عملیات «هوکآی استرایک» و دکترین حضور دائمی آمریکا در سوریه
عملیات «هوکآی استرایک» تنها یک حمله نظامی علیه داعش نبود، بلکه نشانه تولد دکترین «پیگرد دائمی» در راهبرد آمریکا است؛ دکترینی که بهجای نابودی کامل داعش، بر مهار و کنترل آن برای توجیه تداوم حضور نظامی واشنگتن در سوریه و منطقه تکیه دارد.
خلاصه خبر
گروه تحلیل بینالملل: در دسامبر ۲۰۲۵، زمانیکه گمان میرفت پرونده داعش در سوریه به مرحلهای از «تعلیق امنیتی» رسیدهباشد، اجرای عملیات گسترده «هوک آی استرایک» (Hawkeye Strike) بار دیگر نگاهها را به بیابانهای مرکزی سوریه دوخت. این عملیات که در واکنش به کشتهشدن نظامیان آمریکایی در نزدیکی تدمر انجامشد، صرفاً پاسخی نظامی و مقطعی نبود؛ بلکه نشانهای از چرخشی راهبردی در سیاست ایالاتمتحده نسبت به بقایای داعش و تلاشی برای بازتعریف نحوه حضور نظامی واشنگتن در سوریه بهشمار میرفت.پرسش محوری آن است که آیا آمریکا درحال حرکت بهسوی راهبردی مبتنی بر «پیگرد دائمی» است و آیا این حملات میتواند ریشههای ایدئولوژیک و میدانی جریانی را که با بهرهگیری از شکافهای سیاسی به بقای خود ادامهمیدهد، بهطور واقعی تضعیف یا حتی بخشکاند؟کالبدشکافی عملیات هوک آی استرایک؛ فراتر از یک انتقاماعلام رسمی سنتکام مبنی بر هدف قرار دادن بیشاز ۷۰ موضع با استفاده از ۱۰۰ پرتابه دقیق، نشان از حجم سنگین آتشباری دارد که برای یک گروه فاقد قلمرو (Territory) بیسابقه است. اظهارات «پیت هگست»، وزیر جنگ آمریکا، مبنی براینکه این عملیات «شروع یک جنگ نیست، بلکه اعلام انتقام است»، حاوی یک پارادوکس استراتژیک است. پنتاگون تلاشمیکند این پیام را مخابرهکند که قصد اشغالگری جدید یا گسترش جبهه جنگ کلاسیک را ندارد، اما در عینحال، با استفاده از واژه «بیرحمانه»، بر دکترین «ضربات پیشگیرانه» تأکید میورزد.
مشارکت مستقیم نیروی هوایی اردن در این عملیات نیز بُعد دیگری از ماجراست؛ این همکاری نشانمیدهد واشنگتن بهدنبال ایجاد یک «امنیت پیمانسپاری شده» است تا بار هزینههای سیاسی و عملیاتی را با متحدان منطقهای تقسیمکند و خطر داعش را بهعنوان یک تهدید فرامرزی (و نه صرفاً داخلی در سوریه) بازنمایینماید.جغرافیایِ خاکستری؛ چرا داعش بازتولید میشود؟همانطور که در گزارشهای میدانی آمده، فعالیت داعش از حالت «خلافت مکانی» به «خلافت سایهای» تغییر یافتهاست. تمرکز این گروه در بادیه سوریه (حول محور رقه، دیرالزور و تدمر) تصادفی نیست. این منطقه دقیقاً همان «گره جغرافیایی» است که پیشتر به عنوان فضای خارج از منطقِ سلطه سنتی توصیف شد.عوامل زیر بستر اصلی بازتولید داعش در این مقطع هستند:- با تغییر ساختار حکومت در دمشق و ادلب، دستگاههای امنیتی وابسته به جولانی هنوز توانایی کنترل کامل همه مناطق سوریه را ندارند؛ از جمله بیابان سوریه که با نام «بادیهالشام» شناخته میشود. این منطقه صرفاً یک پهنه بیابانی نیست که از تدمر تا التنف در مرز عراق و سوریه امتداد یافته باشد، بلکه گرهای ژئوپلیتیکی و راهبردی است که محل تلاقی و اتصال چهار کشور عراق، سوریه، اردن و لبنان به شمار میآید.- سیاسیت وفاداریها: در مناطقی مانند حماه، حمص و حلب، گروههای شبه نظامی قرار دارند که وفاداریهای متغیری دارند؛ این تشتت، بهترین فضا را برای نفوذ هستههای خفته داعش فراهم میکند.- تغییر تکنولوژیک: کشته شدن فرمانده واحد پهپادی داعش در دیرالزور طی این عملیات، نشانمیدهد، این گروه از جنگافزارهای سنتی به سمت «جنگهای ارزان و هوشمند» حرکتکرده که مهار آن برای ارتشهای کلاسیک دشوارتر است.
دکترین «مدیریت خطر» بهجای «نابودی کامل»اگرچه شواهد میدانی نشانمیدهد آمریکا به این جمعبندی رسیده که «نابودی کامل» داعش در جغرافیایی مانند بادیه سوریه تقریباً ناممکن است، اما واقعیت آن است که خودِ آمریکا خواهان تداوم بقای این گروه است تا از آن بهعنوان یکی از مؤثرترین دستاویزها برای توجیه استمرار حضورش در سوریه و منطقه بهرهگیرد. بیابان سنگلاخی و پهناور سوریه این امکان را فراهممیکند که حتی یک گروه کوچک شبهنظامی نیز بتواند برای سالها به حیات خود ادامه دهد. از همین رو، عملیاتهایی نظیر «هوکآی استرایک» را باید نشانهای از گذار از راهبرد «تخریب» به راهبرد «مدیریتِ تهدید» دانست.در این دکترین، هدف آمریکا نابودی کامل تمامی عناصر داعش نیست؛ زیرا افزون برآنکه هزینههای میدانی و زمینی چنین رویکردی برای آمریکا بسیار بالاست، این کشور بهدنبال امکان مانور از مسیرهای دیگری است. این اهداف را میتوان در چند محور خلاصه کرد:۱. حذف برخی از سرشاخههای سازمان و جایگزینی آنها با عناصر وابستهتر.۲. انهدام واحدهای تخصصی، از جمله اپراتورهای پهپادی، تخریب زیرساختها و وارد آوردن ضربه به انبارها و خطوط تدارکاتی، بهمنظور جلوگیری از تبدیل داعش به یک قدرت «قلمروخواه».۳. بازدارندگی روانی؛ یعنی نمایش و ابراز برتری و قدرت تکنولوژیک در برابر کشورهای منطقه.
ابعاد سیاسی؛ سایه بازگشت ترامپ و فشارهای داخلیزمانبندی این عملیات (دسامبر ۲۰۲۵) را نمیتوان از تحولات واشنگتن جدا کرد. با احتمال تغییرات در کاخ سفید و بازگشت مجدد ترامپ به قدرت، دولت فعلی و ساختار پنتاگون میخواهند ثابت کنند که «حضور محدود اما گزنده» در سوریه، تنها راه جلوگیری از سرایت ناامنی به متحدانی چون اردن و عراق و حتی تلآویو است.این عملیات در واقع پاسخی به منتقدان داخلی در آمریکا نیز هست؛ کسانی که معتقدند حضور در سوریه هزینهای بیفایده است. سنتکام با بزرگنمایی عملیات «چشم شاهین»، تلاش میکند حضور نظامی خود را بهعنوان یک «ضرورت» برای امنیت ملی آمریکا تعریف کند، نه یک مداخله سیاسی در جنگ داخلی سوریه.چالشهای پیشِ رو؛ آیا بمباران کافی است؟تاریخ جنگهای خاورمیانه ثابت کردهاست قدرت هوایی میتواند یک گروه را تضعیف کند، اما نمیتواند آن را ریشهکن نماید. خطر اصلی اینجاست که داعش درحال بهرهبرداری از «گسستهای اجتماعی» در مناطقی است که از ضعف حکومت مرکزی رنج میبرند. عملیاتهای هوایی ممکناست در کوتاهمدت داعش را به عقببراند، اما در میانمدت، اگر راهحلی برای مدیریت سیاسی بادیه و ادغام قبایل محلی در ساختار قدرت دمشق پیدا نشود، این گروه بار دیگر از زیر خاکسترهای بیابان سر بر خواهد آورد. بهویژه آنکه راهبرد منطقهای آمریکا نیز از چنین رویکردی حمایت میکند.
نتیجهگیری: بادیه به مثابه آزمایشگاهِ جنگِ بیپایانعملیات «هوک آی استرایک» نشانداد بادیه سوریه همچنان قلب تپنده منازعات منطقهای است. این منطقه دیگر فقط یک صحرای خالی نیست، بلکه به آینهای تبدیلشده که در آن ناکارآمدی حکومتهایی مانند حکومت جولانی و رقابت قدرتهای جهانی منعکس میشود.آمریکا با این عملیات، استراتژی خود را برای سال ۲۰۲۶ و بعد از آن ترسیم کرد: «مداخلات محدود و از راه دور». با اینحال، تا زمانیکه «موزاییک تکهتکه» قدرت در سوریه به یک ثبات ملی نرسد، عملیاتهایی از نوع «هوک آی استرایک» به بخشی دائمی از منظومه امنیتی منطقه تبدیلخواهند شد. داعش ممکن است قلمرو نداشتهباشد، اما در «خلاءهای سیاسی» لانه کردهاست؛ و خلاء چیزینیست که بتوان آن را با بمبهای دقیق هدایتشونده پر کرد. بادیه سوریه، همچنان آزمونی بزرگ برای اراده بقای حاکمیتها و استمرار حضور قدرتهای خارجی خواهد بود.
13:44 - 1 دی 1404
نظرات کاربران








