خاطرات ناصرالدین‌شاه: از نبودن آذوقه میان مردم همهمه غریبی بود

والده شاه هنوز با عزت‌الدوله نیامده‌اند. امشب رسیدند با حالت بد. عزت‌الدوله خوب شده است، اما دو روز و دو شب در کشتی آلوس مانده بودند، مراوده با ساحل نداشتند. یحیی‌خان، طولوزون، والده شاه، عزت‌الدوله با اتباع همه مانده بودند. شام و ناهار نداشتند، رختخواب نداشتند، گریه می‌کرده‌اند.

خلاصه خبر

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز جمعه ۷ شوال ۱۲۸۷ (۹ دی ۱۲۴۹)  صبح از خواب برخاسته، سوار شده رفتم رو به بالای شط، به گردش خرابه‌های شهر سامره و غیره. کسالت زیاد از نبودن آذوقه و سیورسات داشتیم. میان مردم همهمه غریبی بود. اغلب مردم مال‌هاشان و خودشان – چه از راه خان‌نجار به یعقوبیه، چه از راه قراتپه – به قصرشیرین رفتند و فرستادند، معرکه بود.

خلاصه راندیم. اول به خرابه عمارتی که از آجر ساخته بودند رسدیم، ترکیب طاق کسری بود اما کوچک. قلعه‌خرابه و دیوارخرابه زیاد بود، اما هیئت قلعه‌ها معلوم بود. جمیعا خرابه‌شهر است. الی دو فرسنگ راه که رفتیم، باز به دو قلعه رسیدیم که در کنار شظ، روی بلندی ساخته شده است. دیوار و بروجش بودند. آن‌جا کنار یک شاخه از شط ناهار خوردیم. سیاچی میاچی، علی‌رضاخان، عکاس‌باشی، باشی غلام‌بچه، یوسف و غیره.

این‌جاها شط – در بعضی جاها – مثل رودخانه کرج، جاجرود به سنگ‌های زیاد می‌خورد، صدا می‌دهد. یک جا گدار هم داشت، اسب هم زدند، آن طرف رفتند.

دهی در این نزدیکی بود شناس نام، زیر زمین کاه سراغ کرده بودند قاطرچی‌ها. آدم حسام‌السلطنه، عسکر و غیره ریخته بودند کاه را می‌بردند – پول هم می‌دادند – پسر شاطرباشی هم از قاطرچیِ حسام‌السلطنه کتک خورده بود.

آن‌جا بالای شط، همه‌جا کال‌های [کال=مسیل] بزرگ بود که آن طرفش همه خرابه شهر و قلاع است. جزیره گزداری به نظر آمد که حالا به علت کم‌آبی می‌توان آن‌جا رفت، اسمش زنگور بود. احتمال شکار داده شد، رفتیم. تیهوی زیادی توی گزها بود، درّاج هم پرید. دو تا من زدم. عبدالقادرخان قوش می‌انداخت. یک درّاج کج پرید، من هم کج شدم از عقب، کون‌گوشه تیز قنداق تفنگ را هم گذاشتم روی استخوان بازو، تفنگی بی‌خود انداختم، بدتر شد، دیگر نتوانستم شکار کنم.

لب شط آمدم پایین، فرش انداختند، آفتاب‌گردان زدند نماز کردم. عکاس‌باشی چند شیشه عکس ما را گروپ [گروهی] انداخت. عربی را با خیک آوردند. دو خیک داشت باد کرد سرش را بست، انداخت توی آب؛ خودش هم افتاد روی خیک، مثل قرباقه [قورباغه] شنو کرد رفت آن طرف آب، باز برگشت این طرف، عکسش را انداختند.

بعد سوار شده، از ده شناس [و] الحاوی گذشته، رفتم منزل. غروبی – یعنی وقت اذان – وارد چادر شدیم. حرم تازه از زیارت برگشته بودند. من امروز زیارت نرفتم. والده شاه هنوز با عزت‌الدوله نیامده‌اند. امشب رسیدند با حالت بد. عزت‌الدوله خوب شده است، اما دو روز و دو شب در کشتی آلوس مانده بودند، مراوده با ساحل نداشتند. یحیی‌خان، طولوزون، والده شاه، عزت‌الدوله با اتباع همه مانده بودند. شام و ناهار نداشتند، رختخواب نداشتند، گریه می‌کرده‌اند. آخر یک قُفّه گیر آورده بودند، به واسطه قُفّه کم‌کم بیرون آمده بودند؛ بعضی پیاده، بعضی سوار خر، بعضی کالسکه، اسب، این‌طور آمده بودند سامره.

شب را خوبیدیم. هوا هم مهتاب و خوش است.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۳۳-۲۳۲.

۲۵۹

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ