به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از اعتماد، در این کنفرانس زندگی فکری غلامحسین ابراهیمی دینانی مورد بررسی پژوهشگران و استادان دانشگاه قرار گرفت.
سید جواد میری: نیاز به دیالوگ جدی داریم
در ابتدای این همایش سید جواد میری، جامعهشناس درباره علت و ضرورت برگزاری این همایش و چرایی بازخوانی تراث حکمی خودمان گفت: ما در سه سطح نیاز به دیالوگ جدی داریم. نخست سطح ملی، دوم سطح جهان اسلام و سوم سطح جهانی. در سطح ملی بیماری جدی میان اندیشمندان و محققان و نظریهپردازان ما وجود دارد که یکدیگر را نمیخوانند و آثار یکدیگر را مورد خوانش انتقادی قرار نمیدهند. در سطح منطقهای یعنی جهان اسلام به معنای وسیع کلمه، هم به صورت بنیادین وارد گفتوگوهای انتقادی به مانند دیالوگهای ماندگار بین امام محمد غزالی و ابنرشد در شرق و غرب جهان اسلام نشدهایم.
در سطح جهانی نیز تصویری از ایران ساخته شده است که عمیقا با هستی تمدنی و بنیاد فرهنگی ما فاصلههای معناداری دارد. برای زدودن آن نیازمند بازآرایی صحنه هستیم. مقصودم از بازآرایی صحنه این است که هنگامه آن رسیده مسیر ترجمه را دو طرفه کنیم و به جای ترجمه صرف آثار دیگران در اروپا و امریکا، به سمت ترجمه میراث فکری و فرهنگی خویش در سطح جهانی دست بزنیم. اما صرف ترجمه آثار بدون مفهومپردازی آنها نمیتواند در سطح جهانی انعکاس بنیادین ایجاد کند و این مستلزم آن است که ما در صحنه ایرانی و صحنه تمدن اسلامی آثار یکدیگر را بخوانیم و مورد خوانش انتقادی قرار دهیم و مفاهیم خلق شده در این تراث و آثار را جدی بگیریم.
میری در ادامه گفت: به نظرم برای دگرگون کردن تصویری که در جهان از ما برساختهاند، هیچ راهی بهتر و موثرتر از گفتوگوها علمی نیست. اما برای نیل به این مقصود نیازمند فهم جایگاه دانشگاه در کلیت نظام جامع سیاستگذاریها در کشور هستیم و در این بستر باید این پرسش را مطرح کنیم که در دانشگاه چه سنخ از مواجهه با سیاست را باید سامان دهیم. آیا مواجهه سیاسی با سیاست یا مواجهه فکری با سیاست در دانشگاه سامان بگیرد. به نظرم اولی ما را به بنبست فکری در دانشگاه میکشاند، اما دومی افقگشا و مشکلگشا خواهد بود. از این منظر اگر به آثار فلاسفه و متفکران معاصر ایران و سنتهای فکری متنوع در جهان اسلام بنگریم، آنگاه شاید افقهای نوینی پیش روی ما در جهان ایجاد گردد.
آنچه میخوانید گزارش بخشی از چکیده مقالاتی است که به این همایش ارسال شده است.
لیلا اردبیلی سکوت در اندیشه دینانی و ویتگنشتاین
مساله سکوت در نسبت با زبان و معنا، یکی از نقاط تلاقی مهم میان اندیشه غلامحسین ابراهیمیدینانی و لودویگ ویتگنشتاین است. هر دو متفکر بر محدودیت ذاتی زبان تأکید دارند و بر این باورند که تمامی ساحتهای معنا در قالب گزارههای زبانی قابل بیان نیستند. با این حال، نحوه تفسیر آنان از سکوت، تفاوتی بنیادین در تلقیشان از تفکر و حقیقت را آشکار میسازد.
ویتگنشتاین، بهویژه در رساله منطقی- فلسفی، زبان را نظامی برای بیان امور واقع میداند و مرزهای آن را مرزهای جهان معنادار تلقی میکند. از نظر او، آنچه به حوزههایی چون اخلاق، دین و متافیزیک تعلق دارد، قابل گفتن نیست، بلکه صرفا میتواند خود را نشان دهد. سکوت در این چارچوب، نشانه رسیدن زبان به حد منطقی خود و پایانی ضروری برای گفتار معنادار است.
در مقابل، دینانی زبان را افق شکلگیری تفکر و خودآگاهی میداند، اما همزمان بر ناتوانی آن در احاطه کامل بر حقیقت تأکید میکند. سکوت در اندیشه دینانی نه پایان تفکر، بلکه صورت فشرده و ناب آن است؛ وضعیتی که در آن معنا حاضر است، اما به دلیل شدت و عمق خود، از قالب واژهها فراتر میرود. از این منظر، سکوت نتیجه بلوغ عقل و آگاهی از مرزهای زبان است، نه صرفا پذیرش ناتوانی آن.
مقایسه این دو دیدگاه نشان میدهد که سکوت نزد ویتگنشتاین عمدتا نقشی سلبی دارد، در حالی که نزد دینانی صورتی ایجابی و معرفتی مییابد. این تفاوت، به دو تلقی متمایز از حقیقت بازمیگردد؛ حقیقت بهمثابه امری ناگفتنی اما نشاندادنی در اندیشه ویتگنشتاین، و حقیقت بهمثابه حضوری فراتر از زبان اما قابل ادراک در اندیشه دینانی. بدینسان، سکوت در یکسو مرز زبان است و در سوی دیگر افق استمرار تفکر.
شهین اعوانی دینانی تدوینگر قواعد فلسفی
در کار تدوین یا تنظیم قواعد فلسفی در فلسفه اسلامی تا سال ۱۳۹۸ق برابر با ۱۳۵۷ شمسی کاری انجام نشده است. به عبارت دیگر ما در کنار کتابهای مختلف در موضوع قواعد فقهی، کتابی پیرامون قواعد فلسفی نداشتیم. به رغم آثار معتبری که از فارابی، ابوعلیسینا، صدرالمتالهین، شیخ اشراق، ابوعلی سینا و... انتشار یافته بود که آن هم اغلب بدون تصحیح منقح، از گردآوری قواعد فلسفی نظیر «انتقال اعراض محال» یا «قاعده امکان اشرف» یا «کل ازلی لایمکن ان یفسد» و صدها قواعد فلــسفی دیگر نشانی نبود.
دکــتر ابراهیمیدینانی در تاریخ فلسفه اسلامی اولین متفکری است که به این امر مهم پی برده، و عنوان رساله دکتریاش در رشته فلسفه اسلامی دانشگاه مشهد «قواعد کلی فلسفه در فــلسفه اسـلامی» به راهــنمایی اســتاد سیدجلالالدین آشتیانی (۱۳۰۴- ۱۳۸۴) - از بزرگترین حکما و شارحان حکمت اسلامی در ایران- انتخاب کرده است.
ایشان در رساله خود به بررسی و تنظیم قواعد فلسفی بیشتر آثار فلاسفه و متکلمین اسلامی را مورد مطالعه و پژوهش قرار داده که ماحصل آن پژوهشها به صورت رسالهای شامل پنجاه قاعده فراهم گردید و بعد از آن هم تحقیق در این زمینه را ادامه داد و مجموعا در سه جلد، به ۱۵۰ قاعده و شرح تفصیلی هر قاعده بسط داد. ایشان به قواعدی در مباحث فلسفه اولی که کلیترین و عمومیترین مسائل هستی را تشکیل میدهد، پرداخته و آنان را تحت عنوان «قواعد فلسفی» معرفی کرده است. این قواعد فلسفی معمولا از چنان عمومیت و کلیتی برخوردارند که میتوانند نسبت به سایر مسائل دارای حکم زیربنا و نقش سازنده باشند.
حمید رضا آیت اللهی: دینانی و مواجهه ابراهیمی با فلسفه
استاد ابراهیمی دینانی را اغلب با گفتارهای حکیمانهشان در تلویزیون یا با آثار متعددی که در فلسفه اسلامی منتشر کردهاند مخصوصا ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام میشناسند. اما این نمودها نمیتواند روح پرتلاطم و جستوجوگر ایشان را نشان دهد. کسانی که مدتی با ایشان حشر و نشر داشتهاند جلوههایی از اندیشهورزی و تکاپوهای فلسفی ایشان را به گونهای دیگر میشناسند.
در چهل سالی که از دور و نزدیک با ایشان مراوده داشتهام و بسیار اوقات که با ایشان همقدم (به معنای واقعی کلمه) بودهام از ایشان روحیهای پویا و تکاپوگر در مواجهه با اندیشههای فلسفی دیدهام. استاد اندیشههای فلسفی را برای یادگیری یا پاسخگویی ندیدهاند. به نظر من ایشان همواره از هر اندیشه فلسفی به هر صورت استقبال کردهاند و هیچگاه با پیشزمینههای ذهنی خودشان دست رد بر آنها نزدهاند.
به نظر من ایشان همانند ابراهیم علیهالسلام هر نظریهای را آن چنان پذیرا در بر میگرفتند که گویی دیدگاه خود را در راستای آن تنظیم کردهاند. این دیدگاه هرچند کفرآمیز باشد نمیتوانسته است مطرود ایشان باشد، همانگونه که ابراهیم با آغوش باز گاهی پرستش خورشید و زمانی ماه و مدتی ستارگان را پیشه خود کرده بود. اما ایشان همانند ابراهیم در این مواجهه درنگ نکردهاند و سکنی نگزیدهاند. روح جستوجوگر و عقل همواره نقّادِ ایشان سعی کرده است ارزیابی منطقی از موضعهای متفاوت فلسفی که مواجه میشوند داشته باشد.
اگر کسی ایشان را نشناسد نمیتواند درک کند کسی که از زوایای معرفت در تلویزیون سخن میگوید چرا اینگونه دیدگاههای کفرآمیز را جدی میگیرد. به یاد دارم خودشان در یک همقدمی که با ایشان داشتم خود را اینگونه معرفی میکردند که «من هر روز یک کفر و یک ایمان را تجربه میکنم». فلسفهورزی الحادی همانگونه ایشان را به هیجان میآورد که معرفتهای ناب عرفانی. بیشترین چیزی که ایشان را به هم میریخت آن بود که کسانی به نگرشهایی هرچند شرعی دل بسته باشند بیآنکه توانسته باشند همواره آنها را در معرض نقادی قرار داده باشند. این همان فلسفهاندیشی ناب است و ایشان در نظر من نمونهای والا از فلسفهورزی هستند. من از ایشان مسالهیابی در فلسفه را آموختهام و پرسشگری فعال را مشق کردهام و فرصت نو به نو شدن را یافتهام.
احمد بستانی: امتناع امر سیاسی در فلسفه اسلامی
غلامحسین ابراهیمی دینانی را میتوان از مهمترین نمایندگان فلسفه اسلامی در نیم قرن اخیر محسوب کرد. او به ویژه در ترویج فلسفه اسلامی در دانشگاه نقش مهمی برعهده داشته است. ویژگی مهم نوشتههای دینانی این است که کوشیده است فلسفه اسلامی را، ضمن حفظ روح سنتی و پیچیدگیهایش، با شیوهای تاحد امکان روشن، سنجشگرانه، و دانشگاهی صورتبندی و بیان کند. از این حیث دینانی جایگاهی اگر نگوییم بینظیر، بیشک کمنظیر در نشر مکاتب، مفاهیم و ادوار مختلف فلسفه اسلامی داشته است.
بدین معنا او را صرفا نمیتوان در چارچوب فلسفه سنتی اسلامی توضیح داد. نوشتههای او در دوگانهای ظریف میان فلسفهورزی سنتی و اندیشهنگاری مدرن قرار میگیرد. از یکسو، تفطن او به ضرورت تدوین رسالهای در باب قواعد و اصول فلسفه اسلامی، یا نگاه باریکبینانه او به نزاع فلاسفه با متکلمان و صوفیان، و در نهایت پرهیز از حاشیهنویسی سنتی درچارچوب مفروضات یک سنت خاص و توجه به تقریبا تمامی شخصیتها و جریانهای فلسفی اعم از ابن رشد، ابنسینا، سهروردی و سنتهای مشایی و اشراقی و صدرایی همگی نشاندهنده آگاهی نسبی او به الزامات پردازش نوین فلسفه اسلامی است.
با وجود این، در نوشتههای دینانی تقریبا هیچ توجهی به حکمت عملی و اندیشه سیاسی مشاهده نمیشود. در قرون اولیه دوره اسلامی، سیاست و حکمت عملی بخشی جدایی ناپذیر از فلسفه اسلامی بود، اما به تدریج توان اندیشیدن در باب سیاست و امور عملی را از دست داد. این سیر را جواد طباطبایی تحت عنوان «زوال اندیشه سیاسی در ایران» مورد مطالعه قرار داده است.
دینانی هرچند این ایده طباطبایی را، در کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» نقد کرده است، اما نوشتههای خود او از هرگونه تاملی در اندیشه سیاسی خالی است. اساسا در دنیای جدید، دستگاه فکری فلسفه اسلامی متاخر، آنگونه که امثال دینانی آن را نمایندگی میکنند، بدون بهرهگیری از پرسشهای فلسفه جدید و بازنگری اساسی در فهم این سنت و امکانات و محدودیتهایش، قادر به تامل درباره سیاست نخواهد بود و تنها میتواند یا از کنار امر سیاسی به سکوت بگذرد یا فهمی ایدئولوژیک شده از آن عرضه کند. دینانی هرچند راه نخست را برگزید، اما در زمره حکیمانی است که با سیاستزدایی از سنت فلسفی راه را بر ایدئولوژیک شدن آن هموار ساخت.
قاسم پورحسن: نقدی بر بازخوانی ابنرشد رویکردها و کاستی ها
ابنرشد در سنت عقلانیت اسلامی، متفکری مهم و اثرگذار است، اما مواجهه محققان معاصر همچون محمد عابدالجابری و غلامحسین دینانی با اندیشه او بهرغم کوشش شایسته آنان، نابسنده بوده و از وجههنظر خود آنان و نه بنیانهای فکری ابنرشد صورت گرفته است. برخی روایتی درون میراثی از وی ارایه دادهاند که غایت آن بازیابی انسجام متافیزیکی و نظام عقلی آرای وی میباشد، چنانکه در رویکرد دینانی مشهود است. برخی دیگر کوشیدند تا تفسیری تاریخمدار و گفتمانی که ابنرشد را بهمثابه نقطه گسست و احیای عقلانیت در تمدن اسلامی میفهمد، ارایه دهند، رویکردی که الجابری نمایندگی آن را بر عهده دارد.
چرا هیچیک از خوانشها تلاش نکردند تا مدیون بودن ابنرشد به ابنسینا و غزالی را مطمح نظر قرار دهند؟ یا چرا تاکنون در فهمی کاملا انتقادی به خود ابنرشد از روش تفسیری او نسبت به ارسطو، خوانشی ارایه نشده است؟ چرا ابنرشد به عنوان یک شارح ارسطو و نه یک فیلسوف مستقل بررسی شده و به کدام اسباب خود ابنرشد میکوشد تا خود را به عنوان یک شارح سنت ارسطویی جلوه دهد؟ به تعبیر ژیلسون این روش ابنرشد چه معضلاتی در معرفی سنت فلسفه اسلامی به غرب را در پی داشته و چه کاستیها را به بار آورده است؟
مقایسه میان دو رویکرد جابری و دینانی در ذیل «ابنرشد پژوهی» با توجه به گرایش هر دو محقق به ابنرشد، عرصهای فراخ برای واکاوی تمایزهای بنیادین در حوزه فلسفه تطبیقی و هرمنوتیک متون فلسفی-اسلامی پدید میآورد. هر دو با دلدادگی سراغ ابنرشد رفتند، یکی با عنوان «درخشش» و دیگری با عنوان ایدئولوژیکی فیلسوف عرب که میتواند بنیانی برای احیای عقل عربی باشد! گرچه روش و نوع خوانش جابری بر نوع مطالعه دینانی برتری آشکاری داشته و اساسا دینانی نتوانسته ابنرشد را ازحیث تبارشناختی و گفتمانی مورد مطالعه قرار دهد اما کاستیهای بازخوانی جابری به خصوص روی آوردن او به منظری ایدئولوژیک سبب شده است تا تمام دستاوردهای روشی او خدشهدار گردد.
هریک از این دو خوانش، علیرغم دفاع مشترک از جایگاه عقل در سنت اسلامی، بر مبانی روششناختی و افقهای معرفتی ناهمگون استوار گشته و این ناهمگونی مبنایی، به نتایج و تلقیهایی کاملا متباین و البته پراشکال در فهم میراث ابنرشدی انجامیده است. هر دو به بازگشت قابل تأمل و قابل پرسش ابنرشد به ارسطو و گسست از سنت فلسفی فارابی و ابنسینا، نه در ظاهر بلکه در بنیان بیتوجه بوده و نتوانستند دریابند بدون منظومه فارابی- ابنسینا، ابنرشد ظهور نمیکرد.
سید محمدتقی چاوشی: فلسفه و جهان؛ فلسفه بهمثابه ظهور جهان اندیشه
نخستین اثر پر حجم و فخیم آقای دکتر ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام است. این کتاب وارونِ هر اثر مشابه دیگری که در تاریخ فلسفه و خاصه تاریخ فلسفه اسلامی نوشته شده است، اثری تاریخ فلسفهای نبود و نیست و بهرغم آنکه هر خوانندهای با خواندنِ برنام کتاب بیدرنگ خیال میبرد نوشتاری در تاریخ فلسفه است، کاری تحقیقی-تحلیلی و استدلالی است.
لکن، ویژگی اثر دکتر دینانی آن است؛ که به عوض التفات در زندگی و آثار و ذکر پارهای اقوال از این متفکر و آن اندیشمند یا توجه به دورههای مختلف و اعصار و امصاری که متفکرانی را به جهان اندیشه معرفی کردهاند، بر اندیشهها و برتوابع و توالی و لوازم آنها متمرکز شده است. در پارهای مباحث که قضا را اندک هم نیست، میکوشند تا ریشه نزاع و مناظرات و مجادلات را آشکار کنند.
این کار سادهای نیست و اهل فن به خوبی میدانند که چقدر دشواری در سر راه چنین کارهایی وجود دارد. اینکه نزاع میان فلاسفه با اهل کلام و درگیریهای فریبندهای که کلام برای اندیشه در جهان فکری ما پدید آوردهاند، تا چه اندازه برای رشد اندیشه در میان ما موثر بوده است یکی از زیباترین بخشهای کار آقای دکتر دینانی است. ازجمله ملاحظات میتوانیم به مفهوم جهان اسلام که در برنام کتاب هم آمده، اشاره کنیم. اندیشه فلسفی نه در جهان اسلام و نه در ایران پا گرفته است. اندیشه فلسفی در جان انسانِ ایرانی-اسلامی جریان یافته و ساری شده است. برای بررسی چنین ملاحظهای نخست باید معنای جهان، سپس معنای فلسفه و انسان و جهان و پیوند آن با انسان آشکار شود.
رضا سلیمان حشمت: دینانی؛ داعی به فلسفه و حکمت ستایشگر عقل و معرفت
با تحول بزرگ تاریخی در یونان باستان در میان همه خصوصیات و اوصاف آدمی صفت علم و آگاهی اصل در انسانیت او و مرتبه عقل و نطقش فصل او از دیگر حیوانات بازشناخته شد. آنچه در لسان ارسطو از آن به Zoon logon echonتعبیر شده بیانگر آن است که عقل و قوه ناطقه مقوم ذات و ماهیت انسان و مایه فطانت و ذکاوت اوست.
هر سه حوزه حکمت نظری و حکمت عملی و صناعت منوط و وابسته به آگاهی و معرفت و عقل و درایت است. بر این اساس اینکه آدمی موضوع شناسایی است از همان آغاز فلسفه و منطق یونانی تاسیس و تقویم شده بود اما اینکه آدمی به عنوان موضوع شناسایی بشری مدار و محور همهچیز قرار گیردیعنی بشر انگاری و موضوعانگاری طرح شود البته به گشت تاریخی فلسفه در دوره جدید و به «میاندیشم» دکارت تعلق دارد.
حکمت و فلسفه در عالم اسلام و حتی در همان یونان باستان این موضوع آگاهی (سوژه انسانی) را هرگز خودبنیاد و منفصل از مراتب علوی عالم تلقی نمیکرد و او را با مبادی عالیه وجود مرتبط و متصل میانگاشت نه آنکه عقل مشترک را عقلی را که میان همه انسانها یکسان تقسیم شده مناط عقلانیت آدمی بگیرد. تفاوت دیگر آن است که در تجدد فیلسوف در جستوجوی یقینی است که او را به دانشی مطلق یا علمی متقن واصل گرداند که در این حال پرسندگی در تفکر فلسفی به محاق خواهد رفت و بر تحقیق فلسفی مهر پایان خواهد خورد.
حکمت برخلاف این طرز تلقی نسبت به فقر ذاتی و عینالربط بودن وجود آدمی خودآگاه است و پرسندگی در آن را تا بینهایت انجام و پایانی متصور نیست. افزون بر اینها در حکمت نفس و جان نزاهت و تجرد و تزکی پیدا میکند و عقل خالص شده و روح صفا و جلا یافته در سلوک حکمی به منصه ظهور میرسد.
استاد دکتر ابراهیمی دینانی را توفیق چنان یار آمده که توانسته در محضر عالمان وارسته و حکیمان دانادلی همچون مرحوم رفیعیقزوینی و مرحوم علامه طباطبایی که سلسله اساتیدشان تا به آقا محمد بیدآبادی در حوزه اصفهان و از آنجا به شاگردان ابوعلی سینا میرسد حضوری معرفتطلبانه پیدا کند و در دانشگاه نیز از سبک و سیاق تعلیم دانشگاهی و علوم فلسفی رایج در آن تجربه زیستهای حاصل آورد.
نظر به این اوصاف ایشان را در روزگار ما در زمانه عسرت همتی است سلبی در مقابله با ظاهربینی اهل ملل و مدعیان دیانت و سطحینگری و زبوناندیشی اصحاب نحل و مدعیان علم و ترقی که هرکدام به گونهای برآنند که بر مساعی فلسفی و معرفت حکمی مهر پایانی نهند.
سید مصطفی شهرآیینی: زبان فارسی و هویت ایرانی در اندیشه ابراهیمی دینانی
هرگاه سخن از فلسفه اسلامی به میان میآید، بیدرنگ متون کلاسیک عربی فلسفه اسلامی به ذهن میرسد که میتوان گفت کمابیش بیشترِ نزدیک به همه آنها را ایرانیان ـ هرچند به زبان عربی ـ نوشتهاند. شاید از مهمترین آنها بتوان به آثار ابنسینا، شیخ اشراق و میرداماد و ملاصدرا اشاره کرد که این سنت عربینویسی تا همین امروز که در آن به سر میبریم، همچنان ادامه دارد و میتوان برای نمونه، به آثار علامه طباطبایی از جمله، بدایهالحکمه و نهایهالحکمه، اشاره کرد.
این امر شاید در روزگار کهن که زبان عربی در آغاز زبان قوم فاتح عرب بود و بعدها نیز رفتهرفته در مقام زبان میانجی (Lingua Franca) در تمدن اسلامی میان اقوام گوناگون در بلاد اسلامی عمل میکرد، پذیرفتنی باشد اما در روزگار کنونی دیگر نمیتوان پذیرفت که همچنان زبان عربی محور آثار فلسفه اسلامی باشد و گذار از زبان عربی به زبان فارسی هنوز برای کمتر کسی در میان اهالی فلسفه اسلامی موضوعیت داشته باشد.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از معدود اندیشمندان ایرانی در زمینه فلسفه اسلامی است که همواره هویت ایرانی و زبان فارسی برای ایشان برجستگی ویژهای داشته و دارد و در سخنان و نوشتههای خویش نیز بدان آشکارا اشاره دارد. برای ایشان فردوسی، نماد هویت ایرانی است و هرگاه دامنه سخن به ایران و ایرانی و زبان فارسی میکشد، شورمندانه داد سخن میدهند.
ایشان حتی خاستگاه فلسفه را نه یونان که ایران باستان میدانند و این را، به اذعان خویش نه از سر باستانگرایی یا شعوبیگری، که با استناد به منابع و مراجع معتقدند. استاد دینانی زبان عربی را در بالاترین سطح میدانند و تسلط کاملی به متون و منابع کلاسیک فلسفه اسلامی دارند و با این همه، ضرورت توجه به زبان فارسی نه تنها در مقام سخن، که در آثار فارسی ایشان هویداست.
از ایشان دو مجموعه دفتر عقل و آیت عشق و ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام به زبان فارسی روان و خوشخوان در دست است که افزون بر نگارش به فارسی، شاهد کوشش ایشان برای عمومیسازی فلسفه و ترویج دانایی برای همگان نیز هستیم. این مهم را ایشان در حضور پررنگ در محافل علمی و سخنرانیهای متعددشان نیز پی میگیرند.
محمدجواد صافیان: دینانی و پرسش از حیث تاریخی تفکر فلسفی در جهان اسلام
یکی از مهمترین آثار دکتر دینانی کتاب سه جلدی ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام است. این کتاب در میان آثاری که در خصوص تاریخ فلسفه اسلامی نوشته شده است جایگاه ویژهای دارد. دینانی در این کتاب به جای آنکه چنانکه معمول است از فیلسوفان شروع کنند و به اصطلاح مباحث را فیلسوفمحور پیش ببرند، به ویژه در جلد اول به مسائل پرداختهاند. مسائل مهمی چون مخالفت و ستیز با فلسفه، نومینالیسم و انکار کلیات، سوءفهم در مسائل فلسفی و... در مجلدات دوم و سوم نیز با طرح مسائل مختلفی به تأمل بر فلسفه فیلسوفان مسلمان پرداختهاند.
زبان کتاب گرچه زبانی فنی است اما روشن و روان بدون تقیید است. اما پرسش این است که آیا در کتاب جریان فکر فلسفی در جهان اسلام، حیث تاریخی فلسفه بهطور عام و تفکر فلسفی در جهان اسلام بهطور خاص مورد توجه قرار گرفته است؟منظور از وصف «تاریخی» در اینجا معنای تاریخنگارانه کلمه نیست.
بلکه به معنای تعلق یک فکر به تاریخ و متقابلا تعلق تاریخ به یک فکر خاص است. پرسش را میتوان به عبارت دیگر اینگونه مطرح کرد: با توجه به مخالفتهای شدیدی که در عالم اسلام با فلسفه میشود و حتی فلاسفه تکفیر میشوند آیا میتوان گفت فلسفه ذاتا به تاریخ عالم اسلام تعلق دارد؟ چنانکه میدانیم فلسفه در یونان حادث شد و از آنجا توسط مسلمانان و به ویژه ایرانیان اخذ گردید و با اجتهاد در آن فلسفه اسلامی تاسیس گردید.
حال پرسش این است که با این اجتهاد آیا میتوان گفت فلسفه به تاریخ ایران در اسلام تعلقی ذاتی و اساسی پیدا کرده است؟ در صورتی که پاسخ مثبت باشد ماهیت این تعلق چیست و در صورتی که پاسخ منفی است، این پرسش مطرح خواهد شد که چه تفاوت اساسی بین تفکر فلسفی و تفکر دینی در عالم اسلامی وجود دارد؟
حسین کلباسی اشتری: ابراهیمی دینانی و بازاندیشی سیر فلسفه در دوره اسلامی
مجموعه پژوهشها و آثاری که به سیر فلسفه، کلام و علوم عقلی در جهان اسلام پرداختهاند، شامل کتب تراجم، رجال، ملل و نحل، فهرستها و آثار مربوط به عقیده نگاری و فرقهنگاری در جغرافیای این تمدن، به علاوه نوشتهها و تحقیقات اسلام شناسان و شرقشناسان در این زمینه به ویژه در دو قرن اخیر، از شمار بیرون است.
فراهم آمدن فهرست و نمایهای کامل از این آثار، امکان استخراج خطوط مشترک و نیز ویژگیهای اختصاصی این دسته از نوشتهها را روشن میسازد. در دهههای اخیر نیز مجموعههایی در یک یا چند مجلد با عنوان «تاریخ فلسفه اسلامی» به زبانهای مختلف منتشر شده و خوشبختانه برگردان به فارسی بخش مهمی از آنها نیز صورت پذیرفته است.
در زمانه ما، کوشش استاد ابراهیمیدینانی در ترسیم خطوط کلی تحولات فلسفی عالم اسلام دست کم از این امتیاز برخوردار است که به طرحی نو و بدیع، متفاوت از الگوهای رایج شرقشناسی روی آورده است و به ویژه با تمرکز بر عنصر عقلانیت به منزله روح و دغدغه مشترک اصحاب فلسفه و کلام، روایتی خِردمحور از این تاریخ را عرضه کرده است.
۲۱۶۲۱۶








