رکوردزنی زن‌کُشی در قلب تمدن غرب

غرب دهه‌هاست خود را امن‌ترین جغرافیای زنان می‌نامد؛ ویترینی براق از حقوق بشر و برابری جنسیتی. اما پشت این ظاهر پرزرق‌وبرق، واقعیتی تاریک جریان دارد: زن‌کشیِ ساختاری و تکرارشونده، بحرانی مزمن در آمریکا و اروپا که نه استثناست و نه اتفاقی.

این خبر حاوی محتوای صوتی یا تصویری است. برای جزییات بیشتر به منبع خبر مراجعه کنید
خلاصه خبر
گروه دیده‌بان غرب: ژانویه ۲۰۲۵، رسانه‌های محلی آمریکا خبر قتل زنی ۳۴ ساله در ایالت پنسیلوانیا را منتشر کردند. زنی که پیش از مرگ، بارها خشونت شریک عاطفی‌اش را به پلیس گزارش داده بود. دستور منع تماس صادر شده بود، پرونده تشکیل شده بود، اما پلیس اعلام کرده بود «نشانه‌ای از خطر فوری» وجود ندارد. چند هفته بعد، همان مرد او را در خانه‌اش با شلیک گلوله کشت.تقریباً هم‌زمان، در اسپانیا زنی به دست همسر سابقش به قتل رسید؛ مردی که سابقه تهدید داشت و حتی تحت نظارت قضایی بود. این دو پرونده، تیتر شدند چون رسانه‌ای شدند؛ نه چون استثنا بودند. آن‌ها تنها دو نمونه از ده‌ها زن‌کشی ثبت‌شده در هفته‌های ابتدایی سال ۲۰۲۵ در غرب‌اند. زن‌کشی در این کشورها نه «حادثه‌ای ناگوار»، بلکه فاجعه‌ای است که سیستم از قبل وقوع آن را می‌داند و عملاً در مهارش ناتوان است.
آمارهایی که روایت رسمی را فرو می‌ریزندطبق داده‌های مراکز فدرال آمریکا (CDC و FBI)، سالانه حدود ۴ تا ۵ هزار زن در این کشور به قتل می‌رسند. بیش از ۵۵ درصد این قتل‌ها مستقیماً به خشونت شریک عاطفی مرتبط است. این نسبت، در مورد مردان قربانی قتل به‌مراتب پایین‌تر است. به بیان ساده‌تر: اگر زنی در آمریکا به قتل برسد، احتمال این‌که قاتل همسر، نامزد یا شریک سابقش باشد، چند برابر احتمال مشابه برای مردان است.در اتحادیه اروپا نیز تصویر تفاوت چندانی ندارد. گزارش‌های رسمی کمیسیون اروپا و نهادهای آماری ملی نشان می‌دهد هر هفته به‌طور میانگین بیش از ۵۰ زن قربانی خشونت مرگبار خانگی می‌شوند. در کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا، زن‌کشی یکی از شایع‌ترین اشکال قتل زنان است. فرانسه به‌تنهایی سالانه بیش از ۱۰۰ مورد زن‌کشی به‌دست شریک عاطفی ثبت می‌کند.و این فقط «آمار رسمی» است؛ یعنی داده‌هایی که دولت‌ها حاضرند منتشر کنند. بسیاری از قتل‌ها، به‌ویژه در جوامع مهاجرنشین، طبقات فرودست یا مناطق حاشیه‌ای، هرگز به‌عنوان «زن‌کشی» ثبت نمی‌شوند و در دسته‌بندی‌های کلی «قتل» گم می‌شوند. این پنهان‌سازی آماری، خود بخشی از مسئله است.
افسانه امنیت زنان در غربغرب سال‌هاست از «امنیت زنان» به‌عنوان دستاورد تمدنی سخن می‌گوید. اما واقعیت آماری یک تناقض عمیق را آشکار می‌کند: برای بسیاری از زنان، خطرناک‌ترین فضا نه خیابان است و نه فضای عمومی، بلکه خانه است.مطالعات متعدد در آمریکا و اروپا نشان می‌دهد بیش از ۷۰ درصد زنانی که قربانی خشونت مرگبار می‌شوند، پیش از قتل، نشانه‌های هشدار را تجربه کرده‌اند: تهدید، ضرب‌وشتم، تعقیب، کنترل اقتصادی، سوءاستفاده روانی. سیستم‌ها از این نشانه‌ها آگاه بوده‌اند؛ پلیس گزارش داشته، دادگاه پرونده داشته، خدمات اجتماعی اطلاع داشته‌اند. اما مداخله، دیرهنگام یا نمایشی بوده است.خانه‌ای که در تبلیغات رسمی به‌عنوان فضای امن معرفی می‌شود، در عمل برای میلیون‌ها زن به صحنه جرم تبدیل شده است؛ جرمی که سال‌هاست نرمال‌سازی شده.شکست ساختاری سیستم‌های حمایتیپناهگاه‌های زنان در بسیاری از کشورهای غربی با کمبود مزمن بودجه روبه‌رو هستند. در آمریکا، بخش عمده این مراکز توسط سازمان‌های غیردولتی اداره می‌شوند که به کمک‌های محدود دولتی یا اعانه‌های خصوصی وابسته‌اند. در اروپا، سیاست‌های ریاضتی پس از بحران‌های اقتصادی، اولین ضربه را به خدمات اجتماعی وارد کرده است؛ از جمله خدمات حمایت از زنان خشونت‌دیده.دستورهای منع تماس، که قرار بود ابزار نجات باشند، در عمل ضمانت اجرایی ندارند. در بسیاری از پرونده‌های زن‌کشی، قاتل پیش‌تر این دستورها را نقض کرده بود، اما واکنش سیستم یا بسیار کند بوده یا اساساً بی‌اثر. سیستم‌های حمایتی در غرب، بیشتر ثبت‌کننده خشونت‌اند تا پیشگیرنده آن.
وقتی خشونت «مسئله خصوصی» می‌شودیکی از ستون‌های اصلی شکست غرب در مهار زن‌کشی، نگاه ایدئولوژیک به خشونت خانگی است. پلیس و دستگاه قضایی همچنان تمایل دارند خشونت را در چارچوب «اختلاف خانوادگی» یا «مسئله خصوصی» تعریف کنند.این نگاه، صرفاً فرهنگی نیست؛ عمیقاً سیاسی است. وقتی خشونت خصوصی تلقی شود، دولت می‌تواند از مسئولیت مستقیم شانه خالی کند. زن، تنها می‌ماند و سیستم، ناظر خاموش باقی می‌ماند. این همان جایی است که لیبرالیسم غربی، با تمام ادعاهایش، به ناتوانی ساختاری می‌رسد.سلاح گرم و مرگ زنانهدر آمریکا، دسترسی گسترده به سلاح گرم نقشی تعیین‌کننده در زن‌کشی دارد. آمارها نشان می‌دهد در روابط خشونت‌آمیز، حضور سلاح گرم احتمال قتل زن را تا پنج برابر افزایش می‌دهد. بیش از نیمی از زن‌کشی‌ها در آمریکا با سلاح گرم انجام می‌شود.این واقعیت، نتیجه مستقیم سیاست‌هایی است که «حق مالکیت سلاح» را بالاتر از حق زندگی زنان قرار داده‌اند. لابی‌های قدرتمند اسلحه، سال‌هاست مانع اصلاح قوانین شده‌اند؛ حتی زمانی که قربانیان، زنان هستند. در این‌جا، منطق سرمایه‌داری عریان می‌شود: سود شرکت‌های اسلحه‌سازی، مهم‌تر از جان زنان است.
زن‌کشی و سرمایه‌داری متأخرزن‌کشی را نمی‌توان جدا از بستر اقتصادی تحلیل کرد. ناامنی شغلی، فشارهای معیشتی، فروپاشی شبکه‌های حمایتی و افزایش نابرابری، خشونت را تشدید می‌کنند. اما سیستم سرمایه‌داری متأخر، به‌جای مواجهه با این ریشه‌ها، ترجیح می‌دهد خشونت را به «اختلال فردی» تقلیل دهد.قاتل، بیمار معرفی می‌شود؛ نه محصول ساختاری که خشونت را بازتولید می‌کند. این تقلیل‌گرایی، کاملاً ایدئولوژیک است و به سیستم اجازه می‌دهد مسئولیت خود را انکار کند.حقوق بشر گزینشی و منطق امپریالیستیهمان دولت‌هایی که به نام حقوق زنان، علیه کشورهای دیگر تحریم وضع می‌کنند یا فشار سیاسی می‌آورند، در داخل مرزهای خود با بحرانی حل‌نشده مواجه‌اند. زن‌کشی در غرب، مسئله‌ای داخلی و کم‌اهمیت تلقی می‌شود؛ اما خشونت علیه زنان در جهان غیرغربی، به ابزار مشروعیت‌بخش مداخله تبدیل می‌شود.این دوگانگی، ماهیت امپریالیستی گفتمان حقوق بشر را آشکار می‌کند: حقوق زنان تا جایی مهم است که ابزار سیاست خارجی باشد. وقتی پای مسئولیت داخلی در میان است، همان حقوق به حاشیه رانده می‌شود.
رسانه‌ها چگونه مرگ را نرمال می‌کنندرسانه‌های جریان اصلی غرب نقش کلیدی در عادی‌سازی زن‌کشی دارند. استفاده از عباراتی مانند «قتل در پی اختلاف عاطفی» یا «جنایت احساسی»، خشونت را طبیعی جلوه می‌دهد. در این روایت‌ها، قاتل اغلب محور داستان است و قربانی به عددی در آمار تقلیل می‌یابد.ساختارهای اقتصادی، حقوقی و سیاسی عمداً نادیده گرفته می‌شوند؛ زیرا پرداختن به آن‌ها، مشروعیت سیستم را زیر سؤال می‌برد.چرا این بحران ادامه دارد؟پاسخ روشن است: چون زن‌کشی هنوز به بحران سیاسی تبدیل نشده است. تا زمانی که مرگ زنان هزینه‌ای واقعی برای دولت‌ها نداشته باشد، تغییر بنیادینی رخ نخواهد داد. غرب در گفتار، مدافع زنان است؛ در عمل، محافظ نظم موجود.در نهایت، زن‌کشی در غرب شکاف عمیق میان ادعا و واقعیت را عیان می‌کند. پشت ویترین براق حقوق بشر، خشونتی جریان دارد که مزمن، ساختاری و حل‌نشده است. نقد ضد امپریالیستی دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود: از افشای تمدنی که حتی جان زنان خود را تضمین نکرده است.
برای دنبال‌کردن تحلیل‌ها و گزارش‌های مرتبط با حوزه غرب‌شناسی، رسانه های معاند، پهلوی، اپوزیسیون و گروهک‌های ضدانقلاب به صفحه «دیده‌بان غرب» مراجعه کنید.
18:08 - 29 آذر 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ