از همپوشانی تاکتیکی تا واگرایی راهبردی
درک رفتار امروز عربستان و امارات در یمن، مستلزم تفکیک میان ائتلاف تاکتیکی گذشته و واگرایی راهبردی فعلی است. ائتلاف ریاض - ابوظبی از ابتدا نه بر پایه همگرایی بلندمدت، بلکه بر اساس اشتراک بر سر موازنه تهدید (حوثیها و نفوذ ایران) شکل گرفت. با تغییر محیط راهبردی منطقه و کاهش اولویت جنگ تمامعیار، اختلافات نهفته نمایان شده است. عربستان یمن را بخشی از عمق امنیت ملی خود میداند. هدف ریاض، یمنی واحد، ضعیف اما قابل مدیریت است؛ یمنی که نه تهدید مرزی ایجاد کند و نه به کانون نفوذ بازیگران رقیب تبدیل شود. امارات اما یمن را در چارچوب ژئوپلیتیک دریایی و اقتصاد سیاسی بنادر تعریف میکند. حمایت از شورای انتقالی جنوب، کنترل غیرمستقیم بنادر، و نفوذ در ساختارهای محلی، بخشی از راهبرد کلان امارات برای تثبیت نقش خود در شاخ آفریقا، بابالمندب و مسیرهای انرژی است. در این چارچوب، شورای انتقالی جنوب (STC) نه صرفا یک بازیگر یمنی، بلکه مهره توازنبخش امارات در برابر نفوذ تاریخی عربستان در یمن است.
جایگاه تحولات یمن در ژئوپلیتیک خاورمیانه
تحولات یمن را باید در سه سطح مورد بررسی قرار داد که بتواند گویای پویاییهای موجود در شبهجزیره عربی و شاخ آفریقا باشد.
الف) بازتاب تغییر نظم منطقهای: کاهش تعهد امنیتی آمریکا، تعدد و افزایش نقش بازیگران میانی و اولویت یافتن منافع بر ائتلافهای چندمنظوره، باعث شده حتی متحدان نزدیک نیز وارد فاز رقابت شوند. از این منظر؛ شکاف عربستان - امارات در یمن نشانهای از این گذار است که میتواند تعیینکننده سویههای نظم نوظهور منطقهای باشد.
ب) امنیت انرژی و دریانوردی: جنوب یمن و بابالمندب، صرفا یک پرونده مستقل و منفک نیست؛ بلکه هرگونه بیثباتی در این منطقه مستقیما بر امنیت کشتیرانی، زنجیره انرژی و رقابتهای دریایی در دریای سرخ اثر میگذارد. بااینحال امارات دسترسی به بنادر و جزایر یمن را پیشران نفوذ بلندمدت خود در منطقه میبیند.
آیا این تقابل به سمت جنگ حرکت میکند؟
تقابل ریاض و ابوظبی، عملا ایده «یمن واحدِ پساجنگ» را تضعیف کرده و سناریوی چندپارگی دوفاکتو را تقویت میکند؛ وضعیتی که نه صلح کامل است و نه جنگ تمامعیار، بلکه نوعی تعلیق ساختاری است. از این منظر، نشانههای میدانی اخیر نشان میدهد تنش از سطح اختلافات سیاسی عبور کرده و وارد مرحله اعمال فشار سخت شده است. بااینحال، تحلیل واقعبینانه اقتضا میکند میان «تشدید کنترلشده» و «درگیری تمامعیار» تمایز قائل شویم. دلایل جدی بودن تقابل را میتوان بر اساس چند مولفه مانند عبور عربستان از سیاست مدیریت اختلاف پشتپرده و صدور اولتیماتوم علنی، اعمال فشار نظامی محدود و هدفمند علیه نیروهای همسو با امارات و همراستایی دولت رسمی یمن با موضع ریاض دانست.
اما چرا این مولفهها به منزله جنگ مستقیم، محتمل نیست؟ در پاسخ باید به هزینه راهبردی بالای این مساله اشاره داشت. درگیری مستقیم میان دو قدرت اصلی خلیج فارس، کل معماری امنیتی شورای همکاری را تضعیف میکند. همچنین وابستگی متقابل اقتصادی و سیاسی مولفه دیگری در محاسبات دو کشور خواهد بود. از بازار انرژی تا سرمایهگذاریهای مشترک، هزینه گسست برای هر دو طرف سنگین است.
مولفه سوم فشار بازیگران فرامنطقهای است. آمریکا و شرکای غربی علاقهای به گشوده شدن جبهه جدید بیثباتی در خلیج فارس ندارند. بنابراین، محتملترین سناریو نه جنگ، بلکه رقابت فرسایشی و مدیریتشده از طریق نیروهای نیابتی است؛ رقابتی که میتواند دورهای از بیثباتی مزمن در جنوب یمن ایجاد کند، بدون آنکه به تقابل مستقیم ریاض - ابوظبی منجر شود.
جمعبندی
آنچه امروز در جنوب یمن جریان دارد، نه بحران مقطعی، بلکه بازتاب واگرایی راهبردی دو قدرت خلیج فارس است. تقابل جدی است، اما به احتمال زیاد کنترلشده و غیرمستقیم باقی خواهد ماند. یمن بهتدریج از صحنه جنگ نیابتی علیه حوثیها به میدان رقابت درونشورایی میان متحدان تبدیل شده است. پیامد نهایی، افزایش بیثباتی مزمن و پیچیدهتر شدن هرگونه پروژه صلح پایدار در یمن خواهد بود. بنابراین اولتیماتوم ریاض را باید تلاشی برای بازتعریف خطوط قرمز و جلوگیری از تبدیل نفوذ امارات به یک واقعیت تثبیتشده سیاسی - امنیتی در جنوب یمن ارزیابی کرد.
* پژوهشگر مسائل خلیج فارس







