چرا مستند بی‌بی‌سی درباره ترانه علیدوستی به «جریان اجتماعی» تبدیل نشد؟

مستند پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی، پروژه‌ای سیاسی با هدف احیای جریانی مشخص است؛ پروژه‌ای که اگرچه توانسته بازدید ثبت کند، اما نتوانسته به جریان اجتماعی تبدیل شود.

خلاصه خبر

گروه سیاسی خبرگزاری مهر: مستند اخیر پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی که توسط بی‌بی‌سی فارسی تولید و منتشر شده، در نگاه اول از نظر آماری یک اثر دیده‌شده محسوب می‌شود؛ حدود دو میلیون بازدید در یوتیوب، عدد کمی نیست. اما مسئله اصلی دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود: این میزان دیده‌شدن، به‌هیچ‌وجه به شکل‌گیری یک جریان اجتماعی، گفت‌وگوی فراگیر یا احیای کنش جمعی در داخل جامعه ایران منجر نشده است. شکاف میان «ویو» و «اثر»، مهم‌ترین مسئله‌ای است که این مستند را باید از خلال آن تحلیل کرد.

پروژه سیاسی آشکار و مخاطبی که آن را پس می‌زند

برخلاف برخی مستندهای پرتره‌محور که تلاش می‌کنند خود را بی‌طرف یا صرفاً هنری نشان دهند، این اثر از ابتدا تا انتها دارای سویه‌ای کاملاً سیاسی است. تولید توسط بی‌بی‌سی فارسی، انتخاب سوژه، نحوه روایت و حتی قاب‌بندی‌ها، همگی در راستای یک هدف مشخص قرار می‌گیرند: بازنمایی و احیای ماجرای «زن، زندگی، آزادی»؛ جریانی که پس از فروکش‌کردن اعتراضات و به‌ویژه بعد از جنگ و شکل‌گیری نوعی اتحاد اجتماعی جدید حول امنیت و وطن، عملاً از مرکز توجه عمومی خارج شده است.

مسئله اینجاست که بخش قابل‌توجهی از جامعه ایران، نه‌تنها نسبت به رسانه‌ای مثل بی‌بی‌سی بی‌اعتماد است، بلکه اساساً از «احضار دوباره» جریان‌هایی که هزینه‌های سنگینی برایش داشته و به نتیجه ملموسی نرسیده، خسته شده است. بنابراین مستند، پیش از آنکه شنیده شود، در ذهن بسیاری از مخاطبان برچسب خورده و همین برچسب سیاسی، دامنه اثرگذاری آن را به‌شدت محدود کرده است.

زن، زندگی، آزادی؛ از تجربه زیسته تا روایت رسانه‌ای

یکی از تناقض‌های مرکزی این مستند، فاصله میان «روایت رسانه‌ای از زن، زندگی، آزادی» و «تجربه زیسته امروز جامعه» است. این جریان، در مقطع زمانی مشخصی توانست به یک کنش توأم با خشونت و آشوب تبدیل شود اما اکنون، پس از عبور جامعه از شوک‌های پیاپی اقتصادی، امنیتی و منطقه‌ای، بازگشت به همان زبان و همان نشانه‌ها، بدون توجه به تغییر شرایط، بیشتر شبیه بازپخش یک آرشیو عاطفی است تا کنشی زنده؛ آرشیوی که در آن بازیگری که حالا می‌گوید بخاطر یک بیماری عجیب چند سال جلوی دوربین نبوده، حالا به یکباره تصمیم گرفته آرایش کند و مقابل لنز طوری سخن بگوید که انگار اکنون در میانه ماه‌های پر التهاب ۱۴۰۱ هستیم.

مستند تلاش می‌کند نشان دهد این جریان «هنوز زنده است»، اما شواهدی که ارائه می‌دهد، عمدتاً محدود به حلقه‌ای کوچک از هنرمندان، فعالان فرهنگی و طبقه‌ای خاص است. برای جامعه‌ای که امروز بیش از هر چیز درگیر رفع مشکلات جاری زندگی است، این بازنمایی نه قانع‌کننده است و نه برانگیزاننده. هرچند نه تنها بخش عمده هنرمندان با این مستند همراه نشدند، بلکه استوری نوید محمدزاده که البته بعد از دقایقی با فشار جریان حامی ترانه‌ها و پگاه‌ها حذف شد، پرده از برداشت حقیقی بخش زیادی از جامعه هنری از این شبه مستند داشت.

زیست مرفه؛ وقتی قاب تصویر علیه پیام عمل می‌کند

یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف محتوایی مستند، تضاد آشکار میان پیام ادعایی و زیست به‌تصویر کشیده‌شده است. صحنه‌ای که ترانه علیدوستی در خیابان اندرزگو رانندگی می‌کند، صرفاً یک پلان ساده نیست؛ اندرزگو یکی از نمادهای زیست طبقه مرفه تهران است. این تصویر، ناخودآگاه پیام مشخصی به مخاطب منتقل می‌کند: این روایت، از دل زندگی اکثریت جامعه نمی‌آید.

نمای خانه‌ای که استخر دارد ورای هر پیام سیاسی که می‌خواهد القا کند فضایی آرام، امن و دور از تنش‌های روزمره، بیش از آنکه هم‌دلی ایجاد کند، فاصله می‌سازد. برای مخاطب عام، این تصاویر نه الهام‌بخش که بیگانه هستند. در چنین شرایطی، حتی اگر پیام مستند عدالت‌خواهانه یا آزادی‌طلبانه باشد، قاب تصویر آن را خنثی یا معکوس می‌کند.

دو میلیون بازدید؛ اما بدون رسوب اجتماعی

عدد دو میلیون ویو، در فضای یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، الزاماً به معنای نفوذ اجتماعی نیست. بخش بزرگی از این بازدیدها مربوط به مخاطبان خارج از ایران، کنجکاوی اولیه، یا مصرف گذرای محتواست. آنچه این مستند فاقد آن است، «رسوب» است؛ یعنی ماندن در ذهن، تبدیل‌شدن به بحث روز، ورود به گفت‌وگوهای خانوادگی، شبکه‌های اجتماعی داخلی یا حتی مخالفت جدی.

اثر اجتماعی زمانی شکل می‌گیرد که محتوا، زندگی روزمره مردم را لمس کند. این مستند، اگرچه دیده شده، اما لمس نکرده است. دیده‌شدن، جای درگیر کردن را نگرفته و همین تفاوت، دلیل اصلی ناکامی آن در تبدیل‌شدن به یک جریان است.

تناقض‌های روایی؛ وقتی روایت شخصی اعتبار خود را تضعیف می‌کند

یکی دیگر از نقاط مسئله‌دار مستند، تناقض‌هایی است که در روایت شخصی ترانه علیدوستی دیده می‌شود؛ تناقض‌هایی که اگرچه ممکن است در نگاه اول جزئی به نظر برسند، اما در مجموع، اعتبار روایت را زیر سوال می‌برند. او در بخشی از مستند، درباره سلول انفرادی می‌گوید که فضای سلول آن‌قدر کوچک بوده که با خود فکر می‌کرده «چطور ممکن است سه نفر اینجا روی هم باشند». این جمله، ناخواسته پرسش‌های متعددی ایجاد می‌کند: اگر سلول، انفرادی بوده، اساساً این تصورِ حضور سه نفر از کجا آمده است؟ آیا او شاهد چنین وضعیتی بوده یا صرفاً یک تصویر ذهنی ساخته‌شده برای تشدید بار احساسی روایت است؟

از سوی دیگر، در منطق بازداشت و نگهداری، سلول انفرادی اساساً برای نگهداری یک فرد طراحی می‌شود و طرح چنین ادعایی، بدون توضیح یا شاهد عینی، روایت را از سطح تجربه شخصی به سطح اغراق روایی نزدیک می‌کند. این در حالی است که همان روزها، فائزه هاشمی در مصاحبه‌ای، زندان اوین را دست‌کم در قیاس با تصویری که در برخی روایت‌ها ترسیم می‌شود «شبیه هتل» توصیف کرده بود. تضاد آشکار میان این دو روایت، نه‌تنها ذهن مخاطب را دچار تردید می‌کند، بلکه این پرسش را پیش می‌کشد که کدام تصویر به واقعیت نزدیک‌تر است و چرا روایت‌ها تا این اندازه از هم فاصله دارند.

در فضایی که مستند مدعی بازنمایی «حقیقت تجربه‌شده» است، چنین ناهمخوانی‌هایی به‌جای برانگیختن همدلی، باعث بی‌اعتمادی می‌شود. مخاطب امروز، به‌ویژه مخاطبی که نسبت به پروژه‌های رسانه‌ای سیاسی حساس است، به‌سرعت این شکاف‌ها را تشخیص می‌دهد و همین امر، به تضعیف پیام کلی مستند می‌انجامد.

مخاطب امروز؛ محتاط و واقع‌گرا

جامعه امروز ایران، جامعه سال ۱۴۰۱ نیست. مخاطب امروز محتاط‌تر است، هزینه‌ها را می‌شناسد و نسبت به فراخوان‌های نمادین یا احساسی واکنش سردتری دارد. مستندی که بدون توجه به این تغییر، همچنان با زبان گذشته سخن می‌گوید، حتی اگر از نظر فنی و روایی قابل‌قبول باشد، از نظر اجتماعی کارکرد خود را از دست می‌دهد.

این مستند بیش از آنکه با «اکثریت خاموش» سخن بگوید، در دایره‌ای بسته از مخاطبان هم‌نظر می‌چرخد؛ دایره‌ای که پیشاپیش قانع است و نیازی به اقناع ندارد.

مستند پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی، پروژه‌ای سیاسی با هدف احیای گفتمانی مشخص است؛ پروژه‌ای که اگرچه توانسته دو میلیون بازدید ثبت کند، اما نتوانسته به جریان اجتماعی تبدیل شود. دلیل این ناکامی را باید در ترکیب چند عامل جست‌وجو کرد: بی‌اعتمادی به رسانه تولیدکننده، فاصله زیست مرفه سوژه با زندگی اکثریت جامعه، استفاده از زبان و نشانه‌های متعلق به گذشته، و ناتوانی در درک تغییر اولویت‌های مخاطب امروز. این مستند دیده شد، اما شنیده نشد؛ تماشا شد، اما زندگی نشد.

کد خبر 6705457
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ