محمد صالح علا - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| ای دورها سلام! خوش به حال شما دورها که هر چیز خوبی پیش شما در دورهاست. هر چیز خوبی، از دورها میرسد. نسیمها، بادها، طوفانها از دورها میآیند. ماه، آسمان، ستارهها در دورهایند. سالها، فصلها، روزها، از دورها میآیند.
همین پاییز خودمان که بعد شب یلدا تمام شد رفت،هم از دورها آمده بود. مرغان دریایی که در من جیغ میکشند هم از دورها میآیند. اصولاً بیشتر اشیای هستی در دورهایند. سالهای سپری شده به دورها رفتهاند، در دورها اقامت دارند. نفسهایی که کشیدهایم، اکنون همه در دورها هستند.
آنها که رفتهاند در دورهایند. آنها که میآیند روزهای آینده از دورها میآیند. رودها، موجها، کشتیها، قطارها، قاصدکها، خبرهای خوش، خبر آنها که دوستشان داریم یا او که انتظارش را میکشیم، در دوردستهاست. اصلاً اجرت عاشقها در دوری، در دورهاست. آرزوها در دورهایند. شقایقهای کوهی در دورها میرویند.
من به نسیمی که از دورها آمده، میگویم: نسیم جان! بیا کنارم بنشین و بگو دورها چه خبر؟ دورها خوباند؟ شما که از دورها آمدهای، بگو دورها مرا به خاطر میآورند؟ دورها پیامی برای من دارند؟...
میخواهم از آنها بپرسم پس کی عازم ما میشوید؟ میخواهم به آنها بگویم یادهای شما همچنان در اینجا اقامت دارند و دائماً بین دو درخت صنوبر تاب میخورند.
نسیم جان! بیشتر آنها که دوستشان داریم،در دورهایند. آنها که در عالم ناز به سر میبرند، سالهای سپری شدهجوانی.
نسیم جان! شما که از دورها آمدهای، بگو سالهای جوانی هیچ از من یاد میکنند؟ اگر برگشتی به دورها و جوانی مرا دیدی، به او بگو جوانی مرا ببخشید که پیر شدم.
اما روزی نیست که به یاد شما نباشم. گاهی چنان دلتنگم که میخواهم دلم را کتک بزنم اما هر چه آید به سرم، باز میگویم گذرد... وای از این میگذرد که با میگذرد، میگذرد...
میخواهم به او بگویم آن کوچهها هم پیر شدهاند، اما هنوز اینجا هستند و شما را به خاطر دارند و مثل من با چشمهای خیس انتظار شما را میکشند.
ای دورها! من هنوز پنجره بر دوش به دنبال نسیم هستم.










