تجربه خشم و نگرانی از آینده
آنچه این روزها بخش زیادی از مردم ایران در حوزه اقتصادی تجربه میکنند، بدون تردید پیامدهای شدید روانشناختی متعددی دارد که در این یادداشت به آنها میپردازیم.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
مهدی ملکمحمد - روانشناس
آنچه این روزها بخش زیادی از مردم ایران در حوزه اقتصادی تجربه میکنند، بدون تردید پیامدهای شدید روانشناختی متعددی دارد که در این یادداشت به آنها میپردازیم.
1. فشار روانی: هانس سلیه، نظریهپرداز برجسته، در طرح نظریه سندرم سازگاری عمومی بیان میکند که هر فشار بیرونی که بدن را وادار به مصرف انرژی برای سازگاری با آن کند، استرسزا محسوب میشود. او سه مرحله را برای سازگاری در برابر فشار درکشده مشخص کرد: هشدار، مقاومت و فرسودگی.
اکنون ببینیم تورم و افزایش روزانه قیمت کالاها و خدمات، با این نظریه چگونه تبیین میشود.
بهطور طبیعی افزایش قیمتها و کاهش قدرت خرید فشارهایی هستند که انسان را درگیر روند سهمرحلهای سندرم سازگاری عمومی میکنند: شوک قیمتها ابتدا فرد را وارد مرحله هشدار میکند و در این مرحله اضطراب، خشم و نگرانی درباره آینده تجربه میشود. اگر فرد بتواند با استفاده از منابعش یا هر طریق دیگری این فشار را مدیریت کند، وضعیت عادی خواهد شد، اما اگر منابع کافی نباشد، فرد وارد مرحله مقاومت میشود. در مرحله مقاومت، افراد تلاش میکنند با شغل دوم و سوم یا کاهش هزینه یا صرفهجویی تا حد امکان رفتارهای سازگارانهای نشان دهند. این مرحله نیز اگر فشار واردشده با رفتارهای انطباقی فرد از بین برود و کاسته شود، فرد به جریان عادی بازخواهد گشت، اما چنانچه با این رفتارهای انطباقی نیز نتواند از عهده فشار تورم و کاهش روزافزون قدرت خرید بربیاید، مرحله سوم یعنی فرسودگی تجربه خواهد شد. تجربه این مرحله به معنای تداوم افزایش قیمتها و تورم طولانیمدت و ناامیدی نسبت به بهبود اوضاع اقتصادی است و نشانههای آن فرسودگی روانی، افسردگی و بیتفاوتی اجتماعی خواهد بود که هم سلامت جسمی و روانی فرد را با موقعیت خطرناکی مواجه میکند و هم جامعهای که متشکل از افراد زیادی است که در حال تجربه چنین مرحلهای هستند، با ناامیدی جمعی و بیتفاوتیهای گسترده مواجه خواهند شد که میتواند سببساز بسیاری از پدیدههای خطرناک یا ناسالم اجتماعی شود.
بنابراین از منظر این نظریه بدیهی است که در شرایط تورم 45درصدی، راهکارهایی مانند وعده افزایش 20درصدی حقوق و دادن کالابرگ با رقمهای پایین، شکاف بین منابع موجود افراد و فشار واردشده تورمی و کاهش قدرت خرید تا حدی نسبی هم پر نخواهد شد و فشار روانی همچنان تجربه خواهد شد و این یعنی ورود به مرحله فرسودگی برای بخش زیادی از مردم رقم خواهد خورد.
2. ناهمخوانی انتظارات: انسان بهطور طبیعی و تکاملی به ارتقا و بهبود وضعیت زندگی خود علاقهمند است و برای آن تلاش میکند. در این صورت، اگر تورم و کاهش قدرت خرید بهعنوان مانعی جدی در برابر رفع نیازهای سطح متوسط و عالی افراد ازجمله سکونت در یک خانه نسبتا مطلوب، تحصیل، تفریح، داشتن خودرو، سفر و کسب مهارتهای خودارتقایی قرار بگیرد و تمامی درآمد افراد صرف رفع نیازهای اساسی و مرتبط با بقا شود، تعارضی جدی بین انتظار اساسی برای رشد و ارتقای سطح زندگی و واقعیت تجربهشده شکل میگیرد. طبق نظریه فستینگر درباره ناهماهنگی شناختی، چنین تعارضی موجب اضطراب شدید خواهد شد و فرد را وادار به رفع تعارض از طریق کاستن انتظار خواهد کرد. چنین پدیدهای را در سالهای اخیر، طبقه متوسط جامعه ایران بهشدت تجربه کرده است و در حال حاضر نیز تجربه میکند و راهکار اجباری کاهش انتظار، یعنی نادیدهگرفتن نیازهای سطح متوسط و عالی و تمرکز صرف بر رفع نیازهای مرتبط با بقا، این طبقه را بهتدریج حذف خواهد کرد که پیامدهای چنین وضعیتی به لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی به سود جامعه ایرانی نخواهد بود.
3. مقایسه اجتماعی: فستینگر علاوه بر طرح ناهماهنگی شناختی که در مورد قبلی به آن اشاره شد، به مقایسه اجتماعی نیز پرداخته است. براساس مطالعات او، انسانها وضعیت اقتصادیشان را به صورت نسبتی میسنجند، نه مطلق. یعنی وقتی فرد در شرایط افزایش روزانه قیمتها و کاهش قدرت خرید میبیند که گروهی از مردم علاوه بر آنکه دغدغه مالی ندارند و وضعیت رفاهی زندگیشان با افزایش قیمت دلار و سکه و طلا بهبود مییابد، احساس خشم ناشی از درک بیعدالتی میکنند و چنین حسی از عوامل قوی پریشانی، فرسودگی و خشم جمعی است.
4. تضعیف ارزش آینده: ذهن انسان بهطور طبیعی آیندهنگر است و برای آن برنامهریزی میکند، اما تورم حس کنترل بر آینده را بهشدت تضعیف میکند؛ چون نگاه امیدوارانه به آینده و برنامهریزی برای آن نیاز به وجود یک ساختار منظم دارد. هنگامیکه فرد توانایی پیشبینی قیمت کالاها و خدمات را برای یک ماه آینده ندارد، چگونه میتواند برای آیندهای بلندمدتتر برنامهریزی کند؟ برای مثال، آیا یک کارمند یا کارگر میتواند پیشبینی کند که در آیندهای مشخص توانایی خرید یک خانه در تهران را خواهد داشت؟ جرالد وایلد، روانشناس کانادایی، بهخوبی نشان داده است تضعیف ارزش آینده، بهعنوان مهمترین عامل برای بروز بزهکاریها و رفتارهای پُرخطر عمل میکند.
5. احساس ناامنی: افزایش روزانه قیمت کالاها یکی از عوامل احساس ناامنی در جامعه است؛ زیرا احساس امنیت با وجود یک قدرت منعطف اما قاطع شکل میگیرد و هنگامیکه مردم چنین قدرتی را در بازار نمیبینند، بهطور طبیعی با احساس ناامنی دستوپنجه نرم خواهند کرد. در مقابل، این روزها مردم با دولتی مواجه هستند که در کنار ناتوانی برای مدیریت بازار و بهبود اوضاع اقتصادی، بهصورت مداوم از لزوم جراحیهای لازم در اقتصاد نیز سخن میگوید که احساس ناامنی را تشدید خواهد کرد. همچنین بیان مکرر عبارت «من نمیتوانم» از سوی رئیسجمهور، با هر معنایی که ایشان در نظر دارد، احساس ناامنی مردم را تشدید میکند. یادمان باشد که رئیسجمهور سکاندار امور اجرائی کشور است و اگر او در دریای توفانی مدام بگوید «من نمیتوانم» و مسافران نگران و مضطرب کشتی را به «ما»یی انتزاعی و مبهم بسپرد، در حقیقت ناامنی را گسترش خواهد داد و سرانجام این ناامنی باز هم فرسودگی، درماندگی و افسردگی است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.






