فلج‌سازی راهبردی ایران

این مقاله، تحلیلی کل‌نگر از مخاطرات راهبردی، عملیاتی و ژئوپلیتیکی نهفته در فرض اعمال محدودیت ۵۰۰‌کیلومتری، بر برد سامانه‌های بالستیک/ پرتابیک ایران ارائه می‌دهد. با اتکا بر دکترین تاریخی‌-‌امنیتی ایران، چشم‌انداز پرتنش نظامی خاورمیانه‌ و نیز اصول نظریه بازدارندگی مدرن، مطالعه نویسندگان نشان می‌دهد چنین سقفی به‌طور بحرانی و خطرآفرین امنیت ملی ایران را تضعیف می‌کند. از رهگذر تحمیل بازطراحی پرهزینه دکترین، حذف عمق راهبردی و افزایش آسیب‌پذیری در برابر ضربات پیش‌دستانه گوشه‌ای از پیامدها‌ست.

خلاصه خبر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

فریدون علی‌مازندرانی‌ . حسن فتاحی‌ . مصطفی روستایی:  این مقاله، تحلیلی کل‌نگر از مخاطرات راهبردی، عملیاتی و ژئوپلیتیکی نهفته در فرض اعمال محدودیت ۵۰۰‌کیلومتری، بر برد سامانه‌های بالستیک/ پرتابیک ایران ارائه می‌دهد. با اتکا بر دکترین تاریخی‌-‌امنیتی ایران، چشم‌انداز پرتنش نظامی خاورمیانه‌ و نیز اصول نظریه بازدارندگی مدرن، مطالعه نویسندگان نشان می‌دهد چنین سقفی به‌طور بحرانی و خطرآفرین امنیت ملی ایران را تضعیف می‌کند. از رهگذر تحمیل بازطراحی پرهزینه دکترین، حذف عمق راهبردی و افزایش آسیب‌پذیری در برابر ضربات پیش‌دستانه گوشه‌ای از پیامدها‌ست. فراتر از کاهش فوری کارآمدی عملیاتی آفندی و پدافندی ایران، این مقاله به پیامدهای گسترده‌تر در پویایی‌های قدرت منطقه‌ای، چالش‌های هنجاری در حقوق بین‌الملل و بدیل‌های دیپلماتیک ممکن می‌پردازد. افزون بر این، انگیزه‌های آشکار و نهان پشت مطالبه ایالات متحده را رمزگشایی می‌کند. این مقاله تصریح می‌کند و نشان می‌دهد که تمکین از این خواسته‌ یعنی کاهش برد پروازی موشک‌های ایرانی، خطای راهبردی عمیقی خواهد بود که ظرفیت بازدارندگی حاکم بر وضع کنونی ایران را فرسایش می‌دهد، بی‌آنکه به ریشه‌های بی‌ثباتی منطقه‌ای بپردازد. نکته‌ای که مایلیم بر آن تأکید کنیم، این است که نویسندگان این مقاله، راهبردشان مبتنی بر سه اصل «حاکمیت منافع ملی»، «خدشه‌ناپذیری یکپارچگی سرزمینی/ تمامیت ارضی» و «حفظ اصل بازدارندگی مستقل از نوع حاکمیت» است.

 

تعادل نظامی-راهبردی در خاورمیانه همواره محل منازعه است و توسط ظرفیت‌های بازدارنده بازیگران کلیدی آن شکل می‌گیرد. جمهوری اسلامی ایران طی دهه‌ها با پرورش برنامه بومی پیچیده موشکی، این زرادخانه را ستون فقرات دفاع ملی و ابزار اصلی نفوذ و پایداری منطقه‌ای خود قرار داده است. یکی از نقاط مناقشه برجسته کنونی، مطالبه گزارش‌شده برای محدودسازی برد موشک‌های ایران به ۵۰۰ کیلومتر است. این مشخصه فنی که در قالب عدم‌اشاعه صورت‌بندی شده، پیامدهای راهبردی عمیقی را در پس خود پنهان می‌کند. این مقاله با تلفیق و بسط تحلیل‌های انتقادی، استدلال می‌کند که سقف ۵۰۰ کیلومتر، اساسا به امنیت «ایران»، لطمه اساسی می‌زند. چنین سقفی زنجیره‌ای از آسیب‌پذیری‌های عملیاتی و اقتصادی را برمی‌انگیزد، کارکرد ژئوپلیتیکی نیروی موشکی «نیروهای نظامی ایران‌» را از میان می‌برد‌ و مسیرهای دیپلماتیک قابل اعتنا را نادیده می‌گیرد. از رهگذر واکاوی یکپارچه دکترین راهبردی ایران، جغرافیای منطقه، هنجارهای حقوقی‌ و اهداف نهفته قدرت‌های بیرونی، نشان داده می‌شود که برد موشکی در محیط بی‌دولت منطقه‌ای خاورمیانه، شاخص تعیین‌کننده‌ و حیاتی برای «ایران» با هر نوع حاکمیتی است. مقاله همچنین ابعاد غالبا کم‌پرداخت‌شده را وارد بحث می‌کند: هزینه‌های اقتصادی فلج‌کننده بازطراحی دکترین، امکان واکنش‌های زنجیره‌ای پسین و سپسین در میان همسایگان‌ و نیز نقش فناوری‌های نامتقارن نوظهور.

 ارکان دکترین موشکی ایران: بازدارندگی، بقا‌ و نامتقارنی

تکامل تاریخی و ضروریت‌های راهبردی: برنامه موشکی ایران میراث مستقیم جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹–۱۳۶۷) است؛ دوره‌ای که در آن ایران کارکرد راهبردی موشک‌های بالستیک/ پرتابیک و مخاطرات وابستگی فناوری تحت تحریم بین‌المللی را به چشم دید و پیامدهای نداشتن این فناوری آفندی/ پدافندی را در دل پایتخت خود چشید. این تجربه، دکترین خوداتکایی را برانگیخت و موشک‌ها را از جنگ‌افزاری صرف به نماد خودمختاری راهبردی بدل کرد. این برنامه سپس به سبدی متنوع شامل موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد (SRBM)، بالستیک میان‌برد (MRBM)‌ و موشک‌های کروز تهاجم زمینی تکامل یافت و ستون راهبرد «دسترس‌ناپذیرسازی» ایران در برابر دشمنان متعارف برتر به لحاظ توان جنگی -فناوری شد.

حسابگری راهبردی برد: در محاسبات راهبردی ایران، برد معادل دسترسی، اعتبار‌ و هم‌سنگ آزادی کنش است. موشک‌هایی با بردهای بیش از هزار کیلومتر این امکان را فراهم می‌کنند که دارایی‌های حیاتی دشمن (منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای) در معرض خطر قرار گیرند: ازجمله پایتخت‌های برخی کشورها و تأسیسات نظامی و پایگاه‌های برخی دیگر از کشورها در خلیج فارس، و زیرساخت‌های اقتصادی سراسر جنوب خلیج فارس. این قابلیت، تهدید بازدارنده‌ای معتبر و پرهزینه را پدید می‌آورد و آستانه تعرض علیه منافع ایران را بالا می‌برد. همچنین چتر امنیتی نامستقیمی برای شبکه بازیگران غیردولتی همسو فراهم می‌کند و محاسبات طرف مقابل که اشاره کردیم دست برتر فناوری-جنگی را دارد، پیچیده‌تر می‌کند.

 فاجعه عملیاتی و اقتصادی: آسیب‌پذیری‌های چندوجهی یک سقف

محدودیت برد، ساختار نیروی موشکی ایران را به بازآرایی‌ای بنیادی و خطرآفرین وادار می‌کند و ضعف‌هایی سیستماتیک می‌آفریند که عبارت‌اند از:

دام «استقرار دم‌دستی» و از دست دادن عمق راهبردی: برای درگیری با اهداف در شعاع ۵۰۰‌کیلومتری، پرتابگرها باید به‌طور خطرناکی به مرزهای ایران نزدیک شوند. این استقرار دم‌دستی، بزرگ‌ترین دارایی راهبردی طبیعی ایران -عمق گسترده سرزمینی- را نابود می‌کند. مناطق مرزی ذاتا برای سامانه‌های اطلاعات، پایش و شناسایی دشمن (ISR) -از‌جمله ماهواره‌ها، پهپادها و شنود سیگنال- شفاف‌ترند و واحدهای پرتاب را به اهداف تقریبا ثابت و آسان‌کشف بدل می‌کنند. شبکه بقای سامانه‌ای فرو می‌ریزد و آنها را به نامزدهای اصلی ضربات پیش‌دستانه‌ در آغاز جنگ‌ها و تنش‌های نظامی تبدیل می‌کند.

فروپاشی پراکندگی و افزایش قابلیت کشف: پراکندگی، اصل بنیادین بقای نیرو است. توان فعلی ایران در پنهان‌سازی و توزیع پرتابگرها در عمق پهناور و ناهموار داخل -از دشت کویر تا رشته‌کوه زاگرس-‌هدف‌گیری دشمن را به‌صورت تصاعدی دشوار می‌کند. سقف ۵۰۰ کیلومتر درخواستی آمریکایی‌ها، این عرصه عملیاتی را به نوار باریک و قابل پیش‌بینی در پیرامون فشرده می‌کند. چنین تمرکزی پازل هدف‌گیری دشمن را بسیار ساده، چگالی سیگنال‌ها برای حسگرها را افزایش‌ و کارآمدی تحرک و تاکتیک‌های «شلیک و گریز» را خنثی می‌کند؛ چراکه مسیرهای خروج محدود و تحت مراقبت و پایش آسان‌تر دشمن خواهند بود.

خفگی لجستیکی و تنزل C3I: دکترین فعلی ایران احتمالا شامل ذخیره‌سازی امن و متمرکز موشک‌ها و سامانه‌های پشتیبانی در عمق نواحی داخل کشور است. پذیرش شرط سقف برد، جابه‌جایی آسیب‌پذیر این دارایی‌ها به مواضع دم‌دستی در بحران‌ها را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. این امر کاروان‌های لجستیکی قابل کشف ایجاد می‌کند، شبکه‌های حمل‌ونقل را تحت فشار می‌گذارد‌ و خطر رهگیری را بالا می‌برد. افزون بر این، گره‌های فرماندهی، کنترل، ارتباطات و اطلاعات (C3I) که به‌طور کلاسیک و سنتی در داخل مصون‌اند و تحت محافظت، باید به خطوط جلویی امتداد یابند یا با واحدهای آسیب‌پذیر هم‌مکان شوند و در ضربه نخست در معرض قطع سر قرار گیرند. در جنگ 12روزه به خوبی مشاهد شد که اختلال و ضعف در چرخه فرماندهی-کنترل-ارتباطات-اطلاعات تا چه حد آسیب‌زا‌ست و اگر این موضوع با کاهش برد سامانه پرتابگری کشور هم هم‌راستا شود، آسیب‌پذیری پدافندی و آفندی کشور ده‌چندان خواهد شد.

بار مالی از چشم پنهان‌مانده و هزینه‌های اقتصادی و فناورانه بازدارنده: بُعدی که غالبا نادیده گرفته می‌شود، هزینه اقتصادی و فناورانه سرسام‌آور انطباق است. محدودیت برد یک «به‌روزرسانی نرم‌افزاری» ساده نیست؛ مستلزم بازطراحی فراگیر بدنه، پیشران و سامانه‌های هدایت برای طبقه تازه‌ای از جنگ‌افزارهای کوتاه‌برد است، درحالی‌که موجودی میان‌برد فعلی را عملا بلااستفاده می‌کند. منابع مالی و صنعتی لازم برای چنین پروژه‌ای عظیم خواهد بود و سرمایه و استعداد علمی را از سایر بخش‌های حیاتی دفاعی و غیرنظامی منحرف می‌کند. این «هزینه فرصت» شکل پنهان خلع سلاح را بازنمایی می‌کند و می‌تواند برای دستیابی به چیدمان کمتر کارآمد، پایه دفاعی-صنعتی ایران را برای یک نسل و بلکه بیشتر از کار بیندازد.

فلج دکترین؛ از دفاع مبتنی بر عمق تا نگهبانی پیرامونی: علاوه بر چالش سخت‌افزاری، تغییر دکترین هسته‌ای نظامی نیز مطرح می‌شود. راهبرد ایران بر عمق راهبردی متکی است؛ جذب و پراکندن ضربات در داخل. سقف برد، چرخش به الگوی پیش‌رونده دفاع پیرامونی را تحمیل می‌کند. این دگردیسی مستلزم بازآموزی نیروی انسانی، بازنویسی دستورالعمل‌های عملیاتی‌ و بازساخت سلسله‌مراتب فرماندهی است و هویت و فلسفه عملیاتی نیروی هوافضای قوای نظامی را به‌طور بنیادی دگرگون می‌کند. آشفتگی و افت کارایی در این دوره گذار طولانی، پنجره‌ای خطرناک از آسیب‌پذیری را برای کشور ایجاد می‌کند و ممکن است در همین دوره پنجره گشوده این تغییر فاز، کشور مورد هجمه‌های چندوجهی واقع شود.

افزایش خطر اسارت در جنگ زمینی و ناکارآمدی دفاعی: در سناریوی تهاجم زمینی، دارایی‌های موشکی مستقر در مرزهای کشور به دلیل برد کوتاه، به‌شدت در معرض اسارت سریع یا انهدام توسط نیروهای مکانیزه پیشروی دشمن قرار می‌گیرند. علاوه بر این، موشک‌های کوتاه‌برد دارای اوج پروازی پایین‌تر و سرعت‌های نهایی کندترند و ممکن است در برابر سامانه‌های دفاع هوایی پیشرفته منطقه -مانند گنبد آهنین و فلاخن داوود اسرائیل و سامانه‌های پاتریوت و تاد کشورهای خلیج فارس-‌ آسیب‌پذیرتر باشند.

 فرسایش ژئوپلیتیکی و هنجاری

آسیب‌پذیری‌های عملیاتی، به جابه‌جایی لرزه‌گون در چشم‌انداز ژئوپلیتیکی تعبیر می‌شود. یعنی به زبان ساده اگر بخش آفندی/ پدافندی کشوری ‌-مستقل از ایران-‌ آسیب ببیند، آن کشور دچار جابه‌جایی یا ساده‌تر بگوییم فروریزی و فرسایش لرزه‌گون در جغرافیای سیاسی‌اش خواهد شد.

فرسایش اعتبار بازدارندگی و واکنش‌های زنجیره‌ای: با چشم‌پوشی از توان ضربه به اهداف ارزشمند در عمق خاک رقیب، تهدید بازدارنده ایران صرفا معطوف به داخل و کم‌اعتبار می‌شود. رقبا مانند اسرائیل و برخی دیگر در شمال و شمال ‌غربی کشور یا کشورهای جنوب خلیج فارس، ممکن است ریسک کاهش‌یافته تعقیب سیاست‌های تهاجمی‌تر را در سایه کاهش برد درک کنند. این جسارت همچنین می‌تواند زنجیره‌ای از واکنش‌های غیرقابل پیش‌بینی را میان همسایگان برانگیزد. کشورهای همسایه یا کشورهای همسایه همسایگان ما با ادراک کاهش برد بازدارنده فراگیر ایران، ممکن است در مناطق مرزی یا رقابت‌های منطقه‌ای رفتارهای جسورانه‌تری پیش بگیرند و خطر کاهش‌یافته تلافی ایران را فرضی درست و قریب به یقین بگیرند. به این‌ ترتیب، سقف برد می‌تواند مجموعه گسترده‌تری از روابط منطقه‌ای را بی‌ثبات کند و درعین‌حال ایران را هم درون لاک تدافعی سنگینی فروببرد.

تضعیف شبکه‌های نیابتی و مشارکت‌های راهبردی: نفوذ منطقه‌ای ایران تا حدی از رهگذر شبکه گروه‌های همسو (نیابتی‌ها) اعمال می‌شود. تهدید ضمنی تلافی موشکی ایران، تاریخی از محافظت نسبی برای این بازیگران فراهم کرده است. نیروی موشکی مهار‌شده این تضمین امنیتی را سست می‌کند، اهرم ایران بر شرکای خود را می‌کاهد و احتمال پذیرش فشار یا اقدام نظامی علیه این گروه‌ها را افزایش می‌دهد.

سابقه هنجاری و حقوقی: چالشی برای حقوق حاکمیتی: مطالبه ایالات متحده در منطقه خاکستری حقوقی قرار دارد. حقوق بین‌الملل-با وجود منع اشاعه سلاح‌های کشتارجمعی-حق دولت‌ها برای توسعه و تملک موشک‌های بالستیک متعارف جهت دفاع مشروع را محدود نمی‌کند. پذیرش سقف یک‌جانبه برد، سابقه‌ای از هنجاری خطرناک را می‌سازد: به زبان دیگر اعطای حق وتوی بیرونی بر توانمندی‌های متعارف نظامی دولت‌های مستقل. این اقدام، قواعد کنترل تسلیحات را به قلمرو ناشناخته و تبعیض‌آمیز می‌کشاند؛ جایی که کشورهایی خاص آماج محدودیت‌های سلبی توانمندی می‌شوند، بی‌آنکه امتیازات متقابل از رقبا یا تضمین‌های امنیتی از مطالبه‌گران دریافت کنند. این بعد حقوقی مسئله را از «ژتون چانه‌زنی» به چالشی بنیادین برای اصل برابری حاکمیتی و حق دفاع مشروع ذیل منشور سازمان ملل متحد ارتقا می‌دهد.

پیامدهای روانی و سیاسی: در داخل، پذیرش چنین عقب‌نشینی‌ای می‌تواند به‌مثابه خیانت به آرمان حفظ استقلال و تمامیت ارضی و توان آفندی/پدافندی و حتی خودکفایی فناوری-نظامی تلقی شود و در منطقه پرآشوب خاورمیانه، نشانه‌ای از ضعف عمیق تفسیر خواهد شد و رقبا را جسور و احتمالا حوزه نفوذ ایران را متلاشی می‌کند.

 کالبدشکافی مطالبه: انگیزه‌ها و اهداف راهبردی ایالات متحده

دلیل اعلامی- عدم‌اشاعه و ثبات: استدلال علنی بر مهار اشاعه موشکی، کاهش تهدید علیه نیروها و متحدان آمریکا و کاستن از تنش‌های منطقه‌ای تمرکز دارد. این موضوع به‌منزله امتداد منطقی نگرانی‌های هسته‌ای صورت‌بندی می‌شود که از تریبون‌های رسمی به گوش می‌رسد و صدالبته موضوع اصلی این نیست.

محاسبه راهبردی ضمنی، خنثی‌سازی A2/AD و حفظ آزادی عمل: در بطن مطالبه، تلاش هدفمند برای تنزل قابلیت‌های «ممانعت از دسترسی/ منع منطقه‌ای»(A2/AD) ایران قرار دارد. موشک‌های ایرانی تهدید اصلی برای شناورهای نیروی دریایی، پایگاه‌های هوایی و تمرکز نیروهای آمریکا در منطقه هستند. با سقف‌گذاری برد، ارتش ایالات متحده آزادی عمل عملیاتی بیشتری کسب می‌کند و ریسک مداخله کاهش می‌یابد.

مهندسی توازن قوا: در سطح راهبردی، این اقدام معطوف به بازتنظیم قاطعانه توازن قدرت منطقه به سود متحدان آمریکا - اسرائیل و دولت‌های عرب خلیج فارس - و تثبیت نظم منطقه‌ای هم‌راستا با ایالات متحده است.

جنگ روانی و مذاکراتی: خود مطالبه ابزاری نیرومند برای اجبار است: آزمونی برای اراده ایران و تلاشی برای ایجاد شکاف در تیم وزارت امور خارجه ایران به‌منظور کسب برتری روانی در مذاکرات گسترده‌تر.

 فراتر از دوگانگی پذیرش/ رد: بدیل‌های دیپلماتیک و آینده‌های نامتقارن

قیاس‌های تاریخی معیوب: ارجاعات به معاهده نیروهای هسته‌ای میان‌برد (INF) معیوب‌اند؛ به‌سبب فقدان تقارن، نبود اصل عمل متقابل و تفاوت زمینه امنیتی. سرنوشت برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، که ایالات متحده یک‌جانبه از آن خارج شد، بدگمانی عمیق ایران نسبت به معاوضه دارایی‌های امنیتی ملموس با وعده‌های دیپلماتیک زودگذر را تقویت کرده است.

فضای خروج تدریجی و اقدامات اعتمادساز: گفتمان معمولا انتخاب را دوگانه ترسیم می‌کند: پذیرش یا رد. بااین‌حال، رویکرد دیپلماتیک دقیق‌تر می‌تواند دستاوردهای تدریجی را بیازماید. ایران، در اصل، می‌تواند به گفت‌وگو درباره اقدامات داوطلبانه و متقابل در قالب چارچوب امنیت منطقه‌ای ورود کند. پیشنهادهای بالقوه می‌تواند شامل شفاف‌سازی در اعلان آزمایش‌های موشکی، تعهدات متقابل برای پرهیز از استقرار برخی سامانه‌ها نزدیک مرزهای مشترک، یا گفت‌وگو درباره منع منطقه‌ای پروازهای آزمایشی موشکی باشد. تمایز حیاتی آن است که چنین اقداماتی، مستلزم امتیازات متقابل‌اند - مانند خروج سامانه‌های پیشرفته پدافند موشکی آمریکا از پیرامون ایران یا تضمین‌های ضد حمله - تا پویایی را از اجبار یک‌جانبه به «امنیت مذاکره‌شده» دگرگون کنند.

میدان نبرد آینده- جبران با فناوری‌های نامتقارن نوظهور: در مواجهه با چنین محدودیتی، چرخش ایران به نامتقارنی احتمالا فراتر از نیابتی‌ها تسریع می‌شود که امری بدیهی است. تمرکز ایران برای جبران برخی کاستی‌ها، ممکن است در آینده سوگیری به سمت فناوری‌های نوظهوری باشد که محدودیت برد را دور می‌زنند یا شبکه‌های دشمن را هدف می‌گیرند: توسعه ازدحام مهمات سرگردان پیشرفته، سرمایه‌گذاری قابل توجه در جنگ سایبری برای ازکاراندازی C3I و پدافند هوایی دشمن، نظامی‌سازی قلمرو فضا با ماهواره‌های کوچک برای هدف‌یابی و پیشبرد فناوری خودروی گلایدر هایپرسونیک. هرچند این سامانه‌ها به‌تمامی جایگزین وزن نمادین و راهبردی موشک‌های دوربرد نمی‌شوند، اما مرز تهدیدی نو را ترسیم می‌کنند که می‌تواند محاسبات نظامی منطقه را به‌گونه‌ای غیرمنتظره بازشکل دهد و به چشم‌اندازی از بازدارندگی آشفته‌تر و ناپایدارتر منتهی شود.

 جان کلام

تحمیل سقف ۵۰۰ کیلومتر بر برد موشک‌های بالستیک/پرتابیک ایران، از کنترل فنی تسلیحات فراتر می‌رود؛ این مسئله یک قمار ژئوپلیتیکی با دلالت‌های وجودی است. تحلیل منطقی نویسندگان به عنوان ناظر خارجی نشان می‌دهد که چنین سقفی بحران عملیاتی و اقتصادی را برمی‌انگیزد - عمق راهبردی را نابود می‌کند، هزینه‌های بازطراحی بازدارنده‌ای سنگین تحمیل می‌کند و جابه‌جایی فلج‌کننده دکترین آفندی/پدافندی/بازدارندگی را مجبور به بی‌اثری و بی‌عملی و نیز صلب‌شدگی در برابر تهدیدات می‌سازد - که به نوبه خود فروپاشی ژئوپلیتیکی و هنجاری وضعیت بازدارندگی و جایگاه حاکمیتی و امنیتی ایران را مستقل از نوع حکمرانی تسریع می‌کند. مطالبه ایالات متحده، هرچند در زبان ثبات بزک شده، به‌صورت بنیادین معطوف به خلع سلاح بازدارنده اصلی ایران برای مدت طولانی و مستقل از حاکمیت است، تضمین برتری یک‌جانبه نظامی و مهندسی سابقه‌ای حقوقی تبعیض‌آمیز است. به‌ویژه، این بحث اغلب مسیرهای دیپلماتیک باثبات‌تری را که مبتنی بر عمل متقابل‌اند نادیده می‌گیرد و گرایش منطقه خاورمیانه را به فناوری‌های نامتقارن بی‌ثبات‌کننده، در مقام واکنش متقابل دست‌کم می‌گیرد. برای ایران، پذیرش این شرط تحمیلی، نه‌تنها قمار با امنیت فیزیکی فوری، بلکه با آینده اقتصادی، دکترین نظامی و حاکمیت سیاسی‌اش است. در محیط پرخطر امنیتی خاورمیانه -جایی که قدرت و اقتصاد احترام می‌آورد و ضعف مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد - حفظ توان موشکی دوربرد، بقاپذیر و قابل اتکا، ضرورتی آفندی/ پدافندی/ بازدارنده باقی می‌ماند. قربانی‌کردن آن تحت فشار یک‌جانبه، معاوضه بازدارندگی آزموده -ولو پرتنش- با آسیب‌پذیری تضمین‌شده، بی‌اعتباری راهبردی و میراث محدودیت‌های تحمیلی خواهد بود. در نهایت نویسندگان بر این باورند که کم‌هزینه‌ترین راه برای گذر از وضعیت پیچیده کنونی مذاکره برای تثبیت حقوق ایران در تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی است. رویکرد مدیریت فضای نه‌ جنگ- نه‌ صلح ممکن است از خود جنگ پرهزینه‌تر باشد یا از امتیازهایی که باید در میز مذاکره به طرف مقابل داد تا امتیاز گرفت. فضای پساجنگ به‌وجودآمده پس از جنگ 12 روزه چند حقیقت را آشکار کرد که سه مورد آن بسیار پررنگ است. نخست اینکه توانمندی نظامی رکن پایداری در این منطقه است و مذاکره‌پذیر نیست و این مهم را باید در مذاکره به طرف مقابل تفهیم کرد. دوم اینکه مذاکره در فضای امتیازدهی و امتیازگیری معنا دارد، نه پذیرش تحمیل یا موعظه طرف مقابل. سوم اینکه کشور نیازمند بازنگری در روند سیاست‌گذاری خارجه است. در نهایت آنچه مهم است موشکی است که موتور محرک آن اقتصاد پرتوان باشد و خروج از انزوای کشور. برد موشک را نباید کاست، بلکه باید برد مذاکرات را افزایش داد و رویکردها را به نفع منافع ملی ایران تغییر داد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ