سیمرغ فیلم فجر برای رزومه حرفهای فیلمسازان و بازیگران اهمیت بالایی دارد و میتواند مسیر اکران، سرمایهگذاری و آینده شغلی آنها را تغییر دهد. اعتبار فجر بیشتر «رسمی و ساختاری» است تا کاملاً هنری.
جشن منتقدان سینمای ایران جشنی صنفی است که اعتبارش نه از قدرت رسانهای، بلکه از تخصص داورانش میآید. بااینحال، تأثیر عمومی و رسانهای محدودی دارد و بیشتر در بدنه حرفهای سینما و فضای تحلیلی جدی گرفته میشود.
جشن حافظ (جشن دنیای تصویر) مسیر سومی را نمایندگی میکند؛ جشنی خصوصی، غیردولتی و رسانهمحور که بیش از داوری تخصصی یا اعتبار رسمی، بر محبوبیت و جریانسازی مخاطب و جذب اسپانسرهای اقتصادی تکیه دارد. در سالهایی که مرحوم علی معلم نقش محوری در آن داشت، جشن حافظ بهشدت شخصمحور و متکی به نگاه عمیق و متفکرانه معلم داشت مسئلهای که هم به آن هویت مستقل و جسورانه داد و هم زمینه انتقادهایی درباره سلیقهمحوری ایجاد کرد. اعتبار جشن حافظ عمدتاً فرهنگی ـ رسانهای است؛ جایزهای که در برندینگ بازیگران و سریالها نقشآفرین است، اما معیار نهایی معمولا کیفیت هنری تلقی نمیشود.
علی معلم، مؤسس و محور فکری جشن حافظ، با نگاه مستقل و هنری، سعی داشت جشن را به مکانی برای تقدیر از استعداد و خلاقیت واقعی بدل کند. او کمتر تحت تأثیر فشارهای رسانهای بود و همواره در پی ارزشهای هنری و امنیت برای سینمای ایران بود.
بعد از فوت مرحوم معلم، همسر مقتدر و خوشفکرش خانم معماریان راه را ادامه دادند تا آنکه در آخرین جشن حافظ جوان تازه کار و نابلدی تندیس گرفت که معلم در حیات خود بهشدت سردمدار مبارزه با جوانهای تازه به دوران رسیده بودند که با شگردهای مدرن، رفتار و کلام غلط اندر غلط دارند و در این مسیر گاهی اعطای جوایز، معیار کیفیت نیست بلکه بازتاب سلیقه شخصی، شتابزدگی رسانهای و نگاه تجاری برگزارکنندگان است. نمونه بارز آن، انتخاب امیرحسین قیاسی است که آثار او محدود و فاقد عمق و خلاقیت حرفهای هستند و تنها جذابیتش استفاده از ادبیات نسل جدید و استفاده از ریتمی است که این نسل میپسندد. البته حواشی اقتصادی فراوانی هم درباره او و مهمانانش مطرح میشود که در این یادداشت قصد تحلیل و تفسیر آن نیست بلکه صیانت از جایگاه والایی است که علی معلم برای او تلاش کرد. اهدای تندیس حافظ در این دوره به این جوان خام نمونهای آشکار از «جایزه غلط به یک غلط است». این رخداد نشان داد که جشن حافظ، در برخی موارد، تحت تأثیر محبوبیت لحظهای و شتابزدگی رسانهای قرار میگیرد و معیارهای حرفهای را به حاشیه میبرد.
این عمل توصیفکننده چرخهای است که در آن خطاهای حرفهای و سلیقهای جشنها تقویت و مشروعیت پیدا میکنند. وقتی یک اثر یا هنرمند به لحاظ کیفیت ضعیف است اما به دلایل غیرهنری ـ مثل فشار سیاسی، محبوبیت لحظهای یا سلیقه شخصی برگزارکننده ـ مورد تقدیر قرار میگیرد، خود جایزه تبدیل به خطای مضاعف میشود.
این «غلط مضاعف» چند بُعد دارد، هنگامی که آثار ضعیف جایزه میگیرند، مخاطب و حرفهایها به ارزش و شفافیت داوری شک میکنند. تقدیر از اثر یا هنرمندی که شایستگی واقعی ندارد، الگویی میسازد که دیگران را به تقلید یا جلب توجه کوتاهمدت به جای خلاقیت واقعی سوق میدهد و هنگامی که نگاه تجاری، رسانهای یا رابطهای بر داوری غلبه میکند، جایزه دیگر معیار هنری نیست بلکه پاداش موفقیت رسانهای یا محبوبیت لحظهای میشود.
برنامههای قیاسی محدود، سطحی و عمدتاً برای جذب مخاطب کوتاهمدت طراحی شدهاند جایزه دادن به چنین هنرمندی نه تنها کیفیت اثر را نادیده میگیرد، بلکه جشن را در معرض نقد جدی قرار میدهد و به نوعی نشان داد که بدون پایبندی به معیارهای حرفهای، حتی معتبرترین جوایز نیز میتوانند «غلط مضاعف» تولید کنند. این چرخه نهایتاً اعتماد به جشنها و خود نظام ارزشگذاری سینمای ایران را تضعیف میکند.
5959








