موازنهای نو در شرق آسیا
در دو دهه اخیر، شرق آسیا قدم به قدم به یکی از متراکمترین مناطق جهان از نظر حضور نظامی، رقابت تسلیحاتی و تنشهای هویتی تبدیل شده است. در مرکز این تحولات، چینِ در حال صعود و ژاپنِ در حال بازتعریف نقش امنیتی خود قرار دارند، دو قدرتی که تاریخ پرتنش، اقتصاد عمیقا درهمتنیده و محیط امنیتی شکنندهای آنها را بههم گره زده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
میثم صالحی-پژوهشگر دکتری حقوق بینالملل دانشگاه شانگهای جیاوتونگ چین
مقدمه: بازگشت ژاپن امنیتی و حساسیت فزاینده چین
در دو دهه اخیر، شرق آسیا قدم به قدم به یکی از متراکمترین مناطق جهان از نظر حضور نظامی، رقابت تسلیحاتی و تنشهای هویتی تبدیل شده است. در مرکز این تحولات، چینِ در حال صعود و ژاپنِ در حال بازتعریف نقش امنیتی خود قرار دارند، دو قدرتی که تاریخ پرتنش، اقتصاد عمیقا درهمتنیده و محیط امنیتی شکنندهای آنها را بههم گره زده است. تعمق در وضعیت بیانشده و تنشهای ایجادشده در ماهها و سالهای اخیر یک پرسش اصلی روبهروی ما قرار میدهد: آیا منازعه چین و ژاپن یک بحران مقطعی است یا باید آن را یک مناقشه درازمدت و ساختاری دانست؟ بالطبع، یک پرسش انضمامی مهم آن خواهد بود که آثار و درسهای این منازعه برای ما چیست؟ به نظر میرسد برای پاسخ به این پرسشها، دستکم باید به سه لایه تحلیلی توجه داشت: نخست) تغییر راهبرد امنیتی ژاپن و تبدیلشدن این کشور از یک «قدرت صرفا دفاعی» به بازیگری با توان ضربتی دوربرد؛ دوم) واکنش چین و تلاش برای بازتعریف برخی پروندههای تاریخی و حقوقی، از جمله وضعیت جزایر ریوکیو؛ سوم) نقش آمریکا بهعنوان قدرت مسلط فرامنطقهای که بهطور همزمان «حامی» ژاپن و «مهارکننده» آن است. در پایان نیز به این موضوع خواهیم پرداخت که این روندها چه پیامها و درسهایی میتواند برای تصمیمگیران در تهران داشته باشد.
ژاپنِ جدید: از دفاع صرف تا «توان ضد حمله»
پس از جنگ جهانی دوم، ژاپن زیر سایه قانون اساسی صلحجویانه و حضور گسترده نیروهای آمریکایی، بهعنوان یک قدرت اقتصادی و فناورانه، اما با نقش نظامی محدود تعریف شد. دکترین رسمی، «نیروی دفاع از خود» بود که حداقل سه عنصر داشت: نداشتن هرگونه ارتش تهاجمی، منع بهکارگیری جنگ بهعنوان ابزار حل اختلاف و اتکا به چتر امنیتی آمریکا. اما طی دهه اخیر – و بهویژه پس از تشدید رقابت چین و آمریکا – توکیو مسیر متفاوتی را برگزیده است. اسناد امنیتی جدید (بهویژه پس از ۲۰۲۲)، برای نخستینبار بهصراحت از لزوم دستیابی به «توان ضدحمله» سخن میگویند، به این معنا که اگر تهدیدی جدی علیه این کشور شکل بگیرد، ژاپن باید امکان ضربهزدن به پایگاههای دشمن در خارج از مرزهای خود را داشته باشد. افزون بر این، ژاپن بودجه دفاعی خود را در وضعیت افزایش مستمر قرار داده و برنامههایی برای رسیدن به سطحی نزدیک به دو درصد تولید ناخالص داخلی- مشابه استاندارد سنتی ناتو- را پیگیری میکند. مهمتر از همه، توکیو در سالهای اخیر بهطور پیوسته در حال خرید و توسعه موشکهای دوربرد بوده است: از جمله موشکهای کروز آمریکایی تاماهاوک (Tomahawk) با برد حدود هزار و 600 کیلومتر، توسعه نسخه جدید موشک ضد کشتی نوع ۱۲ (Type-12) با برد هدفگذاریشده تا حدود هزار کیلومتر که بخش قابل توجهی از سواحل چین را در تیررس قرار میدهد، برنامه برای بهکارگیری موشکهای هواپرتاب دوربرد
AGM-158 JASSM و همخانوادههای آن و همچنین، استقرار سامانههای پدافندی و موشکی در زنجیره جزایر جنوبی. این تحولات، ژاپن را از جایگاه یک قدرت صرفا دفاعی خارج کرده و در ذهن تصمیمگیران چینی، بهنوعی «جنگجوی خط مقدم با توان ضربتی دوربرد» در استراتژی آمریکا علیه چین تبدیل کرده است. به بیان دیگر، چین امروز نه با «ژاپن دهه ۱۹۹۰»، بلکه با ژاپنی مواجه است که هم از نظر حقوقی دکترین خود را تغییر میدهد، هم از نظر میدانی، توان هدفگرفتن عمق سرزمین چین را بهتدریج کسب میکند.
جغرافیا بهمثابه تهدید: از ریوکیو تا تنگه تایوان
اغراق نخواهد بود اگر بگوییم جغرافیا در شرق آسیا بیرحم و تعیینکننده است. در این میان یکی از مهمترین نقاط، زنجیرهای از جزایر است که از خاک اصلی ژاپن آغاز شده و تا حوالی شمال تایوان امتداد مییابد. این زنجیره- شامل گروه جزایر آمامی در شمال، اوکیناوا در میانه و میاکو و یایاما در جنوب، تا جزیره یوناگونی در ۱۱۰ کیلومتری تایوان- امروز به یکی از حساسترین نقاط تماس چین و ژاپن تبدیل شده است. درخصوص این زنجیره جزایر چند نکته کلیدی برجسته است:
1- فاصله کوتاه با تایوان: برخی جزایر جنوبی ژاپن تنها حدود صد کیلومتر با تایوان فاصله دارند. این یعنی هرگونه استقرار سامانههای پدافندی، راداری یا موشکهای دوربرد در آنها، بهطور مستقیم بر هر سناریوی مربوط به تنگه تایوان تأثیر میگذارد؛ از رهگیری هواپیماهای چینی تا مشارکت در شبکه دفاعی تایوان در صورت درگیری.
2- مجمعالجزایر موشکی: راهبرد ژاپن در سالهای اخیر، تبدیل این زنجیره به یک کمربند دفاعی–تهاجمی است: موشکهای ضدکشتی برای کنترل تردد ناوهای چین به اقیانوس آرام، سامانههای دفاع هوایی برای ایجاد لایههای متعدد دفاع، و در آینده، موشکهای دوربرد برای تهدید پایگاهها و شهرهای چین.
3- اثر روانی و سیاسی بر چین: از دید پکن، حضور نظامی آمریکا در ژاپن پیش از این نیز بهتنهایی یک چالش بزرگ بود؛ اکنون که خود ژاپن نیز در حال نظامیترشدن است، این نگرانی دوچندان میشود. چین خود را در برابر زنجیرهای از پایگاهها و سامانههای ضربتی میبیند که میتوانند هم در محاصره دریایی، و هم در سناریوی جنگ تایوان علیه این کشور به کار گرفته شوند. در چنین زمینهای، طبیعی است که هر حرکت جدید ژاپن- از افزایش برد موشک تا استقرار سامانه جدید در جزیرهای نزدیک به تایوان- در پکن نه بهعنوان «جزئیات فنی»، بلکه بهعنوان چرخش راهبردی و تهدیدی مستقیم دیده شود.
کارت ریوکیو: پاسخ چین در زمین بازی حقوق و تاریخ
توجه به اخبار، موضعگیری مقامات و تحلیلهای ارائهشده از سوی تحلیلگران چینی نشان میدهد که چین در برابر این روندها، صرفا به ابزار نظامی چشم ندوخته است. به نظر میرسد بخشی از پاسخ پکن، بازخوانی تاریخی و حقوقی وضعیت جزایر ریوکیو است؛ جزایری که هرچند امروز عموما جزء قلمرو ژاپن محسوب میشوند، اما گذشتهای پیچیده دارند. این منطقه تا قرنهای اخیر، یک پادشاهی مستقل با روابط خراجگذارانه با چین و روابط گسترده با دیگر مناطق بوده است. در دوره مدرن، ژاپن این منطقه را بهطورکامل به پادشاهی ژاپن ضمیمه کرد و پس از جنگ جهانی دوم، مدتی تحت اشغال آمریکا قرار گرفت. در دهه ۱۹۷۰، آمریکا اداره این جزایر را به ژاپن بازگرداند، اما چین هرگز از طرح پرسش درباره وضعیت تاریخی و حقوقی آن دست نکشید.
در حال حاضر و بهویژه در سایه تحولات سالها و ماههای اخیر، بخشی از نخبگان سیاسی-حقوقی چین اینگونه استدلال میکنند که براساس اسنادِ بعد از جنگ جهانی دوم، قلمرو ژاپن باید محدود به چهار جزیره اصلی و سرزمینهایی میبود که قدرتهای پیروز صراحتا به این کشور واگذار میکنند؛ با توجه به اینکه ریوکیو هیچگاه توسط قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم (از جمله چین) به ژاپن واگذار نشد، این کشور هیچ حاکمیت حقوقی بر این سرزمین ندارد؛ بنابراین، وضعیت ریوکیو- بهویژه با درنظرگرفتن هویت متمایز جمعیت بومی- میتواند موضوع بحث مجدد در چارچوب «حق تعیین سرنوشت» باشد. از این منظر، استقرار سلاحهای تهاجمی در منطقهای که وضعیت حاکمیت آن از نظر چین محل بحث است، نقض روح «تسلیم بیقید و شرط ژاپن» پس از جنگ و عامل بیثباتکننده جدید محسوب میشود.
به این ترتیب، به نظر میرسد پکن در حال تدارک یک «پرونده حقوقی–سیاسی بلندمدت» است. در نتیجه، هرچه ژاپن بیشتر به سمت نقش نظامی فعال در برابر چین حرکت کند، چین هم میتواند مشروعیت و حدود حاکمیت ژاپن را در ریوکیو بیشتر زیر سؤال ببرد و از آن بهعنوان اهرم فشار در سطح منطقهای و بینالمللی استفاده کند. بههرروی، این رویکرد چین یادآور این واقعیت است که قدرتهای بزرگ در نگاه کلان، حقوق بینالملل را نه صرفا بهعنوان قاعده، بلکه بهعنوان یک ابزار به کار میگیرند؛ ابزاری برای مشروعیتبخشی به مواضع، فشار سیاسی و مدیریت افکار عمومی داخل و خارج.
آمریکا: متحد، ناظر و مهارکننده ژاپن
هیچ تحلیلی از مناقشه چین و ژاپن بدون درک نقش آمریکا کامل نیست. از دریچه نگاه تحلیلگران سیاسی چینی نزدیک به دولت پکن، به نظر میرسد ایالات متحده در این معادله، حداقل سه نقش همزمان ایفا میکند. نخست) نقش حامی و چتر امنیتی ژاپن: پیمان امنیتی آمریکا و ژاپن همچنان ستون اصلی امنیت توکیو است. حضور پایگاههای آمریکایی در جزایر جنوبی، هم دفاع از ژاپن و هم مهار چین را تسهیل میکند. واشنگتن در فروش سلاح، توسعه دکترین دفاعی و یکپارچگی عملیاتی، عملا شریک اصلی ژاپن است. دوم) مهارکننده بلندمدت ژاپن: برآورد دولت پکن و تحلیلگران چینی آن است که خاطره پرل هاربر و جنگ با ژاپن همچنان در ناخودآگاه سیاسی آمریکا زنده است، واشنگتن در عین تشویق ژاپن به تقویت نظامی، تمایلی ندارد این کشور به یک قدرت کاملا خودکفا و مستقل نظامی تبدیل شود که روزی بتواند از زیر چتر آمریکا بیرون بیاید. بنابراین، حضور نظامی گسترده آمریکا در ژاپن، علاوه بر بازدارندگی علیه چین، ضامن مهار درونی ژاپن نیز هست. سوم) طراح «ژاپنِ خط مقدم» در برابر چین: در راهبرد کلان مهار چین، ژاپن برای آمریکا نقش متحد خط مقدم را دارد: نزدیکترین پایگاهها به شرق چین، مشارکت در نظارت دریایی و هوایی و در صورت بروز بحران، امکان استفاده از خاک و زیرساختهای ژاپن برای عملیات علیه چین. به این ترتیب، ژاپن در عین حال که برنده نسبی این معادله است (دریافت سلاح، حمایت امنیتی، نقش منطقهای بیشتر)، در سطحی دیگر در قفسی طلایی گرفتار میشود: قدرتی که برای ایفای نقش امنیتی علیه چین تقویت میشود، اما نه آنقدر که بتواند از آمریکا بینیاز شود و نظم امنیتی خود را مستقل تعریف کند. این الگو برای ما در خاورمیانه بسیار آشناست؛ در خلیج فارس هم برخی دولتهای منطقه در ازای تضمینهای امنیتی و دسترسی به تسلیحات پیشرفته، نقش «خط مقدم» سیاستهای آمریکا در برابر رقبایی مانند ایران را پذیرفتهاند، اما در عوض آزادی عمل راهبردیشان محدود شده است. آنها در عمل به نوعی خط تماس مدیریتشده بدل میشوند: هم سپر و هم ابزار فشار علیه رقیب منطقهای و در عین حال تا حدی گروگان معادلاتی که طراحی نهاییاش در واشنگتن انجام میشود، نه در پایتختهای خودشان.
آیا منازعه چین و ژاپن طولانی خواهد شد؟
با در نظر گرفتن این سه لایه – ژاپنِ در حال نظامیترشدن، چینِ در حال بازتعریف ابزارهای فشار و آمریکا بهعنوان طراح و ناظر – پاسخ کوتاه به پرسش «آیا منازعه چین و ژاپن طولانی میشود؟» این است: بله؛ این مناقشه ماهیتی ساختاری و بلندمدت پیدا کرده است. دلایل این گزاره را میتوان چنین جمعبندی کرد: 1) تغییر دکترین امنیتی ژاپن برگشتناپذیر است. بازگشت به وضعیت پیشین – ژاپنی کاملا محدود به دفاع از سرزمین خود – با توجه به اسناد امنیتی جدید، فضای رسانهای داخلی و نگرانیهای توکیو از صعود چین، بعید به نظر میرسد؛ 2) رقابت چین–آمریکا، موتور محرک تنش است. تا زمانی که چین و آمریکا در سطح جهانی در وضعیت رقابت و مهار متقابل قرار دارند، نقش ژاپن بهعنوان متحد خط مقدم، خودبهخود تنش میان پکن و توکیو را در سطح بالا نگه میدارد. 3) پروندههای تاریخی و حقوقی، فضا را احساسیتر میکنند. از دیاویو/سنکاکو تا ریوکیو، هرچه این پروندهها بیشتر در سطح رسانهای و بینالمللی مطرح شوند، عقبنشینی برای دو طرف دشوارتر میشود و هر امتیازدهی، در داخل بهعنوان «خیانت تاریخی» خوانده خواهد شد.
گِره ژئوپلیتیک تایوان
هر سناریو درباره آینده تایوان- از حفظ وضعیت موجود تا تنش نظامی- بهطور مستقیم و غیرمستقیم پای ژاپن را وسط میکشد. این همپوشانی، منازعه چین و ژاپن را از سطح دوجانبه به بخشی از پازل بزرگتر «بازترسیم نظم آسیا» ارتقا میدهد. بنابراین، حتی اگر گاهی تنش کاهش یابد و دورههایی از «گرمشدن روابط» رخ دهد، ماهیت ساختاری این مناقشه باقی خواهد ماند؛ازاینرو به نظر میرسد در نهایت آنچه قابل مدیریت است، شدت و شکل بروز آن است، نه اصل وجودش.
درسهایی برای ایران و خاورمیانه
برای ما در ایران – و بهطور کلی برای منطقه خاورمیانه – این روندها صرفا یک خبر خارجی نیست. مناقشه چین و ژاپن، آینهای است که در آن میتوانیم بعضی واقعیتهای خودمان را نیز ببینیم. چند درس مهم:
جزایر کوچک، شطرنج بزرگ
یوناگونی و ریوکیو، روی نقشه نقاط کوچکی هستند؛ اما امروز در قلب استراتژیهای چین، ژاپن و آمریکا قرار گرفتهاند. این امر یادآور این است که: مناطق محصور و حساس – مثل خلیج فارس – جزایر، تنگهها و خطوط مرزی دریایی میتوانند به میدان اصلی رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شوند. نزاع بر سر یک جزیره، در عمل نزاع بر سر حق عبور، محاصره، دسترسی به اقیانوس و کنترل راهبردی منطقه است. برای ایران، این یعنی هر بحثی درباره جزایر و مرزهای آبی، لزوما فقط دعوای دو کشور همسایه نیست، بلکه باید آن را در متن رقابت قدرتهای بزرگ نیز دید.
حقوق بینالملل: قاعده یا ابزار؟
تأمل و دقت در رویه قدرتهای بزرگ جهانی جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که آمریکا، ژاپن و چین نیز هر کدام در موضوعات مختلف، به شکل انتخابی به حقوق بینالملل استناد میکنند. جایی به معاهدات بعد از جنگ جهانی دوم، جایی به حق تعیین سرنوشت، جایی به آزادی کشتیرانی و در موردی دیگر، رأی یک نهاد داوری یا قضائی را نادیده میگیرند. برای ایران که تجربه قطعنامهها، تحریمها، پرونده هستهای و نزاعهای دریایی را پشت سر دارد، پرونده «چین-ژاپن-آمریکا» بیش از هرچیز بیانگر آن است که بدون قدرت سخت، شبکه روابط و قدرت نرم، حقوق بینالملل نه سپر مطمئنی است، نه شمشیری که همیشه به سود ما بِبُرّد، بلکه زبان و چارچوبی است که قدرتها دعوای خود را در آن صورتبندی میکنند. این واقعبینی حقوقی، میتواند مانع از دو افراط شود: نه توهمِ «همهچیز را به حقوق بینالملل بسپاریم» و نه بیاعتنایی کامل به قواعدی که- ولو ناقص- میتواند در مدیریت بحرانها فرصت ایجاد کند.
الگوی «متحد خط مقدم» و تجربه منطقه ما
نقشی که آمریکا برای ژاپن تعریف کرده، شباهتهایی با الگوی رفتاری واشنگتن نسبت به برخی متحدانش در خاورمیانه دارد: تقویت تسلیحاتی و امنیتی برای مقابله با رقیب منطقهای (در شرق آسیا: چین، در خاورمیانه: ایران یا دیگر بازیگران)، اما همراه با سازوکارهای عمیق وابستگی، از پایگاههای نظامی تا سیستمهای مالی و فناورانه، بهگونهای که کشور متحد، در عین قدرتگیری نسبی، از لحاظ راهبردی در مدار آمریکا باقی بماند. درک این الگو برای ایران اهمیت بسیار زیادی دارد، هم برای تحلیل واقعبینانه رفتار برخی همسایگان و هم برای طراحی سیاست خارجی متوازن و ایجاد فهم متقابل در تعامل با قدرتهای بزرگ، از جمله چین.
«آرامش سخت»: خونسردی در اوج تنش
در گفتمان چینی درباره ژاپن، یک نکته تکرارشونده و مهم دیده میشود و آن عبارت است از لزوم حفظ «ثبات راهبردی»؛ یعنی در عین افزایش بازدارندگی (نظامی، اقتصادی، فناورانه)، نباید در دام تحریکهای حریف افتاد و با واکنشهای احساسی، فضای مانور او را گستردهتر کرد. به نظر ما، این توصیه برای منطقه ما نیز قابل تعمیم است. در مواجهه با اقدامات تحریکآمیز – چه در حوزه دریایی، چه در جنگ روانی و رسانهای – لازم است ترکیبی از قاطعیت و خونسردی به کار گرفته شود؛ تصمیمات شتابزده میتواند به سناریویی منجر شود که در آن، بازیگر سوم (قدرت فرامنطقهای) برنده اصلی بحران شود. این همان چیزی است که میتوان آن را «آرامش سخت» نامید: نه انفعال و نه عصبانیتِ بیمحاسبه، بلکه طراحی گامبهگام، افزایش تدریجی هزینه برای حریف و کاستن از امکان بهرهبرداری قدرتهای فرامنطقهای.
نتیجهگیری: مناقشهای مزمن، اما قابل مدیریت
منازعه چین و ژاپن، با توجه به مسیر کنونی، به احتمال فراوان به یک وضعیت مزمن و بلندمدت تبدیل خواهد شد. ژاپن در حال خروج از قفس «قدرت صرفا دفاعی» است، اما هنوز بهطور کامل از مدار آمریکا جدا نشده و بعید است در آینده نزدیک بتواند «استقلال راهبردی کامل» به دست آورد. چین دیگر قدرتِ حاشیهای دهههای گذشته نیست، بلکه بازیگری است که هر حرکت ژاپن را در چارچوب رقابت بزرگتر با آمریکا میسنجد؛ آمریکا نیز با دقت، هم چین را مهار میکند و هم ژاپن را در مدار خود نگه میدارد. در چنین محیطی، نه جنگ حتمی است، نه صلح پایدار. آنچه محتملتر است، تداوم یک وضعیت «تنش مزمن مهارشده و بازدارندگی متقابل» است، وضعیتی که در آن هر دو طرف توان خود را افزایش میدهند، پروندههای حقوقی و تاریخی را بهعنوان ابزار فشار روی میز نگه میدارند و بهطور همزمان تلاش میکنند از عبور بحرانها به جنگ تمامعیار جلوگیری کنند.
برای ایران، اهمیت این پرونده تنها در بعد نظری نیست. در جهانی که نظم آن روزبهروز چندقطبیتر، رقابتیتر و حقوق-سیاسیتر میشود، مطالعه دقیق تجربه شرق آسیا- به ویژه پرونده ریوکیو تا تایوان- میتواند به ما در فهم بهتر جایگاه خود، مدیریت مناقشات دریایی، طراحی سیاست خارجی متوازن و حفظ «آرامش سخت» در برابر همسایگان و قدرتهای بزرگ کمک کند. چین و ژاپن سطرهایی از کتاب آینده نظم بینالملل را جلوی چشم ما مینویسند، اگر هوشمندانه بخوانیم، شاید بتوانیم فصلهای بعدی را در خاورمیانه بهتر بنویسیم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.






