مجلس ِقربانیِ سِنِمار
آخرین فیلم بهرام بیضایی در ایران «وقتی همه خوابیم» (۱۳۸۷) بود. فیلمی پیشرو در نقد سیطرهی مناسبات سرمایهسالارانه در سینمای ایران و غلبهی منطق بازار بر میدان فرهنگ که امروز نتایج فجیع آن را به وضوح مشاهده میکنیم.
خلاصه خبر
در روزگاری که محمدحسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و محمدرضا جعفریجلوه معاون امور سینمایی، جشنوارهی فیلم فجر به این فیلم آقای بیضایی چهار سیمرغ بلورین - از جمله بهترین فیلم از نظر تماشاگران در بخش مسابقه بینالملل - تقدیم کرد. عجیب این بود که برخی منتقدان سینمایی کارگردان را در همان جشنواره به «رگبار» بستند.
جلسهی مطبوعاتی فیلم در جشنوارهی فجر در واقع «مجلس قربانی سنمار» بود. برخی منتقدان سینمایی با زبانی تند و توهینآمیز بهرام بیضایی را آماج حملات خود قرار دادند. در جشن منتقدان خانهی سینما هم این فیلمساز بایکوت شد. همانگونه که در مباحث جامعهشناسی هنر نشان داده شده، ارزیابیها و داوریهای هنری همواره ماهیت ایدئولوژیک و سیاسی دارند، ولو آنکه بدان اذعان نکنند. ظاهراً جرم استاد، آنگونه که یکی از منتقدان صریحا در نقد خود نوشته بود، این بود که به اندازهی کافی علیه «سیاستهای رسمی» موضع نگرفته بود.همان برخوردی که با امیر نادری شد و او را به مهاجرت واداشت، همان برخوردی که با ناصر تقوایی شد پس از ناخدا خورشید، در مورد بیضایی هم پس از «ما همه خوابیم» تکرار شد. خصوصا که جرم او سنگینتر بود: هم نگاهی انتقادی به سینمای ایران روا داشته بود و هم به «ساحت نظام سرمایهداری» جسارت کرده بود. لذا باید مجازات میشد.
جرم دیگر او این بود که در دوران دولتی فیلم ساخته و در جشنواره فجر شرکت کرده بود که برخی منتقدان و روشنفکران آن را خوش نداشتند. بسیاری از سیاسیونی که امروز بانگ عزا و ماتم آنها در رثای بیضایی بلند است، آن روز که او ذبح فرهنگی و ترور سینمایی شد سکوت کردند. الان هم عمدتاً بهرهبرداری سیاسی از پیکر او برایشان مهم است. در واقع عملکرد برخی از منتقدان و سیاسیون به گونهای است که اگر هنرمندی کوچکترین نشانهای از همراهی با حاکمیت نشان دهد، او را ترور شخصیت میکنند. بعد که آن هنرمند خانهنشین شد و یا مهاجرت کرد، فریاد اعتراض برمیآورند که: واویلا! چرا حکومت مانع از کار آن هنرمند شد! همزمان هنرمند را هم میستایند که در برابر محدودیتها سرسختانه ایستاد و یک قدم کوتاه نیامد. گویی خوشحال میشوند اگر برخی فیلمسازان ۱۰ سال یا ۱۵ سال فیلم نسازند. این دورِ باطل، یک بازی سیاسی و ایدئولوژیک با نتایج ضد فرهنگی است.
هیچ توهمی دربارهی عقاید و دیدگاههای متفاوت آقای بیضایی ندارم و برخی مواضع سیاسی اخیر او نیز طبعا قابل نقد است. اما هیچ تردیدی دربارهی جایگاه او در هنرهای نمایشی ایران هم نمیتوان داشت. در همهی دورهها امکان تفاهم با او در زمینههای مشترک منتفی نبود. همانگونه که چندین بار هم رخ داده بود. کاش مدیران فرهنگی عاقلی بودند و نمیگذاشتند او محتاجِ لاشخوری مثل عباس میلانی در دانشگاه استنفورد شود.اینکه او بدون هرگونه سفارش و قراردادی، فیلمنامهای مانند «روز واقعه» مینویسد قابل تأمل و تحلیل است و انشاءالله باقیات الصالحات برای او. احترام و ادب نسبت به حضرت اباعبدالله (ع) در این فیلمنامه عیان است. پرسش این است که بهرام بیضایی که به عنوان یک هنرمند مدرن و روشنفکر سکولار شناخته میشد، چرا سراغ نگارش فیلمنامهای در گونهی تاریخی - مذهبی رفته بود؟ به نظر میرسد او با مطالعات گسترده در فرهنگ ایران برخلاف برخی همنسلان خود نسبت به ریشههای عمیق دین در جامعهی ایران وقوف داشت و از پایگاه وسیع تشیع و نفوذ فرهنگ عاشورا در میان ایرانیان به خوبی آگاه بود. در نتیجه این مؤلفههای مهم فرهنگ ملی ایران را در مجموعه آثار خود نادیده نگرفت. بیگمان هیچکدام از فیلمنامههای او مانند «روز واقعه» در خاطرهی جمعی ایرانیان ماندگار نشده است.
حضور او در محیط آکادمیک آمریکا، که پس از نسلکشی غزه و سرکوب اعتراضات دانشجویان و دانشگاهیان به شدت فضایی خفقانزده و امنیتی پیدا کرده بود و خصوصا مهاجران تحت فشار شدید و در معرض دیپورت بودند، شاید مانع از آن بود که در زمان جنگ ۱۲ روزه بیضایی سخنی علیه تجاوز دشمن به خاک وطن بر زبان آورد، آنگونه که در فیلمنامهی «اِشغال» علیه بیگانگان سخن گفته بود. اما بیضایی هم با فیلم «باشو غریبهی کوچک» به رزمندگان دفاع مقدس، خانوادههای ایثارگران و نیز آوارگان جنگ ادای احترام کرده بود و هم با تدوین فیلم «برج مینو» (به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا) در سینمای دفاع مقدس ایران سهمی داشت. خداوند روح او را مشمول رحمت و مغفرت خویش قرار دهد.
08:50 - 9 دی 1404
نظرات کاربران






