

۲۵ فیلم ۲۰۲۵ که باید دید؛ از یک تصادف ساده تا نبرد پشت نبرد
کرین جیمز و نیکلاس باربر، منتقدان سینمایی بیبیسی، فیلمهای برگزیده خود در سال ۲۰۲۵ را معرفی کردهاند؛ آثاری که از یک اکشن برقآسا تا داستانی خانوادگی و یک کمدی گرم و انسانی را در بر میگیرد.
۲۵ فیلم ۲۰۲۵ که باید دید؛ از یک تصادف ساده تا نبرد پشت نبرد
کرین جیمز و نیکلاس باربر، منتقدان سینمایی بیبیسی، فیلمهای برگزیده خود در سال ۲۰۲۵ را معرفی کردهاند؛ آثاری که از یک اکشن برقآسا تا داستانی خانوادگی و یک کمدی گرم و انسانی را در بر میگیرد.
توضیح: ترتیب فیلمها در این متن نشاندهنده رتبهبندی آنها نیست.
۱. همنت (Hamnet)
منبع تصویر، Universal Pictures
فیلم عمیقا تاثیرگذار کلویی ژائو درباره مرگ پسر شکسپیر، رمان مگی اوفارل را با تمام فصاحت، ظرافت و قدرت عاطفیاش به پرده سینما آورده است. روایت اینکه مرگ همنتِ یازدهساله چگونه بر والدین داغدارش اثر گذاشت، میتوانست به راحتی به احساساتگرایی کشیده شود، اما فیلم برعکس، اثری بهشدت تکاندهنده از کار درآمده است؛ عمدتا به لطف عمق و صداقت بازیها.
جسی باکلی در نقش اگنس، همسر شکسپیر، زنی سرسخت با حسی قوی که قهرمان واقعی فیلم است، گاه خشمگین و پرصلابت و گاه اندوهگین و جانسوز ظاهر میشود. پل مسکال نیز به شخصیت خودِ شکسپیر، انسانیتی غنی، ملموس و زمینی میبخشد.
فیلم با غوطهور کردن مخاطب در جهان پرجزئیات قرن شانزدهم، زندگی این زوج را از دوران دلدادگی تا اجرای دلخراش «هملت» دنبال میکند؛ اجرایی که در این روایت خیالپردازانه، همنت را در قالب یکی از ماندگارترین قهرمانان تاریخ ادبیات دوباره به زندگی برمیگرداند.
فیلم همنت با زیبایی خیرهکننده بصری و مضمونهای عشق، هنر، مرگ و سوگواری، تاثیرگذارترین و دلانگیزترین فیلم سال است.
۲. متاسفم عزیزم (Sorry, Baby)
منبع تصویر، A24
این کمدیدرام مستقل و جذاب را ایوا ویکتور نوشته، کارگردانی کرده و خود او هم نقش اگنس، شخصیت اصلی فیلم را بازی میکند. ما اگنس را در زمان حال میبینیم؛ زمانی که بهترین دوستش لیدیا (نائومی اَکی) به کالجی در نیوانگلند سر میزند که او در آن تدریس میکند.
اما فیلم همزمان به چند سال قبل بازمیگردد، دورانی که هر دو دانشجو بودند و اگنس از سوی یکی از استادانش مورد تعرض جنسی قرار گرفته بود. ویکتور روزهای پیش و پس از این اتفاق را با صراحتی بیپیرایه و طنزی خشک و طعنهآمیز روایت میکند؛ رویکردی که یک درام بالقوه تیره را به ستایشی نامتعارف و تلخوشیرین از تابآوری و دوستی زنانه بدل میکند.
نکته قابل توجه این است که «متاسفم عزیزم» نخستین فیلم ایوا ویکتور به عنوان نویسنده-کارگردان است، اما با این حال او از همین ابتدا سبک و لحن شخصی و متمایز خود را تثبیت کرده است.
۳. آیا این روشن است؟ (Is This Thing On)
منبع تصویر، Searchlight Pictures
بردلی کوپر تاکنون سه فیلم درباره هنرهای نمایشی ساخته است: «ستارهای متولد شده است» که به موسیقی راک پرداخت، در «مایسترو» به سراغ موسیقی کلاسیک رفت و حالا با «آیا این روشن است؟» وارد دنیای استندآپ کمدیهای گمنام شده است.
شاید به همین دلیل، این فیلم خودمانیترین، صمیمیترین و سرگرمکنندهترین در میان این سه فیلم باشد. ویل آرنت، نویسنده دیگر فیلمنامه، در نقش مدیر مالی دلزدهای بازی میکند که از همسرش (لورا درن) فاصله گرفته است. او شبی، فقط برای فرار از پرداخت ورودی، ناخواسته روی صحنه یک باشگاه کمدی در نیویورک میرود، اما برخلاف انتظارش درمییابد که استندآپ به او امکان میدهد درباره مشکلاتش حرف بزند و به او یادآوری میکند که میانسالی میتواند فراتر از فرزندپروری و کارمندی باشد.
این کمدیدرام گرم و صمیمی که بر اساس تجربههای جان بیشاپ، کمدین بریتانیایی اهل لیورپول، ساخته شده (و به همین دلیل آرنت گاهی پیراهن فوتبال لیورپول به تن دارد)، هم دشواریهای ازدواج را نشان میدهد و هم تلویحا میگوید شاید این رابطه ارزش تمام دردسرهایش را داشته باشد.
۴. نبرد پشت نبرد (One Battle After Another)
منبع تصویر، Warner Bros Pictures
اثر جسورانه و بدیع پل توماس اندرسن، هم ریتم و شوخطبعی یک کمدی دیوانهوار را دارد و هم یک درام خانوادگیِ تاثیرگذار و طرحی کاملا جدی درباره دولتهای اقتدارگرا و توطئههای نژادپرستانه.
اندرسن این عناصر را چنان روان کنار هم مینشاند که فیلم حتی لحظهای دچار افت نمیشود. ستارگان فیلم هم به آن جان میبخشند: لئوناردو دیکاپریو در نقش باب فرگوسن، رادیکال سابق و آشفتهحال، در اوج توان نقشآفرینی کمدی خود ظاهر میشود و بنیسیو دلتورو، شان پن و تیانا تیلور نقشهای مکمل پررنگ و زندهای دارند.
پل توماس اندرسن با پشتوانه فکری محکمی، مضامین اجتماعی و سیاسی رمان «واینلند»، اثر توماس پینچن را که الهامبخش این فیلم است، به زبان سینما منتقل میکند. در عین حال، لئوناردو دیکاپریو و چِیس اینفینیتی در نقش دخترش، گرمایی عاطفی به فیلم میدهند که معمولا در آثار اندرسن کمتر دیده میشود.
افزون بر اینها، صحنههای اکشن برقآسا و نفسگیر، با تعقیبوگریز و تیراندازی، حضور پررنگی دارند. برخی پیشبینی کردهاند که امسال نوبت اسکار اندرسن، اما فارغ از این بحثها، فیلم «نبرد پشت نبرد» بیتردید یکی از بهترین فیلمهای سال است. این ترکیب خیرهکننده از هنر و سرگرمی، با جاهطلبی چشمگیرش، همهچیز را یکجا عرضه میکند.
۵. چارهای نیست (No Other Choice)
منبع تصویر، Venice International Film Festival
هجویه طنزآمیز پارک چان-ووک، برگرفته از رمانی از دونالد وستلیک، موفقیتی دیگر، با خشونتی آشکار است از کارگردان کرهای «اولدبوی» و «کنیزک».
لی بیونگ-هون در نقش مدیر باسابقه یک کارخانه کاغذ بازی میکند که از شغل، همسر، فرزندان و زندگیاش کاملا راضی است. اما غرور، پیشدرآمد سقوطهای پیاپی است. وقتی ناگهان اخراج میشود، ناباورانه شوکه میشود و زمانی که هیچ شرکت دیگری حاضر به استخدامش نیست، ضربه شدیدتری میخورد.
وقتی خانهای که خانوادهاش در آن زندگی میکنند و آینده فرزندانش در معرض خطر قرار میگیرد، تصمیم میگیرد به نسخهای نهچندان ماهر از «آقای ریپلی» بدل شود و رقبای خود را برای دستیابی به شغلی که میخواهد، یکییکی از میان بردارد.
فیلم «چارهای نیست» کمدی سیاه بیپروا و سرشار از پیچشهای خلاقانه، شخصیتهای نامتعارف و ایدههای عجیب است. اما پارک عمیقا به ضدقهرمان دستوپاچلفتیاش اهمیت میدهد و همزمان پرسشهایی کاملا بهروز و مهم درباره پیامدهای اخراجهای گسترده شغلی و هوش مصنوعی مطرح میکند.
۶. مامور مخفی (The Secret Agent)
منبع تصویر، Cannes Film Festival
این درام نفسگیر، کلیشههای فیلمهای مهیج سیاسی را طوری بازآفرینی میکند که تازه و نو به نظر برسند. کلبِر مندونسا فیلیو، کارگردان و فیلمنامهنویس، با ظرافت نشان میدهد چگونه فساد قدرت در بالاترین سطوح حکومت، آرام و نامحسوس به پایین سرایت میکند و زندگی مردم عادی را آلوده میسازد.
لحن خاص فیلم از همان ابتدا شکل میگیرد و نوشتهای روی پرده، ما را به برزیل سال ۱۹۷۷ میبرد. آن دوران به طعنه «دورانی پر از شیطنت و شرارت» توصیف میشود؛ عبارتی عامدانه کمرمق برای کشوری زیر سلطه دیکتاتوری. واگنر مورا در نقش مارسلو، استاد دانشگاهی غیرسیاسی که با یک الیگارش مرتبط با دولت درگیر میشود و هدف قرار میگیرد، حضوری پرانرژی و کاریزماتیک دارد.
فیلم ژانرهای مختلف را با الهامگیری از سبکها و آثار گوناگون در هم میآمیزد: جشن کارناوال، شبکهای از مقاومت زیرزمینی، رابطهای عاطفی میان مارسلو و پسر خردسالش، و نمایشی خونبار از تیراندازی آدمکشها.
حتی تمی فرامتنی درباره خودِ سینما نیز در فیلم وجود دارد، از جمله هجویهای کوتاه در ژانر وحشت درباره پای بریده پُرمویی که میتواند بپرد و بکشد. مندونسا فیلیو با ترکیب این عناصر نامحتمل در فیلمی واحد، پرتنش و مسحورکننده، جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان فعال امروز تثبیت میکند.
۷. صدای هند رجب (The Voice of Hind Rajab)
منبع تصویر، Venice Film Festival
از نظر تاثیر کوبنده و بیواسطه، امسال هیچ فیلم سینمایی دیگری با «صدای هند رجب» قابل مقایسه نیست. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی کوثر بن هنیه از تونس، حادثهای دلخراش از ژانویه ۲۰۲۴ را بازسازی میکند که در آن یک دختر پنجساله فلسطینی در ویرانههای یک خودرو در غزه گرفتار شد، از شلیک یک تانک اسرائیلی وحشت داشت و در آخرین ساعات پیش از کشته شدنش، از طریق تلفن با داوطلبانی در دفتر جمعیت هلال احمر فلسطین صحبت کرد.
در فیلم، نقش داوطلبان را بازیگرانی ایفا میکنند که با استیصال میکوشند آمبولانسی برای نجات او فراهم کنند، اما صدایی که آن سوی خط شنیده میشود، صدای واقعی و ضبطشده خود هند رجب است. این آمیزه کوبنده از مستند و درام، تریلری پرتعلیق را به تصویری عریان و تحملناپذیر از بیرحمی جنگ تبدیل میکند.
دو فیلم قبلی بنهنیه - «چهار دختر» و «مردی که پوستش را فروخت» - نامزد اسکار بودند و «صدای هند رجب» میتواند روند نامزدی آثار او را به سه فیلم پیاپی برساند.
۸. ارزش عاطفی (Sentimental Value)
منبع تصویر، TIFF
با وجود عنوان فیلم، نقطه قوت اصلی این درام خانوادگی، لحن صمیمی اما به دور از احساساتگرایی آن است؛ لحنی که فراز و نشیبهای روابط پیچیده میان پدری فیلمساز و مشهور و دو دختر بالغ او را بررسی میکند؛ پدری که با تاخیری چشمگیر میکوشد با آنها پیوندی عاطفی برقرار کند.
استلان اسکارسگورد در نقش گوستاو بورگ، پدر خانواده، یکی از بهترین بازیهای کارنامه بلند و متنوع خود را ارائه میدهد؛ هنرمندی خودمحور و بیپرده که احساسی آمیخته از عشق و نگرانی واقعی نسبت به دخترانش دارد.
یوآکیم ترییر، نویسنده و کارگردان فیلم، از رناته رینسوه در نقش دختر مضطرب و بدبین ـ و بازیگری که مدام در کشمکش درونی با خود است ـ و همینطور از اینگا ایبزدوتر لیلهآس در نقش دختر کوچکتر - که با حساسیتی محافظهکارانه مراقب پسر خردسال و خواهرش است - بازیهایی به همان اندازه واقعگرایانه و ظریف میگیرد.
ال فنینگ نیز در نقش بازیگری که بورگ برای فیلمش انتخاب میکند، به نرمی مضمون تلاقی هنر و زندگی را پیش میبرد. فیلم ارزش عاطفی با نمایی از خانه محل سکونت خانواده بورگ در اسلو آغاز میشود که به خوبی نشان میدهد این فیلم گیرا چگونه تماشاگر را وارد حریم یک خانواده میکند و او را با رابطه پدر و دختر و پیوندهای میان خواهران روبهرو میکند؛ رابطههایی آمیخته از احتیاط، فاصله و اشتیاقی عمیق برای دوست داشته شدن.
۹. یک تصادف ساده (It Was Just an Accident)
منبع تصویر، Cannes Film Festival)
جعفر پناهی ناچار است فیلمهایش را به صورت مخفیانه بسازد، چون در ایران از کارگردانی منع شده است. او پس از گذراندن دو دوره زندان، به تازگی به یک سال حبس دیگر و ممنوعیت از سفر محکوم شده است. در چنین شرایطی، انتقاد تند فیلم تازهاش، «یک تصادف ساده»، از حکومت چندان غافلگیرکننده نیست.
آنچه شگفتآور است، حضور پررنگ انسانیت، خوشبینی و طنزی پرجنبوجوش در فیلم است. وحید مبصری نقش وحید، مکانیکی را بازی میکند که مکالمهای را میشنود و صدای نگهبانی را تشخیص میدهد که زمانی او را به عنوان زندان سیاسی شکنجه کرده بود.
او تصمیم میگیرد شکنجهگرش را برباید، اما یک مشکل اساسی وجود دارد: وحید در زندان چشمبند داشته و نمیتواند کاملا مطمئن باشد که فردی که دیده همان شکنجهگر اوست. تنها راه حلی که به ذهنش میرسد، گشتوگذار در تهران و گرفتن نظر همبندیهای سابقش است. کمدی هوشمندانه پناهی با زنجیرهای از سوءتفاهمها، شایستگی کامل دریافت نخل طلای کن را داشت.
۱۰. مارتی معظم (Marty Supreme)
منبع تصویر، A24
تیموتی شالامی، ستاره فیلم پرجزئیات جاش سفدی که داستانش در لوئر ایستساید نیویورک در دهه ۱۹۵۰ میگذرد، نامحتملترین قهرمان را به شخصیتی بینهایت جذاب بدل میکند؛ جوانی خودخواه که با کلک و فریب راهش را در زندگی باز میکند و در کمال تعجب رویای قهرمانی پینگپنگ را در سر دارد.
شالامی با دقت، مارتی ماوزر پرشور، لاغراندام و تندزبان را ترسیم میکند. او آنقدر مصمم به پیش رفتن است که حتی متوجه بیرحمی خود نمیشود. نقشآفرینی هوشمندانه او تلاش نمیکند تماشاگر را وادار به دوست داشتن شخصیت کند، بلکه درک او کافی است.
در طول ماجراجوییهای کمیک و جهانگردانه مارتی - از برخورد با یک ستاره سابق سینما (گوئینت پالترو، بینقص در نقش)، یک خلافکار، شوهر دوستدخترش و دیگران - تصویرسازی شالامی از نقش خود، کاملا با طنز خشک و انرژی پرتحرک فیلم هماهنگ است.
«مارتی معظم» در ظاهر فیلمی ورزشی است، اما در اصل مطالعهای پرجنبوجوش و سرخوشانه از یک شخصیت است؛ آنقدر زنده و سرگرمکننده که تماشایش مقاومتناپذیر میشود، حتی اگر با قهرمان پرنقصش همذاتپنداری نکنید.
۱۱. بیدار شو مرد مرده (Wake Up Dead Man)
منبع تصویر، Netflix
سومین فیلم از مجموعه معمایی «چاقوکشی» ساخته رایان جانسون، دستکم به اندازه دو قسمت قبلی سرگرمکننده است. طبق روال همیشگی، دنیل کریگ را در نقش بنوا بلانکِ خوشپوش و تیزهوش میبینیم که معماهای پیچیده را حل میکند و با زیرکی بر دشمنان شرور پیروز میشود.
در پس این فضای پرجنبوجوش و بازیگوش، فیلم بار دیگر بخشهایی از جامعه بیشازحد برخوردار آمریکا را با نگاهی موشکافانه و طنزی تند به نقد میکشد. اگر در فیلم اول از مجموعه «چاقوکشی» فرزندان خانوادههای مرفه و طلبکار، هدف بودند و در «پیاز شیشهای»، فیلم دوم، نوبت به فعالان فناوریِ خودشیفته و اینفلوئنسرهای توخالی رسید، در «بیدار شو مرد مرده» رهبران مذهبی آخرالزمانی و سیاستمدارانی که از آنها بهرهبرداری میکنند زیر ذرهبین قرار میگیرند.
جاش اوکانر، در تقابلی جذاب با بلانک پرزرقوبرق و عقلگرا، نقش کشیشی جوان و صادق را بازی میکند که مقابل واعظی آتشین و تهدیدگر با بازی جاش برولین میایستد؛ کشمکشی که به لایههای اخلاقی و سیاسی داستان عمق بیشتری میبخشد.
۱۲. پدر مادر خواهر برادر (Father Mother Sister Brother)
منبع تصویر، MUBI
کارنامه جیم جارموش پر است از فیلمهای سنجیده و خوشساختی که گاه به دلیل لحن آرام و بیتکلفشان دستکم گرفته شدهاند. از همین رو، دریافت شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز برای تازهترین فیلم او، نوعی قدردانی دیرهنگام بود.
این فیلم از سه داستان جداگانه تشکیل شده است که هرکدام در شهری متفاوت میگذرد و بازیگران درخشانی در آن نقشآفرینی میکنند. این اثر جیم جارموش هم در مجموع از آنچه در نگاه اول به نظر میرسد، چندلایهتر، جاهطلبانهتر و عمیقتر است.
هر بخش لحن خاص خود را دارد، اما همگی حول یک مضمون مشترک میچرخند: ناتوانی فرزندان بزرگسال و والدین در فهمیدن یکدیگر، حتی وقتی تلاش میکنند همدیگر را بشناسند. با پیش رفتن فیلم، فضای داستانها نیز جدیتر میشود.
در بخش نخست که طنزی تلخ و نیشدار دارد، آدام درایور و ماییم بیالیک در نقش خواهر و برادری از هم دورافتاده، به دیدار پدرشان با بازی تام ویتس در نیوجرسی میروند. در دوبلین، کیت بلانشت و ویکی کریپس نقش دو خواهری را بازی میکنند که با مادرشان، با بازی شارلوت رمپلینگ، چای مینوشند؛ درامی واقعگرایانه درباره پیوندهایی سرد و فرصتهای ازدسترفته.
بخش سوم در پاریس حالوهوایی مرثیهگون و تاریخی دارد؛ جایی که ایندیا مور و لوکا سابات در نقش فرزندان مهاجران آمریکایی ظاهر میشوند. جارموش با سبک روان همیشگی و احساسی عمیقتر از همیشه، در هر بخش کوتاه حرفهای بیشتری درباره خانواده میزند، بیش از آنچه بسیاری از فیلمسازان در چند ساعت از پس گفتنش برمیآیند.
۱۳. سلاحها (Weapons)
منبع تصویر، Warner Bros
فیلم سلاحها ساعت ۰۲:۱۷ بامداد، در منطقهای حومهای و بینام آغاز میشود؛ زمانی که ۱۷ کودک خردسال از یک کلاس دبستان، از تختهایشان بلند میشوند، خانههایشان را ترک میکنند و در تاریکی ناپدید میشوند. از آن پس، ساکنان درمانده محل باید با این پرسش دستوپنجه نرم کنند که چه اتفاقی افتاده و چرا.
پاسخ معمایی که رنگوبوی ماورایی دارد، در نهایت ساده از آب درمیآید، اما زک کرگر، نویسنده و کارگردان فیلم بربر (۲۰۲۲)، برای رسیدن به پایانی تکاندهنده راهی غیرمعمول و پیچدرپیچ را انتخاب میکند. او رخدادها را از زاویه دید چند شخصیت، یکی پس از دیگری روایت میکند: معلم تلخکام کودکان با بازی جولیا گارنر، مدیر مدرسهای درمانده با بازی بندیکت وانگ، پدر خشمگین با بازی جاش برولین، پلیسی گرفتار بحران با بازی آلدن ارنرایش، و دیگران.
کرگر در این مسیر تسلط چشمگیرش بر عناصر گوناگون ژانر وحشت را به رخ میکشد؛ از سکوتهای آزاردهنده تا خشونتهای خونبار و نفسگیر، از سوررئالیسم دلهرهآور تا طنزی غافلگیرکننده.
با این حال، آنچه فیلم سلاحها را واقعا متمایز میکند، تصویر موزاییکی و زندهای از زندگی روزمره آمریکایی است. فیلم با تاثیرپذیری از مگنولیا ساخته پل توماس اندرسن و میانبرها اقتباس رابرت آلتمن از آثار ریموند کارور، حسی از گونهای کاملا تازه از سینمای وحشت را القا میکند.
۱۴. از عرش تا فرش (Highest 2 Lowest)
منبع تصویر، A24
این تریلر پرهیجان و در عین حال عمیق، از فیلم «بهشت و دوزخ» آکیرا کوروساوا (۱۹۶۳) الهام گرفته، اما امضای کامل اسپایک لی را دارد که این خود بالاترین ستایش به شمار میآید. دنزل واشنگتن در نقش دیوید کینگ، غول صنعت موسیقی، ظاهر میشود؛ مردی که پسر نوجوانش برای دریافت باج ربوده میشود، هرچند خیلی زود روشن میشود آدمربا به اشتباه پسر دستیار کینگ (با بازی جفری رایت) را ربوده است.
آیا کینگ که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکند، حاضر میشود برای نجات فرزند فردی دیگر پول بپردازد؟
این دوراهی اخلاقی با شگردهای آشنای اسپایک لی شکل میگیرد و در فیلمی یکدست به هم میپیوندد: حساسیت ریشهدار او به نژاد و طبقه به عنوان مسائل فراگیر اجتماعی، تصاویر درخشان از جمله پنتهاوس مجلل کینگ در بروکلین با آثاری از هنرمندان سیاهپوست، موسیقی پرانرژی از رپ و سالسا تا ارکستر کامل و تعقیبوگریزی برقآسا در متروی نیویورک همزمان با جشن پرسروصدای روز پورتوریکوییها.
دنزل واشنگتن در اوج آمادگی است (بدون هیچ اغراق نمایشی) و ایسپ راکی در نقشی مکمل اجرایی منسجم و حسابشده ارائه میدهد. با آن که چند دیالوگ حاوی پند و اندرز هم در فیلم وجود دارد، اما خود این هم از مختصات سینمای اسپایک لی است. «از عرش تا فرش» فیلمی نفسگیر و استادانه است که فقط میتوانست ساخته لی باشد.
۱۵. او را برگردان (Bring Her Back)
منبع تصویر، A24
دنی و مایکل فیلیپو با فیلم ترسناک و رازآلود «با من حرف بزن» در سال ۲۰۲۲ جهشی خیرهکننده از تولید ویدیوهای یوتیوب به کارگردانی فیلم بلند داشتند. اثر بعدی این برادران دوقلوی استرالیایی حتی از اولی هم بهتر است. فیلم «او را برگردان» داستانی با پرداختی دقیق و فضاسازی تاثیرگذار از خواهر و برادری یتیم است، با بازی بیلی بارات و سورا ونگ، که برای زندگی نزد مادرخوانده خوشبرخورد ـ و شاید بیش از حد خوشبرخورد ـ با بازی سالی هاوکینز فرستاده میشوند.
نکته کلیدی این است که برادران فیلیپو، وحشت و درام را به یک اندازه جدی میگیرند. آنها به جای تکیه بر ترساندنهای پیش پا افتاده یا غافلگیریهای ساختگی، روایت احساسی قدرتمندی از شخصیتهایی چندبعدی در فضایی باورپذیر ارائه میدهند، هرچند این داستان خاص پای تسخیر شیطانی و زامبیهای آدمخوار را هم به میان میکشد.
این فیلم نفسگیر، از نظر حسی کوبنده و آنقدر متمایز است که جایگاه این دو برادر را در زمره بهترین فیلمسازان وحشت امروز قرار میدهد. و اگر رایدهندگان اسکار توجه بیشتری به این ژانر داشتند، سالی هاوکینز میتوانست یکی از نامزدهای جدی جایزه بهترین بازیگر زن باشد.
۱۶. مادیگرایان (Materialists)
منبع تصویر، A24
جین آستن به خوبی میدانست که پول و ازدواج همواره به هم گره خوردهاند و سلین سونگ این ایده را، با طنزی ظریف و نگاهی امروزی، به قرن بیستویکم آورده است؛ در فیلمی دلنشین که بیش از یک کمدی عاشقانه معمولی است.
فیلم مادیگرایان شاید در ظاهر شبیه یک کمدی عاشقانه کلاسیک باشد، اما آگاهانه از کلیشههای این ژانر فاصله میگیرد و تصویری صریح و واقعبینانه از روابط انسانی در جهانی مادی ارائه میدهد.
سونگ از گروه بازیگران درخشانش بازیهایی ظریف و بیتکلف میگیرد. داکوتا جانسون در نقش لوسی، دلال حرفهای ازدواج، زنی است که در زندگی شخصیاش باید میان دو مرد انتخاب کند؛ انتخابی که اگر منصف باشیم هیچیک از گزینههایش بد نیست.
کریس ایوانز در نقش مردی ظاهر میشود که عشق سابق لوسی است و هنوز او را دوست دارد، اما تنها چیزی که میتواند پیش روی او بگذارد، زندگی بازیگری است که همیشه در تنگنای مالی است، در حالی که لوسی نمیخواهد فقیر باشد.
در سوی دیگر، پدرو پاسکال در نقش میلیاردری ظاهر میشود که واقعا به حرفهای لوسی گوش میدهد. پاسکال، مثل همیشه، ترکیبی دلپذیر از جذابیت و صداقت است. با این حال، با وجود نگاه عملگرایانه و بدون داوری سونگ به نقش پول در روابط، فیلم هرگز نسبت به خود عشق بدبین نمیشود.
پس از فیلم «زندگیهای گذشته»، این فیلم نیز اثر درخشان دیگری از یکی از خلاقترین و چندلایهترین فیلمسازان امروز است.
۱۷. تصنیف جزیره والیس (The Ballad of Wallis Island)
منبع تصویر، Focus Features
این کمدی بریتانیایی دلنشین با بازی دو نویسندهاش، تام بَسدن و تیم کی، و نقشآفرینی درخشان کری مولیگان ساخته شده است. تیم کی نقش چارلز را بازی میکند؛ برنده خوشمشرب و کمی عجیب و غریب بختآزمایی که به گروه دو نفره موسیقی محبوبش، هِرب مکگوایر با بازی بسدن و نفر دوم با بازی مولیگان، پول میدهد تا در جزیره کوچک محل زندگیاش اجرایی زنده داشته باشند.
مشکل از جایی شروع میشود که این دو سالها پیش، هم از نظر حرفهای و هم شخصی، از هم جدا شدهاند و چارلز به هیچکدامشان نگفته است که دیگری هم قرار است در جزیره حضور داشته باشد. فیلم تصنیف جزیره والیس با کارگردانی ظریف و سنجیده جیمز گریفیث، فیلمی موفق است: دلگرمکننده، صمیمی و چشمنواز، با شخصیتهایی که به آنها دل میبندید، و از ابتدا تا انتها هم خندهدار است.
به ویژه دیالوگهای چارلز پر است از بازیهای زبانی عمدا بد و تکیهکلامهای آزاردهنده، آنقدر که شاید بلافاصله بعد از پایان فیلم بخواهید دوباره آن را ببینید تا شوخیهایی را که بار اول از دست دادهاید، متوجه شوید.
۱۸. کمینگر (Lurker)
منبع تصویر، Sundance Festival
از میان فیلمهای زیادی که به موضوع شهرت در عصر شبکههای اجتماعی پرداختهاند ـ با ترسیم رابطه ظاهرا صمیمی اما در واقع توهمآمیز میان هوادار و چهره مشهور ـ کمتر اثری به اندازه این تریلر روانشناختی تیزبین، هم دقیق بوده و هم کاملا بهروز.
الکس راسل، که پیشتر نویسنده و تهیهکننده سریالهای «خرس» و «بیف» بوده، در نخستین تجربه سینماییاش با مهارت مسیر داستان را پیش میبرد، جایی که شخصیت اصلی از هواداری افراطی عبور میکند و به رابطهای یکسویه و سمی میرسد.
متیو (تئودور پلرین) فروشندهای ساده است که وقتی الیور، ستاره موسیقی پاپ (با بازی کاریزماتیک آرچی مادکوی) وارد فروشگاه میشود، زندگیاش تغییر میکند. متیو پرشور به حلقه اطرافیان الیور راه پیدا میکند، اما هرچند روایت از زاویه دید اوست، فیلم هرگز او را قهرمان نشان نمیدهد. تماشاگر با ناراحتی میبیند که او چگونه اجازه میدهد تحقیر شود و مثل یک ابزار با او رفتار شود.
وقتی الیور او را نادیده میگیرد و کنار میگذارد، متیو از کنترل خارج میشود. برخلاف بسیاری از فیلمهایی که درباره هواداری ساخته شده و خیلی زود به فیلم ترسناک تبدیل میشوند، این روایت هوشمندانه و تکاندهنده دقیقا به این دلیل اثرگذارتر است که تعلیق داستان را با تاخیر و به تدریج وارد میکند. در این مسیر، به خوبی نشان میدهد که توهم درباره شهرت از کجا شکل میگیرد.
۱۹. همراه (Companion)
منبع تصویر، Warner Bros Pictures
«همراه» که شاید بتوان آن را تیزهوشانهترین فیلم مستقل آمریکایی امسال توصیف کرد، داستان زوجی جوان و صمیمی با بازی جک کواید و سوفی تاچر را دنبال میکند که برای دیدار دوستانشان راهی اقامتگاهی جنگلی و دورافتاده، متعلق به یک سرمایهدار روس، میشوند. (روپرت فرند در حضوری کوتاه اما بسیار بامزه، نقش الیگارشی با ظاهری اغراقآمیز را بازی میکند.)
با پیش رفتن شب و نوشیدن الکل، اعترافها، سوءظنها و تنشها یکییکی سر باز میکنند و در ابتدا چنین به نظر میرسد که با یک کمدی عاشقانه یا شاید تریلری تیرهوتار درباره سرقتی نافرجام روبهرو هستیم. اما «همراه» در واقع یک کمدی-تریلر علمیتخیلی است؛ فیلمی که هرچه کمتر پیش از تماشایش درباره آن بدانید، از پیچشها و غافلگیریهای خلاقانهاش بیشتر لذت خواهید برد.
کافی است بدانیم نخستین فیلم سینمایی درو هنکاک، نویسنده و کارگردان اثر، طنزی درخشان و بهشدت سرگرمکننده درباره فناوریهای مدرن و موضوعی است که امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد: اینکه برخی مردان جوانِ ناامن چگونه میتوانند احساس استحقاق و زنستیزی را در خود پرورش دهند. همه این ایدهها هم در فیلمی ۹۷ دقیقهای جمعوجور شده است.
۲۰. گناهکاران (Sinners)
منبع تصویر، Warner Bros Pictures
رایان کوگلر، که «پلنگ سیاه» او فیلمی چشمگیر بود، با «گناهکاران» حتی از آن هم فراتر رفته است. مایکل بی. جردن در نقشی دوگانه، به شکلی زیرکانه و باورپذیر، در قالب دوقلوهایی به نام اسموک و استک ظاهر میشود که در سال ۱۹۳۲، از شیکاگو به زادگاهشان در میسیسیپی در جنوب آمریکا برمیگردند تا در دوران قوانین تبعیض نژادی، یک بارِ محلی موسیقی بلوز راه بیندازند.
کوگلر با جاهطلبی و تخیلی گسترده، ژانرها و کلیشههای آشنا را در هم میآمیزد و به فیلمی کاملا اصیل میرسد که مرز میان واقعیت و امر فراطبیعی را محو میکند. «گناهکاران» هم یک فیلم تاریخی است و هم فیلمی خونآشامی؛ درامی درباره نژادپرستی، خانواده، خرافه و معنویت، همراه با سکس و موسیقی بلوز و سرشار از هیجان.
کوگلر با شور و جسارت کارگردانی میکند و گاه فضاهایی خیالانگیز میآفریند که در آن نوازندگان آفریقایی با جامههای سنتی در کنار رپرها ظاهر میشوند. یک ساعت نخست فیلم آنقدر غنی و سرشار از جزئیات است که میتواند به تنهایی یک فیلم تاریخی کامل باشد، اما در نهایت عنصر فراطبیعی وارد میشود و پایانی سرشار از اکشن، خون و انتقام رقم میخورد.
جردن در کنار گروه بازیگران مکمل درخشان فیلم، از جمله دلروی لیندو، وونمی موساکو و هیلی استاینفلد، قرار گرفته است. سکس، موسیقی بلوز و خونآشام پشت در؟ از یک فیلم دیگر چه میتوان خواست؟
۲۱. هنر برای همه (Art for Everybody)
منبع تصویر، Cozy Cottage Films, LLC
مستند جذاب و گیرای میراندا یوسف، روایتی فراتر از واقعیت از زندگی توماس کینکِید ارائه میدهد؛ هنرمندی که نامش به عنوان یکی از پرفروشترین نقاشان تاریخ ثبت شده است. گرچه منتقدان همواره آثار او را به دلیل «احساساتیگری مفرط و زننده» نادیده میگرفتند، اما در دهههای ۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی، سرتاسر آمریکا پر بود از فروشگاههایی که منحصرا به تابلوهای کینکید از کلبههای دنج و روستایی اختصاص داشت.
«هنر برای همه» پرسشهای جذابی مطرح میکند: اینکه چه کسی تعیین میکند چه چیزی «هنر معتبر» به شمار میآید و آیا برخی نقاشیها میتوانند از نظر اخلاقی برتر از دیگران باشند؟ پرسشهایی که امروز هم در پرتو ادامه کشمکشهای فرهنگی در آمریکا، طنیناندازند.
فیلم ظریف و متعادل یوسف به همان اندازه که به مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازد، در پرداخت جنبههای شخصی زندگی کینکید نیز جذاب است. بخش مهمی از بازاریابی آثار کینکید، تصویر عمومی مهندسیشدهای بود که او را یک مسیحی مومن و مظهر «مرد خانواده» در فرهنگ آمریکایی نشان میداد؛ اما این هنرمند که به «نقاش نور» شهرت یافته بود، نیمه تاریکی هم داشت. آیا فشار ناشی از نمایش چهرهای بینقص و منزه (در قامت یک دکتر جکیل)، او را به سمت شخصیت ویرانگر و پنهان مستر هاید سوق داد؟
۲۲. جنگآوری (Warfare)
منبع تصویر، A24
الکس گارلند، نویسنده و کارگردان فیلم «جنگ داخلی»، و ری مندوزا، سرباز کهنهکاری که مشاور نظامی آن فیلم بود، در همکاری تازهشان درامی تکاندهنده، غریزی و «در لحظه» خلق کردهاند که بازآفرینی دقیق نبردی واقعی میان نیروهای یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا و پیکارجویان القاعده است.
تکنیک چیرهدستانه گارلند و تجربه دست اول مندوزا از میدان جنگ، در هم آمیخته تا فیلمی با تمرکزی تزلزلناپذیر پدید آید؛ اثری که بدون هیچ توضیح اضافه یا پیشزمینهای، ما را به درون التهاب و شدت نبرد پرتاب میکند. با این حال، چهرههای بازیگرانی چون جوزف کوئین، ویل پولتر، کازمو جارویس و دیفارو وون-آ-تای کافی است تا حس ترس و استقامت در میانه یک محاصره را به بهترین شکل منتقل کند.
بازیگران با خلق شخصیتهایی که فرسنگها با قهرمانبازیهای پوشالی فیلمهای جنگی مرسوم هالیوود فاصله دارند، شجاعت در میدان نبرد را همچون «آزمون صبری لبریز از وحشت» به تصویر میکشند. فیلم ما را در این حس غرق میکند؛ اثری پرصدا و ملتهب که با رگبار بیامان نارنجک و گلوله پیش میرود و وقتی فریادهای دردآلود زخمیها بلند میشود، دیگر پایانی برای آن نیست.
فیلم جنگآوری فراتر از یک دستاورد فنی خیرهکننده است. این فیلم با تمرکز بر «هزینههای انسانی نبرد» و خود مفهوم خشونت - به جای پرداختن به سیاستهای پشت پرده جنگ عراق - ژانر فیلمهای جنگی را با تازگی و صراحتی مثالزدنی بازتعریف میکند.
۲۳. گاو مقدس (Holy Cow)
منبع تصویر، Agat Films
در اعماق منطقهای حومهای و سرسبز در فرانسه، توتون، نوجوان ولگرد و بیخیالی که نقش او را کلمان فاوو ایفا میکند، پس از مرگ ناگهانی پدرش ناچار میشود مسئولیت نگهداری از خواهر کوچکترش، کلر، را به عهده بگیرد. راه حل او برای فرار از مشکلات مالی کمرشکن؟ تولید پنیرهای لوکس و برنده جایزه.
نخستین فیلم لوئیز کورووازیه، یک درام مربوط به دوره بلوغ و تاثیرگذار است که ریشه در خاک منطقه ژورا، زادگاه خود کارگردان، دارد. او نگاهی بیواسطه و ملموس از دشواریهای طاقتفرسای زندگی کشاورزان ارائه میدهد و نشان میدهد که گذار از جوانی بیدغدغه به بزرگسالی پرمسئولیت، چقدر میتواند دردناک باشد.
با این حال، او داستانی گرم، رمانتیک و مزین به مناظر چشمنواز خلق کرده است. این فیلم روایتی امیدبخش از تلاش افرادی است که شانس چندانی برای موفقیت ندارند، اما در کنار هم برای بهبود زندگیشان میجنگند. به قول گروه طنز مانتی پایتون: خوشا به حال پنیرسازان.
۲۴. والاس و گرومیت: انتقام پرندگان (Wallace & Gromit: Vengeance Most Fowl)
منبع تصویر، BBC/ Aardman Animations
دو قهرمان بزرگ استودیو آردمن بازگشتهاند و به همراه آنها، مکارترین دشمنشان یعنی پنگوئن شروری به نام «فدرز مکگرو» نیز بازگشته است.
انیمیشن انتقام پرندگان به کارگردانی نیک پارک و مرلین کراسینگهام که نامزد اسکار نیز شده، سرشار از ویژگیهایی است که ماجراجوییهای خندهآور والاس و گرومیت را تا این حد محبوب کرده است: استاپموشنهای خمیری ظریف و پرزحمت، اختراعات عجیبوغریب به سبک هیث رابینسون، ادای احترام کنایهآمیز به آثار کلاسیک سینما، طنز بریتانیایی پرنشاط و البته عشق و علاقهای عمیق به شخصیتها و دنیای آنها.
بیش از هر چیز، تماشای دوباره فدرز مکگرو، آن هم ۳۰ سال پس از نخستین حضورش در شلوار اشتباهی، لذتی دوچندان دارد. اما محصول جدید این استودیوی مستقر در بریستول، فراتر از آن فانتزی نوستالژیکی است که انتظارش را دارید. وقتی والاس یک کوتوله باغ رباتیک اختراع میکند تا تمام کارهای محبوب گرومیت در باغبانی را انجام دهد (آن هم پیش از آنکه ربات تغییر ماهیت داده و شرور شود)، داستان با ورود به قلمروی فیلمهای «ماموریت غیرممکن»، به هراسهای معاصر درباره هوش مصنوعی میپردازد.
۲۵. درباره تبدیل شدن به مرغ شاخدار (On Becoming a Guinea Fowl)
منبع تصویر، A24
رونگانو نیونی، کارگردان فوقالعاده بااستعدادی که با فیلم «من یک ساحره نیستم» (۲۰۱۷) جایزه بفتای بهترین اثر اول یک کارگردان بریتانیایی را برد، فیلمهایی هنری و در عین حال قابل فهم با جلوههای بصری خیرهکننده میسازد. جدیدترین اثر او، درامی صریح و روشن درباره شکافهای فرهنگی و نسلی است.
شولا، قهرمان داستان، زنی امروزی و تحصیلکرده است که به تازگی از شهر به دهکده زادگاهش در زامبیا بازگشته است. نیونی این ناهمگونی و تضاد را از همان ابتدا به شکلی زنده به تصویر میکشد؛ زمانی که شولا در حالی که لباس مهمانی بالماسکه (یک کلاهخود نقرهای درخشان و عینک آفتابی، به نشانه ادای احترام به موزیکویدئو میسی الیوت) به تن دارد، در حال رانندگی به خانه، جسد عمویش، فرِد، را در جادهای خاکی پیدا میکند.
همانطور که داستان ما را به درون آیینهای سنتی تدفین در این خانواده میبرد، به آرامی آشکار میشود که «عمو فرد» شولا و دو دخترعمویش را آزار داده است؛ حقیقتی که مادران آنها در حین سوگواری برای برادرشان، نادیده میگیرند.
سبک نیونی در عین واقعگرایی، از تصاویر سورئال نیز بهره میبرد. روایت فیلم درباره پنهانکاری و آسیبهای روانی ناشی از تعرض جنسی، تا انتهای فیلم به شکلی قدرتمند اوج میگیرد، تا جایی که شولا یک برنامه تلویزیونی کودکانه را به یاد میآورد و سرانجام نام این فیلم خیرهکننده، معنا پیدا میکند.









