اما تجربههای مکرر تورمی در ایران و بسیاری از اقتصادهای مشابه نشان میدهد که با افزایش تورم، تقاضا برای کالاهای لوکس، لوازم دیجیتال، خودرو و حتی سفر افزایش مییابد. برای فهم این رفتار متناقض، باید از زاویه اقتصاد رفتاری و روانشناسی تصمیمگیری به موضوع نگاه کرد.
در شرایط تورمی، پول از دید ذهنی مردم ماهیتی «داغ» پیدا میکند؛ یعنی ارزش نگهداشتن خود را از دست میدهد و در ذهن افراد به چیزی در حال ذوب شدن تبدیل میشود. اصطلاح «پول داغ» در اقتصاد دقیقا به همین وضعیت اشاره دارد. وقتی ارزش پول هر روز کاهش مییابد، نگهداشتن آن احساس زیان ایجاد میکند و خرج کردن به نوعی تسکین روانی بدل میشود. افراد ترجیح میدهند پولی را که فردا بیارزشتر خواهد شد، امروز صرف خرید چیزی کنند که یا لذتی ایجاد میکند یا ماندگاری دارد. از همینرو، حتی خرید کالاهایی که به آنها نیاز فوری وجود ندارد، در ذهن خریدار رفتاری عقلانی جلوه میکند: «اگر قرار است پول بیارزش شود، حداقل چیزی بخرم که از آن استفاده کنم».
تورم همچنین افق زمانی تصمیمگیری را کوتاه میکند. در شرایط ثبات، افراد بین لذت آنی و منافع آینده تعادلی برقرار میکنند، اما در شرایط بیثباتی قیمتها، آینده بیمعنی یا دستنیافتنی به نظر میرسد. مردم تمایل دارند لذت را همین حالا تجربه کنند، چون به فردا اعتماد ندارند. این همان «تنزیل زمانی» است که اقتصاددانان رفتاری از آن سخن میگویند؛ تمایل به فدا کردن منافع آینده در برابر پاداش فوری. در چنین فضایی، خرید نهفقط یک عمل اقتصادی بلکه واکنشی هیجانی به اضطراب و نااطمینانی است؛ نوعی تلاش برای بازگرداندن احساس کنترل بر شرایطی که کنترلناپذیر به نظر میرسد.
از سوی دیگر، تورم پیوسته احساس زیان مادی و روانی ایجاد میکند. انسانها طبق اصل «زیانگریزی» از زیان بیش از دو برابرِ سود مشابه رنج میبرند. وقتی قدرت خرید کاهش مییابد، افراد آن را نوعی زیان تلقی میکنند و برای جبرانش به رفتارهایی روی میآورند که حس از دست دادن را تسکین دهد. خرید کالا یا تجربههای لذتبخش، نقشی شبیه به جبران روانی ایفا میکند. در نتیجه، حتی وقتی درآمد واقعی کاهش مییابد، تمایل به مصرف از بین نمیرود، بلکه شکل آن تغییر میکند: خریدهای ناگهانی، سفرهای کوتاهمدت، یا هزینه برای ظاهر و سبک زندگی. به بیان دیگر، در تورم، خرج کردن به راهی برای مقابله با احساس ناکامی و بیثباتی تبدیل میشود.
در چنین شرایطی، یکی از سازوکارهای کلیدی بازار یعنی «قیمت مرجع» نیز از کار میافتد. در اقتصاد عادی، مصرفکننده با تکیه بر تجربه گذشته میداند که قیمت منصفانه یک کالا تقریبا چقدر است؛ اما در دوران تورم، وقتی قیمتها روزانه تغییر میکنند، این حافظه قیمتی از بین میرود. در نتیجه، فرد توان قضاوت درباره «گران» یا «ارزان» بودن را از دست میدهد و خرید را به تصمیمی هیجانی تبدیل میکند. عباراتی مانند «الان بخریم تا دیر نشده» یا «فردا گرانتر میشود» تبدیل به منطق ذهنی غالب میشود. به این ترتیب، خرید نه بر مبنای نیاز واقعی بلکه بر مبنای ترس از فرصت ازدسترفته انجام میگیرد.
تورم فقط الگوی مصرف را تغییر نمیدهد، بلکه بر هویت اجتماعی افراد هم تاثیر میگذارد. در جامعهای که ثبات اقتصادی از بین رفته، افراد تلاش میکنند از طریق مصرف، تصویری از ثبات یا موفقیت را حفظ کنند. خرید کالاهای خاص به ابزاری برای بازنمایی منزلت اجتماعی تبدیل میشود. در سالهای اخیر، مشاهده شده که با وجود کاهش درآمد واقعی خانوارها، تقاضا برای خودروهای گرانقیمت یا آخرین مدل تلفن همراه کاهش نیافته است. چنین رفتارهایی را نمیتوان صرفا نشانه ولخرجی دانست؛ بلکه واکنشی است به اضطراب در جامعهای که احساس فرسایش ارزشها و نابرابری در آن رو به افزایش است. افراد از طریق مصرف میکوشند کنترل ازدسترفته بر جایگاه اجتماعی خود را بازسازی کنند.
تورم مرز میان «مصرف» و «سرمایهگذاری» را نیز کمرنگ میکند. در ذهن افراد، هر کالایی میتواند به ابزاری برای حفظ ارزش دارایی تبدیل شود. از خرید طلا و ارز گرفته تا خودرو، لوازم خانگی یا حتی فرش و لوازم تزئینی، همه به چشم «پوشش در برابر تورم» دیده میشوند. در این شرایط، خرید دیگر صرفا مصرف نیست، بلکه شکلی از سرمایهگذاری دفاعی است. بنابراین، رفتار خرید ظاهرا غیرضروری ممکن است از منظر روانی و اقتصادی برای فرد منطقی باشد، زیرا او پول خود را به کالایی تبدیل کرده که احتمالا دیرتر از پول نقد ارزشش را از دست میدهد.
با وجود این، پیامد جمعی این رفتارها چندان بیضرر نیست. وقتی تقاضای زودرس یا غیرضروری افزایش مییابد، فشار بیشتری بر بازار کالاها وارد میشود و خود به عاملی برای تشدید تورم تبدیل میگردد. این چرخه معیوب - افزایش قیمت، هجوم به خرید و باز هم افزایش قیمت - سیاستگذاری اقتصادی را دشوار میکند. اگر سیاستگذار این پدیده را تنها به بیانضباطی مالی یا ناآگاهی مردم نسبت دهد، از درک ماهیت رفتاری آن بازمیماند. مردمی که در شرایط بیثباتی اقتصادی زندگی میکنند، نه بهدنبال ولخرجی بلکه بهدنبال کاهش اضطراب هستند. آنان از ترس آیندهای نامعلوم، به حال پناه میبرند.
در نهایت، مهار این چرخه فقط با ابزارهای پولی و مالی ممکن نیست. کنترل تورم، علاوه بر سیاستهای انضباطی، نیازمند بازسازی اعتماد عمومی و اطمینان به آینده است. وقتی مردم احساس کنند سیاستگذار قابل پیشبینی، صادق و باثبات است، رفتارهایشان نیز عقلانیتر میشود. شفافیت، ثبات تصمیمات اقتصادی، و پیامهای منسجم از سوی نهادهای رسمی میتواند به بازگرداندن احساس امنیت روانی در جامعه کمک کند.
در مجموع، تورم نهفقط شاخصهای اقتصادی را به هم میریزد، بلکه روان جمعی جامعه را نیز دچار بیثباتی میکند. مردم در مواجهه با کاهش ارزش پول، دست به خریدهایی میزنند که در ظاهر غیرضروریاند اما در واقع واکنشی طبیعی به ترس، زیان و بیاعتمادیاند. اقتصاد رفتاری به ما یادآوری میکند که انسانها ماشین حساب نیستند؛ تصمیمهایشان آمیزهای از احساس، هویت و تلاش برای بقا در جهانی است که هر روز غیرقابل پیشبینیتر میشود. در دوران تورم، خرج کردن گاهی بیش از آنکه نشانه مصرفگرایی باشد، تلاشی است برای حفظ کنترل بر زندگی؛ کنترلی که در سایه بیثباتی اقتصادی هر روز اندکتر میشود.
* محقق اقتصاد رفتاری









