این بار سعید جلیلی در تازهترین اظهارات کافهها را نمادهای «ترویج فردگرایی غربی» دانست و مورد حمله قرار داد. او مدعی است که دنیای غرب با سیاستهایی نظیر ترویج کافهنشینی، در پی جدا کردن فرد از خانواده و تضعیف بنیانهای اجتماعی است.
سعید جلیلی با انتقاد از فرهنگ کافهنشینی آن را سیاست ضداسلام غربیها خوانده و در مطلبی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: غرب سیاستهایی را برای تقویت فردگرایی دنبال میکند تا انسان حتی از خانوادهاش دور بماند. آنها سه محیط تعریف کردهاند: خوابگاه، محل کار و مکانی سوم، مانند کافه، برای بیرونآمدن از تنهایی. در این پارادایم، دیگر خانواده معنا ندارد؛ این نگاه در تقابل با فلسفهی زوجیت اسلام است.
ضدیت جلیلی با همه عناصر مدرن!
گذشته از درستی یا نادرستی این ادعا، و همچنین فارغ از اینکه اساسا کافهنشینی به شکل قهوهخانه از قدیم محل اجتماعات ایرانیان بوده، سعید جلیلی بار دیگر خواسته به گمان خود به یکی دیگر از مظاهر دنیای غرب حمله کند. در قرن اخیر هم کافهها در قالب جدیدی به کار خود ادامه دادند و به یکی از نمادهای شکلگیری جریانهای روشنفکری تبدیل شدند. کافه نادری، از مشهورترین پاتوقهای فرهنگی ایران، محفل گردهمایی نویسندگان و روشنفکران بوده است که ثمره همنشینیهایشان، آثار ماندگار هنری و ادبی شد. هرچه سیاستمداران روشنفکران را به خاطر نقد سیاست دوست ندارند و سعید جلیلی هم از این قاعده مستثنی نیست.
طرح جمعآوری کافهها از اطراف دانشگاه تهران در دولت سیزدهم
ایده مقابله با کافهها در زمان دولت سیزدهم نیز مطرح شده بود. سال ۱۴۰۲ نامهای منتسب به رئیس دانشگاه تهران خطاب به وزیر علوم وقت منتشر شد و در آن نیز آمده بود: «به منظور صیانت از فرهنگ اصیل اسلامی-ایرانی و جلوگیری از اشاعه فرهنگ غیرخودی در طول یکسالونیم گذشته تمام کافههای اطراف دانشگاه تعطیل و جمعآوری شدهاند». در این نامه همچنین «کافهها» به «مراکزی برای شبکهسازی علیه امنیت ملی نیز متهم شده بودند.
مصباح مناظره میکرد، اما سعید جلیلی نه
گویا جلیلی خواسته کافهنشینیهای مدرن را زیر سوال ببرد. همچنان که در خاستگاه فکری او که به آموزههای آیتالله مصباح یزدی و دانشگاه امام صادق برمیگردد، ضدیت با همه عناصر مدرن دیده میشود. اما تفاوت سعید جلیلی با مصباح یزدی در آن است که پیر و مرادش در دهه ۶۰ به مناظره با مارکسیستها مینشست و سعید جلیلی به جز کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری تن به هیچ گفتوگوی چالشی تن نداده است. دعوتهای مکرر بیژن نامدار زنگنه در خصوص پرونده کرسنت با دست رد جلیلی به سینه زنگنه مواجه شده است. جلیلی فقط یک بار پس از فعال شدن مکانیزم ماشه اعلام کرد حاضر است در خصوص برجام و مذاکرات هستهای به مناظره با حسن روحانی بنشیند که ظاهرا آن هم به محاق رفته است. نتیجه آن بوده که هیچگاه حقیقت پروندهای مثل کرسنت برای مردم روشن نشد و سوالات زیادی در خصوص مذاکرات هستهای، برجام و حتی افایتیاف برای افکار عمومی باقی ماند. علت همه آنها هم یک طرفه بودن تریبون سعید جلیلی بوده است.
در این میان این پرسش به میان میآید که چرا سعید جلیلی حالا که کافهها به جزئی جدانشدنی از زندگی اجتماعی مردم و به خصوص قشر جوان تبدیل شده اند؟ به نظر می رسد برای این سوال دو پاسخ وجود دارد.
مشکل کافهها هستند یا پرسشگری؟
ظاهرا حملات جدید سعید جلیل به کافهها را هم باید در سنتگرایی خاص او دنبال کرد. در ذهن سنتی او اصول تعریف شده ای وجود دارد که نه فقط تخطی از آنها بلکه پرسشگری درباره آنها نیز جایز نیست. جلیلی در شرایطی حمله به کافهها را پیش کشیده که بحث افکار عمومی به دولت برای پاسخ ندادن به مطالبه رفع فیلترینگ شبکههای اجتماعی فشار وارد میکند. شبکههای اجتماعی هم که از محصولات جهان جدید هستند، مثل کافهها بستری برای پرسشگری و به چالش کشیدن سیاستهای موجود به شمار میروند.
از یک سو به نظر میرسد جلیلی به قول معروف خواسته به مرگ بگیرد که طرف مقابل به تب راضی شود و از سوی دیگر ایدههایش را به رادیکالترین شکل ممکن بیان میکند تا موجودیت افکار سیاسی خود را به نمایش بگذارد و در عین حال پیشروی «سنگر به سنگر» علیه آنچه مظاهر غرب مینامد، را دنبال کند.
بعد از کافه نوبت به سینماست؟
اما این سوال نیز به میان میآید که سنتگرایی سعید جلیلی قرار است تا کجا ادامه پیدا کند؟ به فرض سعید جلیلی اگر بتواند کافهها را تعطیل کند آرام مینشیند یا سراغ دیگر عناصر و محصولات جهان جدید مثل سینما هم میرود؟ آیا او حاضر است از شبکههای اجتماعی مثل ایکس هم به خاطر آنکه محصول دنیای جدید است دست بکشد؟ همواره رقبای خود را به «رقیبهراسی» متهم میکردند، اما اکنون چنین سخنانی بیش از هر چیز، ترس و نگرانی از پیامدهای این نوع تفکر را به جامعه منتقل میکند.
مجموع این موارد نشان میدهد که ماجرای «دلواپسی نسبت به کافهها» بیش از آنکه یک نگرانی اجتماعی واقعی باشد، بازتابدهنده شکاف عمیق میان نوعی تفکر بسته و واقعیتهای متکثر جامعه امروز ایران است. هرچند که بیان چنین اظهاراتی نهتنها در افکار عمومی با اقبال مواجه نشده، بلکه حتی برای بخشی از هواداران او نیز محل سؤال است چراکه اگر کافهها نماد نفوذ فرهنگی غرب هستند، در سالهای اخیر، کافههایی شکل دادهاند که عناصر مذهبی و ارزشی در آنها برجسته بوده است.
اما به نظر میرسد سخنان اخیر سعید جلیلی از این جهت اهمیت دارد که او نمونه بارزی از سیاستمدارانی است که نه روی زمین بلکه در آسمانها سیر میکنند و همین میتواند نشاندهنده آن است که سیاست دنیای افکار آسمانی نیست.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.







