مانیفست تغییر

جولین بارنز از نویسندگان مطرح انگلیسی است که در ایران اولین‌بار با کتاب «درک یک پایان» معرفی شد. پس از آن آثار دیگری از بارنز مانند «طوطی فلوبر»، «هیاهوی زمان»، «آرتور و جورج»، «فقط یک داستان» و... به فارسی برگردانده شدند.

خلاصه خبر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: جولین بارنز از نویسندگان مطرح انگلیسی است که در ایران اولین‌بار با کتاب «درک یک پایان» معرفی شد. پس از آن آثار دیگری از بارنز مانند «طوطی فلوبر»، «هیاهوی زمان»، «آرتور و جورج»، «فقط یک داستان» و... به فارسی برگردانده شدند.

بارنز علاقه زیادی به فلوبر دارد و رد این علاقه را در آثار مختلف او می‌توان مشاهده کرد. در «طوطی فلوبر» دلبستگی بارنز به فلوبر به‌ طور آشکار در عنوان داستان دیده می‌شود. «طوطی فلوبر» از مشهورترین و پرخواننده‌ترین آثار بارنز است که در اواسط دهه 80 میلادی نوشته شد. بارنز در این اثرش، روایتی غریب از زمانه فلوبر به دست می‌دهد و این روایت البته نه یک زندگی‌نامه، بلکه «روایتی است با دخالت یک راوی مشکوک که سعی دارد رازهایی را کشف کند که در نامه‌ها و یادداشت‌های دیگران درباره فلوبر خوانده و درک کرده است». «طوطی فلوبر» رمان نامتعارفی است که بیشتر منتقدان آن را در شمار آثار پست‌مدرن جای داده‌اند. این رمان چند سال پیش با ترجمه عرفان مجیب در نشر چشمه منتشر شده بود.

 او در بخشی از مقدمه‌اش درباره این رمان و پست‌مدرن‌دانستن آن نوشته: «طوطی فلوبر، برخلاف بسیاری از نمونه‌های این‌ گونه ادبی، خواننده را با زبان‌پریشی و زمان‌گسستگی سردرگم نمی‌کند. در عوض، طنازی هوشمندانه و زبان کنایه‌آمیز بارنز باعث می‌شود تا در سراسر داستان حضور توانمند منتقدی سودایی، جزئی‌نگر و نکته‌سنج را حس کنیم که زمین‌ و زمان را به باد انتقاد می‌گیرد و در‌این‌میان حتی فلوبر را نیز از تیغ تیز انتقاداتش بی‌نصیب نمی‌گذارد. 

بارنز، در این رهگذر، با کنار‌ هم ‌گذاشتن بریده‌هایی از یادداشت‌ها و مکاتبات مفرح فلوبر، کلاژ باشکوهی می‌سازد که حتی منتقدان سخت‌گیر فرانسوی را نیز به تحسین وامی‌دارد». راوی «طوطی فلوبر» یک پزشک انگلیسی بازنشسته است که در بازدید از موزه فلوبر با دو طوطی خشک‌شده روبه‌رو می‌شود و سعی می‌کند بفهمد که کدام‌یک از این دو طوطی منبع الهام فلوبر در نوشتن داستان «ساده‌دل» بوده‌اند. 

«درک یک پایان» را می‌توان مشهورترین اثر بارنز دانست که این اثر چند سال پیش با ترجمه حسن کامشاد در نشر نو به چاپ رسید. بارنز در این رمان نیز ایده‌های فلوبری را دستمایه روایتش قرار داده است. 

«درک یک پایان» داستانی رئالیستی است که به زندگی آدمی کاملا معمولی مربوط است و بارنز در آن تصویری از یک زندگی سپری‌شده را با دقت در تمام جزئیات آن به دست می‌دهد. در این رمان، مقولاتی مثل خاطره و حافظه و تاریخ حضوری پررنگ دارند و درواقع روایت داستان بر روی این مقولات بنا شده است. زمان برای بارنز امری حیاتی است و در آثار مختلفش به آن توجه کرده است. در رمان «آرتور و جورج» نیز در همان سطور ابتدایی، با مسئله زمان و خاطره و حافظه روبه‌رو می‌شویم. رمان «فقط یک داستان» نیز درباره پسری جوان به نام پل است که عاشق زنی میان‌سال به نام سوزان می‌شود. سوزان که مادر دو بچه هم‌سن‌وسال پل است، رابطه خوبی با همسرش ندارد بنابراین تن به این دل و دلدادگی می‌دهد. عشق میان این دو با شور و هیجان پیش می‌رود، اما معمولا در این‌طور مواقع یک نفر از بین دو نفر باید از گردونه سلسله عشق حذف شود که در رمان «فقط یک داستان» قرعه به نام سوزان می‌افتد.

به‌تازگی جستاری از بارنز نیز در کتابی با عنوان «نظرم عوض شد» با ترجمه میثم محمدامینی در نشر نو منتشر شده است. بارنز در این جستار به گونه‌ای درخشان درباره توانایی دگرگونیِ فکر نوشته است، یعنی قدرتی که ما را از تکرار و عادت نجات می‌دهد. بارنز با زبانی دقیق و اندیشمندانه نشان می‌دهد که بازنگری در باورها نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه رشد و زندگیِ واقعی ذهن است. این کتاب یادآور می‌شود که ذهن زنده، همیشه در حال حرکت است و هیچ اطمینانی را برای همیشه مقدس نمی‌داند. در جستارهایی که به حافظه، زبان و ادبیات می‌پردازند، بارنز ما را به درونِ سازوکارِ ذهن می‌برد: آنجا که خاطره‌ها بازنویسی می‌شوند، واژه‌ها شکل تازه می‌گیرند و معنا از نو زاده می‌شود. او به ما یاد می‌دهد که هر تردید، فرصتی برای فهم عمیق‌تر است و هر تغییر، تمرینی برای آزاداندیشی. نظرم عوض شد در نهایت مانیفستی است برای ذهن‌های مشتاق و کنجکاو؛ کتابی که با ظرافت و گرمی نوشته شده تا نشان دهد هیچ اندیشه‌ای نهایی نیست و هیچ باوری ابدی نمی‌ماند. بارنز با صدایی آرام و درعین‌حال قاطع، ما را به شجاعت در فکرکردن دوباره دعوت می‌کند.

«نظرم عوض شد» جستاری است درباره پدیده‌ای جذاب و اسرارآمیز: تغییر عقیده. بارنز در این اثر کوتاه و موجز، تجربه‌های شخصی و تأملات فلسفی را درمی‌آمیزد و نشان می‌دهد که چگونه ذهن هم ابزار شناخت است، هم میدان نبرد میان یقین و تردید. آیا تغییر عقیده نشانه تزلزل است یا نشانه رشد و صداقت با خویشتن؟ «نظرم عوض شد» دعوتی است به تأمل دوباره درباره چیزهایی که ثابت و بی‌تغییر می‌پنداریم، و یادآوری این نکته که زنده‌ماندن یعنی برخورداری از توان تغییر. بارنز تأکید می‌کند که تغییر نظر بخشی طبیعی از زندگی فکری و عاطفی انسان است، درعین‌حال یادآور می‌شود که حتی این باور هم ممکن است روزی تغییر کند. 

در بخشی از این جستار می‌خوانیم: «ظاهرا کار ساده‌ای است. من نظرم را تغییر دادم. فاعل، مفعول، فعل، یک عمل واضحِ واضح، بدون صفت یا قیدی که چیزی را تصحیح یا تضعیف کند. نه، آن کار را نمی‌کنم، نظرم عوض شد. این گزاره ردکردنی نیست. معنای ضمنی‌اش آن است که استدلال‌های محکمی دارم که در صورت لزوم می‌توانم ارائه کنم. مشهور است که وقتی جان مینارد کینزِ اقتصاددان متهم شد که حرف‌هایش ناسازگار است، پاسخ داد که وقتی واقعیات تغییر می‌کنند، من هم نظرم را تغییر می‌دهم. پس او و ما با خرسندی و اطمینان مسئولیت کل این عملیات را برعهده می‌گیریم. جهان شاید به ناسازگاری گرایش داشته باشد، و این تأسف‌بار است، ولی ما نداریم. مع‌هذا این عبارت طیف وسیعی از فعالیت‌های ذهنی را در بر می‌گیرد، که بعضی ظاهرا عقلانی و منطقی‌اند، و بعضی دیگر غیرارادی و غریزی. شاید چیزی پایین‌تر از سطح آگاهی آرام‌آرام بپزد تا نقطه‌ای که ناگهان دریافت حاصل شود که بله، درمورد این موضوع یا آن شخص یا فلان نظریه یا بهمان جهان‌بینی نظرتان را کاملا تغییر داده‌اید».

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ