خبرگزاری مهر - مجله مهر: «وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» (سوره مریم، آیه ۱۵)؛ سلام بر او، آن روز که به دنیا آمد، آن روز که چشم از جهان فروبست و آن روز که دوباره برانگیخته میشود.
قرآن کریم در سوره مریم، از تولدی سخن میگوید که در مرزهای تاریخ متوقف نمیماند؛ تولدی که نشانهای از صلح، مهر و رحمت میان انسانها است. روایت اعجاب انگیز ولادت حضرت عیسی (ع)، یکی از معدود روایتهایی است که ادیان ابراهیمی را در یک نقطه مشترک به هم میرساند؛ نقطهای که در آنجا اختلافها رنگ میبازند و معنا پررنگتر از مرزهای جدایی میایستد. به مناسبت این میلاد، به کلیسای سرکیس مقدس تهران رفتم؛ جایی که ادیان، فارغ از تمامی تفاوتها، هنوز زبان مشترک دارد.
نزدیک ظهر است و آسمان تهران، زیر بار آلودگیای که سالهاست بخشی از هویتاش است، به خاکستری متمایل شده؛ تصویری آشنا که هر زمستان در تهران تکرار میشود. خیابانها از بار سنگین ترافیک قفلاند و آدمها با شتاب از کنار هم عبور میکنند؛ گویی شهر در مسابقهای نانوشته برای رسیدن به مقصد شرکت کرده است. اما هرچه به محدوده کلیسای سرکیس مقدس نزدیکتر میشوم، فضا آرام آرام تغییر میکند؛ گویی صدای بوق ماشینها آرامتر و حتی شتاب از قدمها کاسته شده است.
به درهای سفید کلیسا که میرسم، مکث میکنم. در نیمهباز است و لبخند گرم شخصی که کنار در ایستاده، تردیدم را کنار میزند. وارد محوطه که میشوم، اولین چیزی که توجهم را به خود جلب میکند، درختان تزئین شدهای با توپهای نقرهای و بنفش و ریسههای رنگارنگی است که در دو طرف در اصلی کلیسا قرار گرفتهاند؛ که دقیقاً همانند دو پیام رسان ایستادهاند و بدون آنکه کلامی بگویند مژده تولد حضرت مسیح و آغاز سال نوی میلادی را به بازدیدکنندگانی که پا به این فضا گذاشته است، را میدهند.
مغازهای کوچکی که کنار محوطه کلیسا قرار دارد؛ جایی برای فروش شمعهایی است که قرار است در داخل کلیسا روشن شوند. به دستهای کسانی نگاه میکنم که شمع خریدهاند و ناخواسته به این فکر میافتم که هنوز، با وجود همه نگرانیها و فشارهای زندگی روزمره، شاید میتوان درست همانند این شمعهای کوچک، شمعی از جنس امید در زندگیمان روشن کنیم؛ شمعی که سیاهی ناامیدی به آینده را از بین میبرد و شاید همین، یکی از سادهترین درسهایی باشد که مسیح (ع) با شیوه زیستن خود به جهان آموخت.
با قدمهای آهسته به سمت کلیسا میروم و هنگامی که وارد میشوم، فضای داخلی کلیسا برای لحظهای توجهم را به خود جلب میکند. دیوارهای سفید و بلندی که بر روی آنها نقوشی از حضرت مسیح (ع) نقش بسته است و لوستری بزرگ در میانه سقف، حالوهوایی باوقار و بیادعا برای کلیسا ساختهاند. در دو سوی محراب، نقاشیهایی از حواریون حضرت مسیح (ع) دیده میشود؛ چهرههایی که برخی نگاهشان به بالا دوخته شده، به تصویری از مسیح (ع) که غرق در نور، در حال عروج ترسیم شده است. اما نگاه برخی دیگر رو به زمین است؛ گویی هنوز سنگینی آنچه گذشته و آنچه رخ داده را بر دوش میکشند.
نگاهم را از دیوار روبهرو میگیرم و به شمایل حضرت مریم مقدس میدوزم. آرام نشسته است و کودک خود را در آغوش دارد. نوری مقدس پیکر هر دو را دربرگرفته و نگاه مریم، بیآنکه چیزی طلب کند، آرامش را منتقل میسازد؛ همان نگاهی که انسان را به مکث و نشستن دعوت میکند.
کمی بعد، من هم روی نیمکتهای کلیسا مینشینم. صدای مناجات در فضا میپیچد؛ دعاهایی به زبان ارمنی، آرام و کشیده. واژهها برایم ناآشناست، اما لحن، همهچیز را میگوید. نواها، با فراز و فرودشان، روایتهایی از زندگی حضرت مسیح (ع) را زمزمه میکنند؛ از تولد، از رنج، از امید. این صداها شبیه خطابه نیستند، بلکه بیشتر به سرودی میمانند که هر شنوندهای میتواند معنای خود را از آن برداشت کند.
در سکوتی که مناجات بخشی از آن شده، سرم را بالا میگیرم و به سقف نگاه میکنم. شیشههای آبیرنگ، نور ملایم خورشید را به داخل میتابانند و فضا را در هالهای از رنگ آبی فرو میبرند. همانجا، آیه ۴۵ سوره آلعمران در ذهنم زنده میشود: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» بشارتی که پس از قرنها، هنوز در فضاهایی مانند این کلیسا، در قالب نور، سکوت و دعا بازتاب دارد و پیامی مشترک درباره نیکی، همزیستی و پیوند انسانها میدهد.
چند دقیقهای در کلیسا میمانم و به آدمهایی نگاه میکنم که آرام وارد میشوند، شمع روشن میکنند و برای لحظاتی روی نیمکتها مینشینند. گویی میراث ادیان ابراهیمی فقط در کتابها و آئینها خلاصه نمیشود؛ این میراث در همین مکثهای کوتاه و در لحظههایی که انسان به آرامش و بازنگری نیاز دارد، جاری است. فضاهایی از این دست، فرصتی برای فکر کردن، مرور اخلاق و نزدیکتر شدن به ارزشهای مشترک میدهند.
وقتی از کلیسا بیرون میآیم، آسمان هنوز خاکستری است، اما آرامشی که در فضای کلیسا تجربه کردهام، همراهم بیرون میآید. رهگذران از کنار کلیسا عبور میکنند؛ بعضی فقط نگاهی گذرا میاندازند و بعضی لحظهای خیره به کلیسا نگاه میکنند.
همین مکثها نشان میدهد میراث حضرت مسیح (ع) فراتر از تولد و معجزات اوست و این همان میراثی است که انسان را به تأمل، به صلح و به ادامه راه هدایت میکند. راهی که نگاهها را به پیامبر پس از او میرساند؛ پیامبری که صلح و عدالت را از سطح معنا، به متن زندگی اجتماعی آورد.









