

آنی ارنو، برنده نوبل ادبیات: «مینویسم تا انتقام مردمم را بگیرم»
آنی ارنو میگوید «هر لحظه آن سقط جنین برایم غافلگیرکننده بود».
آنی ارنو، برنده نوبل ادبیات: «مینویسم تا انتقام مردمم را بگیرم»
منبع تصویر، Hulton Archive via Getty Images
- نویسنده, ویبکه ونما
- نویسنده, لورا گوتزی
- شغل, بیبیسی
آنی ارنو میگوید «هر لحظه آن سقط جنین برایم غافلگیرکننده بود».
برنده نوبل ادبیات فرانسه درباره یک سقط جنین زیرزمینی حرف میزند که در سال ۱۹۶۳ نزدیک بود به قیمت جان او تمام شود.
آن زمان او دانشجوی ۲۳ سالهای بود که آرزو داشت نویسنده شود.
اما چون نخستین نفر از خانوادهای کارگر و کاسب بود که به دانشگاه راه یافته بود، احساس میکرد آیندهاش دارد از دست میرود.
او بعدها نوشت: «بالاخره پای سکس به زندگیام باز شد و آن چیزی را که در درونم رشد میکرد، به عنوان نشانهای از شکست اجتماعی میدیدم.»
یادداشتهای یککلمهای روزانهاش، وقتی منتظر قاعدگی بود، شبیه شمارش معکوس تا نابودی به نظر میرسید: هیچ.
یکی از گزینهها این بود که یا خودش اقدام به سقط جنین کند، یا پزشک یا فردی را پیدا کند که به صورت زیرزمینی و در ازای دریافت پول این کار را انجام دهد. گزینه دوم غالبا زنهایی بودند که به «فرشتهسازان» شهرت داشتند.
اما دسترسی به هرگونه اطلاعاتی ناممکن بود. سقط جنین غیرقانونی بود و هر کسی که در آن دست داشت از جمله خود زن باردار ممکن بود به زندان بیفتد.
خانم ارنو میگوید: «محرمانه بود، هیچکس دربارهاش حرف نمیزد… دخترهای آن دوره اصلا نمیدانستند سقط جنین چگونه اتفاق میافتد.»
پایان دادن به سکوت
آنی ارنو احساس میکرد رها شده است اما در عین حال مصمم بود، و وقتی درباره آن دوره مینوشت میخواست نشان دهد روبهرو شدن با این مسئله چه میزان قدرت میخواست.
او میگوید: «واقعا نبرد مرگ و زندگی بود.»
خانم ارنو در کتاب «رویداد»، با زبانی ساده و واقعگرایانه، رویدادها را بیپرده و با جزئیاتی تکاندهنده توصیف میکند.
او میگوید: «جزئیات مهم است.»
«از سوزن بافتنی استفاده کرده بودم که از خانه پدر و مادرم آورده بودم، و وقتی بالاخره سقط جنین رخ داد، نمیدانستم که جفت هم باید دفع شود.»
او را از خوابگاه دانشگاه، در حالی که دچار خونریزی شدید شده بود، به بیمارستان رساندند.
او میگوید: «بدترین خشونتی بود که میشد به یک زن تحمیل کرد. چطور اجازه داده بودیم زنان این را از سر بگذرانند؟»
«از توصیف جزئیات خجالت نکشیدم. انگیزهام این احساس بود که دارم کاری تاریخی انجام میدهم.»
«فهمیدم همان سکوتی که بر سقط جنین غیرقانونی حاکم بود، به سقط جنین قانونی هم منتقل شده است. پس به خودم گفتم همه اینها فراموش خواهد شد.»
کتاب رویداد که سال ۲۰۰۰ منتشر شد، حالا در برنامه درسی مدارس فرانسه قرار دارد و از آن فیلمی ساخته شد که جوایز متعددی گرفت.
منبع تصویر، Getty Images
آنی ارنو میگوید آگاه بودن جوانها از خطرهای سقط جنین غیرقانونی مهم است، چون سیاستمداران گاهی میکوشند دسترسی به سقط جنین قانونی را محدود کنند. او به رویدادهای اخیر در برخی ایالتهای آمریکا و لهستان اشاره میکند.
او میگوید: «این یک آزادی بنیادین است که انسان اختیار بدنش را داشته باشد و در نتیجه، اختیار باروری را.»
فرانسه اکنون حق سقط جنین امن را در قانون اساسی خود ثبت کرده و نخستین کشوری بود که چنین کاری کرد. اما خانم ارنو خواهان به رسمیت شناخته شدن زنانی است که بیشمار بودند و در پی سقط جنین غیرقانونی جان دادند.
هیچکس دقیقا نمیداند چند نفر، چون علت مرگ اغلب پنهان میشد. برآورد شده است که پیش از قانونی شدن سقط جنین در سال ۱۹۷۵، هر سال بین ۳۰۰ هزار تا یک میلیون زن در فرانسه سقط جنین غیرقانونی انجام میدادند.
او میگوید: «فکر میکنم سزاوار یک یادمان هستند؛ مثل یادمان سرباز گمنام در فرانسه.»
خانم ارنو اوایل امسال بخشی از هیئتی بود که چنین یادمانی را به شهردار پاریس پیشنهاد کرد، اما اینکه اقدامی انجام شود یا نه، به نتیجه انتخابات ماه مارس بستگی خواهد داشت.
موضوع سقط جنین هنوز هم قدرت شوکآفرینی دارد. هنگام تماشای نمایش اقتباسی از کتاب «سالها» اثر آنی ارنو، که صحنهای از سقط جنین هم در آن وجود دارد، تماشاگرانی را که حالشان بد میشود از سالن تئاتر خارج میکنند.
او میگوید واکنشهای جالبی هم دیده است. یکی از استادان دانشگاه به او گفته بود: «من سال ۱۹۶۴ به دنیا آمدم، ممکن بود من باشم!»
«این مسائل نشان میدهد چه ترس فوقالعادهای از قدرت زنان وجود دارد.»
آنی ارنو در آثارش بیپروا زندگی خودش را واکاوی میکند.
کتابهای او به موضوعاتی میپردازد که بسیاری آنها را تجربه کردهاند، اما کمتر کسی جرات حرف زدن دربارهشان را دارد؛ تجاوز جنسی، رازهای تاریک خانوادگی، و از دست دادن مادرش بعد از ابتلا به آلزایمر.
او کتاب رویداد را اینگونه به پایان میبرد: «این چیزها برای من اتفاق افتاد تا آنها را روایت کنم.»
با این حال، او ارزشهای امروز را به گذشته تحمیل نمیکند، هدفش این است که دقیقا همانطور که رخ داده و همانطور که آن زمان احساس کرده، بازتولید کند.
او در «داستان یک دختر» نخستین تجربه جنسیاش را روایت میکند؛ وقتی در یک اردوگاه تابستانی کار میکرد و یکی از سرپرستانِ مسنترِ اردوگاه به او تعرض کرد.
آن زمان نمیفهمید چه اتفاقی میافتد و میگوید «کمی شبیه موشی بودم جلوی مار، که نمیداند چه کار کند».
اکنون میپذیرد که این ماجرا تجاوز محسوب میشود، اما میگوید در کتابش این واژه را نیاورده است، «چون برای من مهم این است که دقیقا آنچه رخ داده را، بدون قضاوت، توصیف کنم».
منبع تصویر، Gamma-Rapho via Getty Images
این رویدادها در دفترچههای خاطرات شخصی آنی ارنو که ۱۶ سالگی آنها را نگه میداشت، ثبت شده است. پس از ازدواجش، این مستندات ارزشمند به همراه نامههای دوستانش، در جعبهای در اتاق زیر شیروانی خانه مادرش نگهداری میشد.
اما در سال ۱۹۷۰، وقتی مادر خانم ارنو آمد تا با او و خانوادهاش زندگی کند، همهچیز را از زیرشیروانی آورد، به جز همان جعبه و محتویاتش.
او میگوید: «فهمیدم آنها را خوانده و فکر کرده باید نابود شود. لابد کاملا منزجر شده بود.»
این یک فقدان جبرانناپذیر بود، اما او نمیخواست رابطهشان را با مشاجرهای بیحاصل خراب کند.
و البته تلاش مادرش برای پاک کردن گذشته شکست خورد.
آنی ارنو در کتاب «داستان یک دختر» مینویسد: «حقیقت از آتش جان سالم به در برد.»
او میگوید در غیاب یادداشتهای روزانهاش، به حافظهاش تکیه کرد که همان هم برایش کافی بود.
او میگوید: «میتوانم هر طور که بخواهم در گذشتهام قدم بزنم. مثل نمایش دادن یک فیلم است.»
این همان روشی است که او با آن کتاب تاثیرگذار «سالها» را نوشت، که روایتی از تاریخ جمعی نسل پس از جنگ است.
او میگوید: «فقط کافی بود از خودم بپرسم بعد از جنگ چه شکلی بود؟ و آیا میتوانم آن را ببینم و بشنوم؟»
این خاطرهها فقط مال او نیست، بلکه خاطرههای مشترک آدمهای پیرامونش هم هست. آنی ارنو در کافه والدینش در نورماندی بزرگ شد و از صبح تا شب در محاصره مشتریها بود.
این باعث میشد از کودکی چیزهای زیادی درباره مسائل بزرگترها یاد بگیرد، و همین او را خجالتزده میکرد.
او میگوید: «مطمئن نبودم همکلاسیهایم هم به اندازه من درباره دنیا میدانند یا نه. از این متنفر بودم که درباره مردهای مستی که زیاد مینوشند، میدانم. از چیزهای زیادی خجالت میکشیدم.»
«مینویسم تا انتقام مردمم را بگیرم»
آنی ارنو با سبکی موجز و بیپیرایه مینویسد. او زمانی این سبک را پروراند که به گفته خودش شروع کرد درباره پدرش که یک کارگر بود بنویسد؛ کسی که زبان ساده برایش مناسب به نظر میرسید.
او در ۲۲ سالگی در یادداشتهای روزانهاش نوشت «مینویسم تا انتقام مردمم را بگیرم»؛ جملهای که همواره چراغ راهش بوده است. او در سخنرانی نوبل خود گفت که هدفش «جبران بیعدالتیهای اجتماعی گرهخورده با طبقه اجتماعی در بدو تولد» بوده است.
او که از یک زندگی روستایی کارگری به زندگی طبقه متوسط در حومه شهر منتقل شده، خودش را «مهاجر درونی» مینامد.
در ۵۰ سال گذشته، او در سرژی زندگی کرده است؛ یکی از پنج «شهر جدید» که در اطراف پاریس ساخته شدند. او همراه همسرش در آن زمان و فرزندانش به آنجا نقل مکان کرد. در سال ۱۹۷۵ هنوز این شهر در حال ساخت بود و او رشدِ شهرسازی را در اطراف خود میدید.
او میگوید: «در این فضا همه برابر هستیم، همه مهاجر، چه از داخل فرانسه و چه از بیرون. فکر نمیکنم اگر در مرکز پاریس زندگی میکردم، همین نگاه را به جامعه فرانسه داشتم.»
او خانهای را که اکنون در آن زندگی میکند با پول نخستین جایزه ادبیاش خرید.
اشتیاق او به نوشتن کم نشده است. و ارتباط با مخاطبانش برای این زن ۸۵ ساله امروزی اهمیت دارد.
وقتی رابطه عاشقانه پرشورش با یک دیپلمات متاهل شوروی در سال ۱۹۸۹ پایان یافت، نوشتن درباره آن بود که به او کمک کرد دوباره سر پا شود.
و پس از انتشار آن کتاب، «یک اشتیاق ساده»، خوانندگان بیشتری با او ابراز همدردی کردند.
او میگوید: «ناگهان شروع کردم به دریافت روایتهای بسیار، بسیار زیادی از زنها و مردها که درباره روابط عاشقانه خودشان برایم میگفتند. حس کردم اجازه دادهام مردم از رازهای مگوی خود پرده بردارند.»
او اضافه میکند که در داشتن رابطهای که همه زندگی را در خود میبلعد، نوعی شرم وجود دارد، «اما همزمان باید بگویم که این شگفتانگیزترین خاطره تمام زندگی من است».
این محتوا در قالب تولید مشترک «نوبل پرایز اوتریچ» و بیبیسی تهیه شده است.







