قرن ۲۱، قرن ضدآمریکایی نام گرفت
ترکیدن حباب «قرن آمریکایی» به یک تشخیص عینی در محافل فکری غرب تبدیل شده است. رسانهها و اندیشمندان غرب مشغول فهرستبندی دلایل فروپاشی آمریکا و پایان نظم آمریکایی هستند.
خلاصه خبر
گروه دیدهبان غرب: روند اعتراف به افول رژیم آمریکا و پایان نظم آمریکایی به یک اجماع راهبردی در میان متفکران، اندیشکدهها و نشریات تخصصی غرب تبدیل شده است. این موضوع، عمق شکافهای ساختاری هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته و متحدان قدیمی آمریکا را رسماً وادار به جستجوی «برنامههای جایگزین» (Plan B) کرده است.فارینپالیسی: قرن ضدآمریکایی آغاز شده است«فارینپالیسی»، نشریه معتبر سیاست خارجی آمریکا این دیدگاه را مطرح میکند که رؤیای «قرن جدید آمریکایی» در واقع به کابوس «قرن ضدآمریکایی» تبدیل شده است. این در حالی است که «قرن جدید آمریکایی» عبارتی است که آمریکایی ها نامگذاری کرده بودند.استفان والت در سال 1399 نوشت: نظم جهانی کهن که با رهبری آمریکا شکل گرفته بود اکنون فروپاشیده و آنچه جایش را خواهد گرفت همان چیزی است که جهان- و ایالات متحده- به آن نیاز دارد... با پیدایش ویروس کرونا و احساسات ضدآمریکایی میتوانیم قرن بیستویکم را قرن ضدآمریکایی بنامیم. پایان قرن آمریکایی شاید دقیقاً همان چیزی باشد که جهان و خود ایالات متحده به آن نیاز دارد. در قرن گذشته ایالات متحده توانست به خودش و دنیا بگوید که فرمول منحصر به فردی از قدرت برای مدیریت جهان در اختیار دارد. نقاط قوت آمریکا در آن زمان نسبت به بسیاری از کشورهای جهان غیرقابل انکار بود. همهگیری کرونا شکافهای ساختاری در ایالات متحده را به نمایش گذاشت. کشوری که دولت مرکزیاش نه تنها توسط ساختار سه شاخهای از دولت فدرال بلکه همچنین خودمختاری قابل ملاحظه دولتهای ایالتی و محلی محدود شده، نمیتواند اعتراضات گسترده داخلی را مدیریت کند.
اولین ستونی از قرن آمریکایی که فرو ریخته شد، ستون نظامی بود. حمله به عراق با حداقل حمایت بینالمللی، تحریم، شکنجه در بازداشتگاه گوآنتانامو و دیگر اقداماتی که همگی بر خلاف کنوانسیونهای ژنو بود. به اینها جاسوسی از شهروندان داخلی به نام امنیت ملی را هم اضافه کنید که قدرت آمریکایی را سست کرد.ستون دوم فروپاشی، اقتصادی بود. اجماع واشنگتن در دهه 1980 و تشویق به بازارهای آزاد، رها کردن موانع تجاری و باز کردن حسابهای سرمایه به روی جریانهای جهانی. چین یک استثنا بود که توانست مسیر موفقیت خود را پیش ببرد و از نفوذ اقتصادی ایالات متحده کم کند. سرانجام بحران مالی سال 2008 موجب فروپاشی این ستون اقتصادی شد.ستون آخر، دموکراسی بود. پیش فرض این بود که دموکراسی بهترین سنگر علیه استبداد است. اما با انتخاب دونالد ترامپ، باور عمومی و مشارکت در دولت از سال 2016 به بعد کاهش یافته است. ترامپ به طرز چشمگیری جایگاه ایالات متحده در جذب و پرورش مهاجران و استعدادها را از بین برد.
آنچه ممکن است نقاط قوت آمریکایی در بسیاری از زمینهها باشد در این لحظه یک ضعف است: حاکمیت داخلی غیرمتمرکز، سیاست بسیار بحثبرانگیز و تنوع گسترده در ایالتها و مناطق. پاسخ آمریکایی به همهگیری کرونا به شدت چهره ایالات متحده را بهعنوان نماد حکومت خوب تضعیف کرده است. عقبنشینی ایالات متحده، موقعیت چین بهعنوان یک قدرت اقتصادی نوظهور را برجسته میکند.بهرغم دهها سال تسلط جهانی، آمریکا در خانه موفق نبوده است. استانداردهای زندگی به مانند بسیاری از کشورها رشد نکرده و نژادپرستی همچنان به قوت خود باقی است. امروز نه لحظه استثناگرایی آمریکایی بلکه لحظه فروتنی آمریکایی است.لحظهای که آمریکا میپذیرد مانند هر کشور دیگری یک کشور عادی است. پایان قرن آمریکایی فرصتی برای احیای آن چیزهایی است که از دست رفتهاند. این یک تراژدی نیست بلکه آغاز یک فصل جدید است.۷ دلیل «نشنال اینترست» برای پایان دوران تکقطبی آمریکانشریه آمریکایی «نشنال اینترست» نیز طی یادداشتی هفت دلیل برای پایان دوران تک قطبی آمریکا را برشمرد.این نشریه در سال 1400 طی مطلبی در پایگاه اینترنتی خود نوشت: در پایان دوره دو قطبی جنگ سرد که در آن دشمنی بین آمریکا و اتحاد شوروی غالب بود، مردم زیادی یا امیدوار و یا نگران بودند که یک جهان تک قطبی جدید تحت تسلط آمریکا تشکیل شده است. از ابتدای قرن بیست و یکم با این حال قابلیت آمریکا برای عمل به عنوان یک قطب واحد از سوی چند فاکتور به چالش کشیده شد.
نشنال اینترست در ادامه 7 فاکتور را ذکر کرده که بر اساس آن دیگر آمریکا تک قطب و قدرت برتر نیست. این هفت فاکتور به ترتیب عبارتند از: قابلیت آمریکا در غلبه یافتن در مداخلات نظامی گسترده و طولانی مدتش در افغانستان و عراق. پاسخ غیرموثر آمریکا به تصرف خاک گرجستان در سال 2008 و تصرف خاک اوکراین در سال 2014 از سوی روسیه. واگذاری ابتکار عمل از سوی آمریکا به دیگر قدرتهای خارجی (روسیه، ایران یا ترکیه) در نزاعهای مداوم پسا 2011 در سوریه، لیبی و یمن. ناتوانی آمریکا در پیش گیری از ظهور یک چین هر چه قدرتمندتر و ادعاهای دریایی گسترده جسورانه آن در دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی و همچنین افزایش نفوذ پکن در سطح جهانی با ابتکار عمل کمربند و جاده. تلاشهای ناموفق واشنگتن برای نزدیکی به دشمنان آمریکا (همانطور که دونالد ترامپ به طور خاص در قبال کره شمالی و حتی ایران تلاش کرد). تلاشهای ناموفق واشنگتن برای برحذر داشتن همپیمانان آمریکا از همکاری با دشمنان آمریکا. برنامه خروج نظامی آمریکا در سال 2021 از افغانستان و همچنین این اعلامیه که آمریکا به نقش رزمی خود در عراق تا پایان 2021 پایان میدهد؛ جدیدترین نشانهها از این است که جهان تک قطبی تحت تسلط آمریکا (چنانچه واقعا تا کنون وجود داشته) رو به پایان است.
اگر این اعتقاد رایج وجود دارد که جهان تک قطبی تحت تسلط آمریکا دارد به پایان میرسد، اتفاق نظری درباره اینکه چه نوع نظم چند قطبی جهانی شکل گرفته یا دارد شکل میگیرد وجود ندارد. در حقیقت دیدگاههای رقیب متعدد درباره اینکه این جهان چندقطبی چطور باید باشد یا تبدیل به چه چیزی شده است، وجود داشتهاند. دیدگاه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه درباره یک جهان چند قطبی به نحوی است که نه فقط جای یک جهان تک قطبی تحت تسلط آمریکا را میگیرد بلکه همچنین توسط قدرتهای بزرگ از جمله روسیه که به حوزههای نفوذ یکدیگر احترام میگذارند قاعده مند میشود... برخی ناظران دیگر پیشبینی ظهور یک نظم جهانی دو قطبی چین- آمریکا را دارند. برخی ناظران روس با نگرانی از بابت اینکه در این وضعیت روسیه اهمیتش را از دست بدهد، خواستار آن شدهاند که یک قطب سوم متعادلکننده بین آمریکا و چین تحت رهبری روسیه شکل بگیرد. از نظر کشورهای کمتر از سطح ابرقدرتی، جاذبه یک جهان چند قطبی در این است که به آنها نسبت به یک جهان تک قطبی فرصت بیشتری برای سودجستن از طریق بازی دادن ابرقدرتهای مخالف علیه یکدیگر میدهد.روند تغییر فعلی از یک جهان تک قطبی تحت تسلط آمریکا به سمت یک جهان چند قطبی به شکلی عمدتا تدریجی رخ داده در حالی که دیگران طی سالیان زیادی از محاسبات غلط سیاسی متعدد آمریکا بهرهبرداری کردهاند. اما حتی زمانی که سیستم نظم جهانی تغییر نمیکند، امکان چنین تغییری همچنان هست.
مکرون: اروپا باید در برابر فشار برای تبدیل شدن به «دنبالهروهای آمریکا» مقاومت کندماکرون رئیسجمهور فرانسه در سال 1402 در بازگشت از چین گفت: اروپا باید در برابر فشار برای تبدیل شدن به دنبالهروهای آمریکا مقاومت کند، وابستگی خود به ایالات متحده را کاهش دهد و از کشیدهشدن به رویارویی چین و آمریکا بر سر تایوان اجتناب کند. ما باید استقلال راهبردی اروپا را حفظ کنیم. خطر بزرگ این است که وسط بحرانهایی گیر بیفتیم که بحران ما نیست. اروپاییها نمیتوانند بحران در اوکراین را حل کنند، چطور ما میتوانیم درباره تایوان بگوییم، مراقب باشید، اگر اشتباهی انجام دهید ما آنجا خواهیم بود؟ اگر تنشها بین آمریکا و چین داغ شود، ما زمان و منابع لازم برای تأمین مالی خود را نخواهیم داشت. اروپا باید روی تقویت صنایع دفاعی خود متمرکز شود و وابستگی به فراسرزمینی بودن دلار آمریکا را کاهش دهد.فارن افرز: هیچ کشوری در دنیا به آمریکا اعتماد نداردهمچنین به تازگی نشریه آمریکایی «فارنافرز» در گزارشی با عنوان «متحدان آمریکا در جستوجوی پلن B» تاکید کرد: دیگر هیچ کشوری در جهان و حتی متحدان، به آمریکا اعتماد ندارند دوران اتکا به آمریکا برای حفظ نظم جهانی تمام شده است.این نشریه آمریکایی تصریح کرد: «ایالات متحده دیگر به عنوان رهبر قابل اعتماد جهانی عمل نمیکند و متحدان باید به سرعت گزینههای جایگزین و برنامههای مستقل برای امنیت و اقتصاد خود ایجاد کنند. هرگونه اعتماد مطلق به آمریکا، ناامیدکننده و خطرناک است.»
آنچه از این گزارشها برمیآید، این است که قرن بیستویکم دیگر قرن آمریکایی نیست، بلکه قرن «عادیسازی» آمریکاست؛ آمریکا میپذیرد که کشوری با جنایات متعدد علیه بشریت و با ضعفهای عمیق است. اعتراف محافل آمریکایی و اروپایی تصدیقی تاریخی بر تحلیلهای جبهه انقلاب اسلامی است که دههها بر ضعف ذاتی و ساختاری تمدن غربی تأکید داشت. بنا بر دیدگاه برخی محافل خارجی، نظم جایگزین جهان شامل قدرت جبهه مقاومت است.برای دنبالکردن تحلیلها و گزارشهای مرتبط با حوزه غربشناسی، رسانه های معاند، پهلوی، اپوزیسیون و گروهکهای ضدانقلاب به صفحه «دیدهبان غرب» مراجعه کنید.#افول_آمریکا#فارینپالیسی#نشنالاینترست#قرنضدآمریکایی#جبهه_مقاومت#استفانوالت#مکرون
22:20 - 3 دی 1404
نظرات کاربران








