صدای فُکآرت: چند روایت شنیداری از طنز، حافظه و آشوب
فُکآرت پروژهای است کیوریتوریال که با تمرکز بر رویکرد آرشیو شکل گرفت و گسترش یافت. دوره اول از این پروژه با پژوهش بر نشریات دوره «مشروطه تا پهلوی اول» به کیوریتوری هدا سرگردان و آیدین باقری در گالری ریشه، گالری دیدار و فضای هنری کارستان در پاییز 1404 برگزار شد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
مهدی بهبودی - ساندآرتیست
فُکآرت پروژهای است کیوریتوریال که با تمرکز بر رویکرد آرشیو شکل گرفت و گسترش یافت. دوره اول از این پروژه با پژوهش بر نشریات دوره «مشروطه تا پهلوی اول» به کیوریتوری هدا سرگردان و آیدین باقری در گالری ریشه، گالری دیدار و فضای هنری کارستان در پاییز 1404 برگزار شد. «صدای فُکآرت» مجموعهای صوتی از مهدی بهبودی، امیر طاهری و شاهین پیمانی بود که در خانه کارستان ارائه شد. تمام کارهای این مجموعه، با وجود تفاوتهای فرمی و تکنیکی، یک نقطه مشترک داشتند: تلاش برای بازشنیدن تاریخ و بازسازی طنز اجتماعی ایرانی در قالب رسانههای نو. این مجموعه تلاش میکرد بهجای بازنمایی طنز، آن را در رفتار صدا، در آشوب محیط و در مواجهه بدن و ماشین با گذشته نمایان کند.
بخشی از نمایش با عنوان «نمایش روحوضی» تلاشی برای بازآفرینی یکی از دیرپاترین فرمهای طنز مردمی ایران بود؛ نمایشهایی که روی سکویی میان حوض اجرا میشدند و با بداههگویی، رفتارهای اغراقآمیز و فاصلهگذاری خندهآور با امر روزمره شناخته میشدند. در این اثر، صحنه روحوضی به دست پنج قایق کوچک داده شده که هرکدام مجهز به یک مدار الکترونیکی مولد صوت هستند. این قایقها در جریان آب حرکت میکنند و بر اساس تغییرات نور، ملودیهایی کوتاه در دستگاه حجاز تولید میکنند؛ ملودیهایی که گاه آرام و گاه با یک گلیساندوی سریع شنیده میشوند. این رفتار پیشبینیناپذیر و آشوبوار، نه یک نقص، بلکه بُعد اصلی اثر است. آب نقش کارگردانی پنهان را ایفا میکند و قایقها مانند بازیگران سنتیِ روحوضی رفتار میکنند: بینظم، شوخطبع، گاهی تصادفی و گاهی هماهنگ. طنز در اینجا نه در قالب کلام، بلکه در رفتار ماشینها شکل میگیرد؛ ماشینهایی که قرار است دقیق و منظم باشند، اما شبیه موجودات زنده و بازیگوش روی سطح آب حرکت میکنند. این «آشوب کنترلنشده» همان جایی است که روح اثر با مفاهیم طنز اجتماعی پیوند میخورد: نقدی غیرمستقیم بر نظمهای ظاهری و بازنمایی ناتمامی که در دل هر سیستم وجود دارد.
بخش دیگر، «مرغ سحر: از هم گشوده»، نمونهای است از مواجهه ما با حافظه تاریخی خود. «مرغ سحر» یکی از شناختهشدهترین آوازهای جمعی ایران است؛ آوازی که برای نسلهای مختلف، حامل معنایی فراتر از موسیقی بوده است. در این اثر، بهجای بازپخش مستقیم ترانه، ملودی اصلی به تکههای ناقص و جدا از هم تبدیل شده است. این گسست در ساختار ملودی، نوعی فراموشی را پیش چشم میگذارد. همانطور که حافظه اجتماعی ما در مواجهه با تاریخ معاصر پر از خلأ و شکاف است، ماشین نیز قادر نیست نسخه کامل ملودی را بازتولید کند و فقط پس از نواختن بخش کوتاهی از ملودی دوباره آن را فراموش میکند. الگوریتم بهجای اینکه «مرغ سحر» را اجرا کند، فقط ردی از آن را به جا میگذارد: نشانههایی ناقص از آوازی که زمانی بخشی از هویت جمعی بود. این همزمانی فراموشی انسان و فراموشی ماشین، طنزی تلخ در خود دارد: گذشته ما هرگز کامل بازنمیگردد و هر بار که آن را فراخوانی میکنیم، تکههایی از آن غایب است.
بخش دیگر با عنوان «گوش به شیشه/گوش به ستون» تجربه شنیدن را از یک عمل منفعل به یک رفتار بدنی تبدیل میکند. بر روی شیشههای گالری ترنسدوسرهای صوتی نصب شده و کنار هر شیشه نوشته شده: «گوش به شیشه». تنها راه شنیدن این صداها، چسباندن گوش به سطح شیشه است. از پشت شیشهها نخستین صداهای ضبطشده دوره قاجار پخش میشود؛ صداهایی لرزان، ترکخورده و خام، که بخشی از نخستین تجربههای صوتی در ایران بهشمار میروند. این لایه، همان پیوند با رسانههای اولیهای است که طنز و نقد اجتماعی دوران مشروطه را شکل دادند. اما در سوی دیگر فضا، ستونهای فلزی صداهایی از درگیری بر سر آب در ایران امروز را پخش میکنند. اینجا طنز در تضاد میان دو لحظه تاریخی شکل میگیرد: گذشتهای که با همه خامیاش صمیمی است و اکنونی که با همه وضوحش ناپایدار و بحرانی بهنظر میرسد.
آثار این مجموعه تلاش کردهاند با استفاده از صدا، تجربهای طنزآمیز اما تأملبرانگیز خلق کنند؛ طنزی که نه برای خنداندن، بلکه برای فاصلهگرفتن از امر روزمره و نگریستن دوباره به آن ساخته شده است. «نمایش روحوضی» آشوب و بداههنوازی ماشین را برجسته میکند، «مرغ سحر: از هم گشوده» فراموشی تاریخی و فروپاشی حافظه را نشان میدهد و «گوش به شیشه» تجربه شنیدن را به رفتاری جستوجوگرانه تبدیل میکند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.








