فبک آموزش نیست؛ کودک در مواجهه فلسفی تفکر عمیق را یاد می‌گیرد

ما در فلسفه کودک به‌دنبال «آموزش» نیستیم، بلکه به‌دنبال «مواجهه» با مفاهیم فلسفی هستیم. این هدف، ماهیتاً با هدف آموزش متفاوت است.

این خبر حاوی محتوای صوتی یا تصویری است. برای جزییات بیشتر به منبع خبر مراجعه کنید
خلاصه خبر

به گزارش خبرنگار مهر، طبق نظریه پیاژه، کودکان در سنین پایین (زیر ۱۲ سال) توانایی درک مفاهیم انتزاعی مانند «وجود» را ندارند، بر این اساس چگونه می‌توان از برنامه فلسفه برای کودکان صحبت کرد؟ در حقیقت این اظهار نظر نقدی به رویکرد فبک یا همان فلسفه برای کودکان دارد که مانع از انجام فعالیت‌هایی است در این راستا انجام می‌شود.

«محمد خیاط زنجانی» دکترای الهیات و حکمت اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی و مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه در سلسله صحبت‌هایی به برخی پرسش‌های مطرح شده درباره فبک و چگونگی کارکرد آن برای کودک پاسخ داده است.

اگر ایرادی به برنامه «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» گرفته می‌شود بر اساس اینکه یک روان‌شناس گفته است ادراکات انتزاعی در کودکان از حدود ۱۱ یا ۱۲ سالگی شکل می‌گیرد، باید چند نکته را در نظر گرفت.

اولاً، دیدگاه پیاژه و روان‌شناسانی که به مراحل سخت‌گیرانه رشد یادگیری اعتقاد دارند، امروزه حتی در میان خود روان‌شناسان و بر پایه متدهای علمی، چندان سفت و سخت پذیرفته نشده است. ثابت شده که تفاوت‌های فردی، شرایط فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی، سطح استعدادها و توانمندی‌های درونی افراد سبب می‌شود این فرایند در کودکان به شکلی متفاوت پیش برود. گاهی یک کودک هفت یا هشت‌ساله می‌تواند مفاهیم انتزاعی را به خوبی درک کند.

نکته دوم این است که حوزه‌های شناختی خود متفاوت‌اند؛ یعنی نباید فرض کنیم اگر در یک حوزه، ادراک انتزاعی از سن معینی شکل می‌گیرد، در تمام حوزه‌ها همین‌گونه خواهد بود. برای مثال، ممکن است کودکی در حوزهٔ فیزیک و پدیده‌های عالم ماده بتواند با استدلالی انتزاعی عمل کند، درحالی‌که در حوزه‌های دیگر هنوز به آن سطح نرسیده باشد. بنابراین، عمومیتی که گاهی به این نظریه‌ها داده می‌شود، امروزه به آن اندازه‌ای که در گذشته رواج داشت، پذیرفته نیست.

نکته سوم اینکه در برنامه «فلسفه برای کودکان»، هدف اصلی انتقال مفاهیم فلسفی پیچیده نیست؛ بلکه هدف، خردورزی و فلسفه‌ورزی است. قصد داریم کودک اهل تفکر شود، به سوالات بنیادین بپردازد و روش پاسخ‌گویی عقلی را بیاموزد. این امر مستقل از مفاهیم خاص است. همه کسانی که در این حوزه کار می‌کنند چه با رویکرد غربی جریان فلسفه کودکان و چه با رویکرد اسلامی متفق‌القول‌اند که اولین مرحله، یادگیری «درست فکر کردن» است. به تعبیر استاد مطهری، اگر می‌خواهیم نوعی انسانیت در فرد تحقیق یابد، اولین قدم، تربیت تفکر است؛ یعنی اینکه بداند چگونه تفکر کند.

نکته چهارم درباره «روش اجتماع‌پژوهی» یا روش گفت‌وگومحور است، در این روش، کودک از طریق گفت‌وگو، تعامل با همسالان و تسهیل‌گریِ معلم، یاد می‌گیرد. تفاوت ما با رویکرد غربی این است که آن‌ها گاهی اقتدارِ معلم را از میان برمی‌دارند و او را صرفاً یک تسهیل‌گر می‌دانند؛ درحالی‌که ما معتقدیم معلم نه‌تنها تسهیل‌گر، بلکه هدایت‌گر نیز است. گفت‌وگوهایی که در چنین اجتماعی شکل می‌گیرد، باید با هدایت معلم به سوی مقصد معین حرکت کند.

نکته پنجم اینکه حتی در انتقال مفاهیم فلسفی هم هدف این نیست که تمام مفاهیم را در هر رده سنی به کودک آموخت. بلکه اول باید «معقول را به محسوس» تبدیل کنیم کاری که حکماً و بزرگان ما پیشتر انجام داده‌اند. این تبدیل، خود یک مسئله مهم است. باید از قالب‌های جذابی مانند داستان‌گویی، بازی‌های گروهی، تئاتر، نمایش و اردوهای فلسفی برای مواجههٔ پایه‌ای کودک با مفاهیم استفاده کرد. شاید کودک امروز به‌طور کامل مفهوم انتزاعی را درک نکند، اما این مواجهه اولیه، او را برای سنین بالاتر آماده می‌کند تا همان مفاهیمی که در کودکی به شکلی بازی‌وار با آن‌ها آشنا شده، در زندگی واقعی قابل درک و کاربردی برایش باشند.

ما در فلسفه کودک به‌دنبال «آموزش» نیستیم، بلکه به‌دنبال «مواجهه» با مفاهیم فلسفی هستیم. این هدف، ماهیتاً با هدف آموزش متفاوت است.

نکته ششم اینکه تمرکز برنامهٔ فلسفه برای کودکان بیشتر بر مفاهیم اخلاقی و موضوعاتی است که کودک به‌صورت فطری می‌تواند آن‌ها را درک کند؛ مثلاً تفاوت بین «بودن» و «نبودن». حتی در انیمیشن‌هایی که امروزه در جهان تولید می‌شود هرچند در نظام‌هایی پراگماتیک و ضد انتزاعی همچنان این مفاهیم به شکل‌هایی چون «نور و تاریکی» برای کودک جا انداخته می‌شوند. این نشان می‌دهد که انتقال مفاهیم فلسفی ممکن است، البته با تفاوت در قالب، روش و هدف: آیا هدفِ ما یادگیری صرف است یا ایجاد بستری برای تفکر عمیق؟

و نکته آخر اینکه در رویکرد اسلامی به فلسفه برای کودک و نوجوان، علاوه بر حکمت نظری، تأکید بیشتری بر «حکمت عملی» و رشد «عقل عملی» است. عقل عملی، عقلی است که نتیجه‌اش در عمل پدیدار می‌شود و قرار است رفتار کودک را به سمتی سوق دهد که هم درست باشد و هم ریشه در تفکر عمیق و عقلانی داشته باشد همان تفکر فلسفی. بنابراین، هدف ما نیست که صرفاً مفاهیم انتزاعی را به کودک بدهیم، بلکه می‌خواهیم در یک برنامه مدوَّر، آرام و پلکانی پس از آنکه کودک با فلسفه‌ورزی و تسلسل منطقی آشنا شد او را تدریجاً با مفاهیم، دیدگاه‌ها و اندیشه‌های عمقی، بنیادین و عقلانی آشنا کنیم تا هم در عمل و هم در نظر گام‌های مؤثری بردارد. این گام‌ها باید متناسب با شرایط فردی کودک باشد، و تأکید ما همواره بر این بوده که «استعدادیابی فلسفی» انجام شود؛ زیرا تنها بر پایه استعداد فلسفی کودک است که می‌توان در این مسیر، قدم‌های مؤثری برداشت.

کد خبر 6705678
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ