دوحه؛ اجماع ناکام ۴۵ کشور برای غزه

اجلاس سری دوحه با حضور ۴۵ کشور درباره نیروی تثبیت غزه

خلاصه خبر
▌ ترکیب شرکت‌کنندگان و منطق پنهان مشارکت: از سرباز تا چک‌پول ترکیب کشورهای دعوت‌شده (شامل ممالک عربی مانند مصر، اردن، امارات و قطر، قدرت‌های اروپایی مانند بریتانیا و فرانسه، و کشورهای مسلمان غیرعربی مانند اندونزی و آذربایجان) نشان‌دهنده تلاش برای ایجاد یک ائتلاف نماینده است، اما، پشت این نمایندگی، یک سلسله مراتب مشارکت قابل پیش‌بینی نهفته است. انتظار می‌رود بسیاری از کشورها ترجیح دهند سهم مالی، لجستیکی یا آموزشی بپردازند، در حالی که از ارسال نیروی رزمی به خط مقدم اجتناب کنند. این تقسیم کار نانوشته بین «تأمین‌کنندگان مالی» و «تأمین‌کنندگان سرباز» خود می‌تواند باعث تنش شود، چرا که، کشورهای ارائه‌دهنده نیروی انسانی (که عموماً هزینه سیاسی بیشتری می‌پردازند) خواهان نفوذ تصمیم‌گیری متناسب با خطرپذیری خود خواهند بود. در این میان، غیاب هدفمند ترکیه به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای با توان نظامی بالا و ادعای رهبری جهان اسلام، یکی از شاخص‌ترین جنبه‌های این اجلاس بود. مخالفت صریح اسرائیل با حضور آنکارا، و احتمالاً، تمایل واشنگتن برای محدود کردن نفوذ یک بازیگر غیرقابل پیش‌بینی، این کشور را از معادله خارج کرد. این حذف، نشان می‌دهد که معماری امنیتی آینده نه بر اساس کارآمدی محض، بلکه بر اساس ملاحظات ژئوپلیتیکی دقیق درباره متحدان و رقبا طراحی می‌شود.
▌ پیوند با طرح کلان‌تر: معماری شکننده «صلح» تحت حمایت امریکا این مذاکرات در خلأ صورت نمی‌گیرد، بلکه بخشی از یک طرح کلان‌تر و بلندپروازانه‌تر امریکا است که بر اساس گزارش‌ها شامل یک حکمرانی موقت، خلع سلاح تدریجی حماس، و نهایتاً بازسازی سیاسی است. قطعنامه ۱۷ نوامبر شورای امنیت نیز پوشش حقوقی لازم را فراهم کرده است. هدف واشنگتن، بسته‌بندی این طرح به عنوان یک پروژه چندجانبه مشروع با رهبری امریکا است، نه یک دیکتات یکجانبه، اما، مشکل اصلی در شکاف بین طراحی و اجرا نهفته است. سؤالات حیاتی بی‌پاسخ مانده‌اند: چه کسی هنگامی که نیروهای تثبیت‌کننده زیر آتش قرار می‌گیرند، تصمیم به تشدید درگیری می‌گیرد؟ چه کسی بین ادعاهای متعارض اسرائیل و گروه‌های فلسطینی داوری می‌کند؟ و مهم‌تر از همه، واکنش جمعیت محلی غزه (که پس از ماه‌ها ویرانی و رنج، هر نیروی خارجی را یا به عنوان اشغالگر جدید یا دست‌نشانده اسرائیل می‌بیند) چگونه مدیریت خواهد شد؟
▌ دیالکتیک «فنی‌سازی» و سیاست: از اصول انتزاعی به جزئیات خونین دستور کار این اجلاس به عمد، از هرگونه بحث انتزاعی درباره صلح یا راه‌حل دودولتی اجتناب کرد و مستقیماً بر جزئیات سخت و خطرناک حکمرانی امنیتی متمرکز شد: قوانین درگیری (ROE)، زنجیره فرماندهی، مناطق استقرار، مجوز استفاده از زور، و مکانیزم‌های واکنش. این «فنی‌سازی» ظاهری گفت‌وگو، در واقع، بار سیاسی سنگینی را حمل می‌کند. هنگامی که دیپلمات‌ها و نظامیان به جای بحث درباره «صلح»، بر سر نحوه سرکوب خشونت مذاکره می‌کنند، به طور ضمنی به چند واقعیت تلخ اعتراف کرده‌اند: نخست، که وضعیت پسادرمانی لزوماً صلح‌آمیز نخواهد بود و خشونت سازمان‌یافته باقی خواهد ماند. دوم، که هر نیروی بین‌المللی نه به عنوان داور، بلکه به عنوان یک بازیگر مسلح در میدان عمل خواهد کرد که ناگزیر طرف درگیری خواهد شد. سوم، که تمرکز بر جزئیات عملیاتی، راهی برای دور زدن بن‌بست‌های مرامی بزرگ‌تر است. این تبدیل صلح به یک مسأله مدیریت امنیتی، خود نشانه‌ای از عمق ناامیدی از یافتن راه‌حلی سیاسی در کوتاه‌مدت است.
▌ گسل مرکزی: «تثبیت» در برابر «مقابله»، همان معمای قدیمی حافظان صلح در هسته این مذاکرات یک دوگانگی حل‌نشده قرار دارد که سرنوشت هر مأموریتی را تعیین خواهد کرد: آیا مأموریت این نیرو صرفاً تثبیت موقعیت و تسهیل کمک‌های بشردوستانه است (یعنی حفظ نظم در مناطقی که از قبل امن شده‌اند)، یا شامل اجرای فعال نظم از طریق خلع سلاح گروه‌های مسلح مانند حماس می‌شود؟ گزارش‌ها حاکی از آن است که چارچوب اولیه بر اساس گزینه کم‌خطرتر (تثبیت) طراحی شده، اما، این دقیقاً همان معمای کلاسیک عملیات حافظ صلح را بازتولید می‌کند: نیرویی که مجوز سیاسی روشنی برای درگیری ندارد، اما، از آن انتظار می‌رود در محیطی خصمانه «نظم» را برقرار کند. این تناقض، نیرو را در معرض بی‌اعتبار شدن سریع قرار می‌دهد: یا در مواجهه با چالش‌ها منفعل عمل می‌کند (و نظمی ایجاد نمی‌کند) یا به درگیری کشیده می‌شود (و مأموریتش از حفاظتی به تهاجمی تغییر می‌یابد)، که در هر دو صورت مشروعیت و حمایت داخلی کشورهای شرکت‌کننده را از دست می‌دهد.
▌ جغرافیای ترس و حساب‌گری‌های منطقه‌ای: بازی تقسیم خطر اختلاف عمیق دیگر بر سر جغرافیای مسؤولیت است. بسیاری از کشورهای احتمالی حاضر، مانند اردن یا مصر، ترجیح می‌دهند در مناطق پیرامونی، کریدورهای امن یا نواحی تحت کنترل مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل عمل کنند، نه در قلب شهرک‌های غزه که نفوذ حماس در آن‌ها قوی است. این تمایل، یک خط تقسیم عملی بین «امنیت» و «جنگ» ترسیم می‌کند. پذیرش مسؤولیت در مناطق داغ، به معنای پذیرش خطر واقعی تلفات، گروگان‌گیری و درگیری شهری است؛ هزینه سیاسی‌ای که کمتر کشوری حاضر به پرداخت آن است. بنا بر این، طراحی مناطق استقرار به یک چانه‌زنی امنیتی-سیاسی تبدیل می‌شود که در آن هر کشور می‌کوشد بیشترین حاشیه امن و کمترین مواجهه مستقیم را برای خود تضمین کند، امری که می‌تواند به ایجاد یک نیروی تکه‌ای با مناطق عملیاتی ناهمگون و ضعیف بینجامد.
▌ نقشه راه به سوی عدم قطعیت: از دیپلمات‌ها به نظامیان برگزاری جلسات آتی، از جمله نشست احتمالی رؤسای ستادهای کل در ژانویه ۲۰۲۶، نشان می‌دهد که این فرآیند در مراحل اولیه خود است. اجلاس دوحه بیشتر یک جلسه ارزیابی ریسک و تعیین حدود ممکنات بود. تصمیم‌گیری نهایی (درباره تعداد نیرو، بودجه، و قوانین درگیری دقیق) نیازمند ورود جدی‌تر برنامه‌ریزان نظامی است که بتوانند به سیاستمداران بگویند در سناریوهای مختلف واقعاً چه کاری می‌توان کرد و چه هزینه‌ای در بر خواهد داشت. در همین حال، واقعیت میدانی شکننده در غزه ادامه دارد: آتش‌بسی که مدام با اتهامات نقض و درگیری‌های محدود به چالش کشیده می‌شود، همانند کشتار هدفمند فرماندهان حماس که اسرائیل آن را خارج از چارچوب آتش‌بس نمی‌داند. این وضعیت، شکاف عمیق بین دیپلماسی «پسادرمانی» و واقعیت «حین درگیری» را نشان می‌دهد. معماری که در دوحه طراحی می‌شود، برای بقا نیازمند یک ثبات حداقلی است که در حال حاضر به شدت غایب است. بنا بر این، پروژه نیروی تثبیت‌کننده بین‌المللی در بهترین حالت یک شرط‌بندی پرریسک و در بدترین حالت، آماده‌سازی برای یک شکست ساختاری است — شکستی که در آن یک نیروی بین‌المللی بی‌طرف، در باتلاق درگیری‌های حل‌نشده یک قرن، گرفتار می‌شود و به جای برقراری صلح، تنها به یکی از طرفین یک جنگ بی‌پایان جدید تبدیل می‌گردد. موفقیت یا شکست این طرح، نه تنها بر آینده غزه، که بر اعتبار مدل مداخله امنیتی چندجانبه تحت رهبری غرب در قرن بیست‌ویکم نیز تأثیر خواهد گذاشت.
10:26 - 2 دی 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ