش غواصی می‌گوید؛ از آب‌های سرد کارون، از تمرین‌هایی که جان بچه‌ها را می‌گرفت. طنز، همان‌ها معنا پیدا می‌کند؛ جایی که خنده، سپر ترس می‌شود. روایت فرار بچه‌ها از برنامه آموزشی و برخورد هوشمندانه فرمانده، تصویری روشن از فرهنگ جبهه می‌دهد: فرمانده‌ای که می‌فهمد نیروهایش طاقت نیاورده‌اند، اما عمداً به روی خود نمی‌آورد؛ تحمیل نمی‌کند، تحقیر نمی‌کند. همین رفتارهاست که به گفته دلبریان، جبهه را «عاشقانه» نگه می‌داشت.او بارها تأکید می‌کند که بسیاری از مأموریت‌ها را داوطلبانه نرفته، اما هیچ‌وقت شانه خالی نکرده. همین صداقت است که روایتش را باورپذیر می‌کند؛ نه قهرمان‌سازی اغراق‌آمیز، نه ادعای بی‌نقص بودن.

فرماندهی بر دل‌ها؛ سردار قاآنی از نگاه یک رزمنده

وقتی صحبت به سردار اسماعیل قاآنی می‌رسد، لحن دلبریان تغییر می‌کند. شوخی کم می‌شود و احترام جای آن را می‌گیرد.او اولین دیدارش با سردار قاآنی را در تیرماه داغ اهواز روایت می‌کند؛ فرمانده لشکری که به‌جای نشستن در خودروی کولر دار، در عقب یک وانت کنار بسیجی‌ها نشسته بود. همین تصویر ساده، برای دلبریان کافی است تا بگوید: از همان لحظه سردار قاآنی در قلبم جا گرفت. فرمانده‌ای که آن‌قدر تواضع دارد و خاکی است عشق می‌آورد. سردار قاآنی فرمانده‌ای بود که کنار نیروها می‌خوابید، کنارشان غذا می‌خورد و سختی را با آن‌ها تقسیم می‌کرد. دلبریان به برنامه خندوانه اشاره می‌کند و می‌گوید: هر وقت در برنامه‌ای شرکت می‌کنم و اسم سردار را می‌آورم، شخصاً تماس می‌گیرد، خسته نباشید می‌گوید و ابراز ناراحتی می‌کند از اینکه از او در رسانه تعریف کرده‌ام. این تواضع، همان سرمایه‌ای است که جبهه را سرپا نگه داشت.
۳ MB
دلبریان دفاع مقدس را یک واقعه بسته در تاریخ نمی‌داند. او خط مستقیمی میان آن سال‌ها و امروز می‌کشد؛ از خرمشهر تا «جنگ ۱۲ روزه». وقتی از شهدای جنگ اخیر حرف می‌زند، با اطمینان می‌گوید: این بچه‌ها جنگ را ندیدند ولی از ما جلوترند.او از شهیدانی مثل مصطفی صفادل نام می‌برد؛ جوانانی که با الگوگرفتن از شهدای دفاع مقدس، راه جهاد را انتخاب کردند. دلبریان می‌گوید: اگر روایت درست انجام نمی‌شد، اگر نسل امروز با زبان خودش مخاطب قرار نمی‌گرفت، شاید این پیوند شکل نمی‌گرفت.
دلبریان خوب می‌داند که مخاطب امروز با دیروز فرق دارد. برای همین روایتگری‌اش محدود به منبر و تلویزیون نیست. از مدرسه و پارک تا کوه و خیابان، با جوان‌ها می‌نشیند، شوخی می‌کند، سوت می‌زند، کف می‌زند و بعد آرام‌آرام از کربلای ۴، از غواص‌ها و از ایثار می‌گوید.او معتقد است اگر روایت خشک و سنگین باشد، مخاطب بلند می‌شود و می‌رود. امروز جدی‌ترین حرف‌ها را باید روان و با طنز گفت.
15:57 - 29 آذر 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ