محمد رسولی و خوانش شاعرانه از فرمان «آرایش جنگی» رهبر انقلاب
محمد رسولی، شاعر اهلبیت(ع) و از چهرههای فعال شعر و ادبیات مقاومت، درباره نسبت شعر با میدان، معنای واقعی تولید تهاجمی، مرزهای تعهد و خلاقیت، نقش باور و اخلاص در اثرگذاری شعر، و مسئولیت شاعر در روزگاری که هنر، بخشی از جبهه اصلی نبرد است سخن گفت.
خلاصه خبر
گروه سیاسی خبرگزاری فارس: در روزگاری که جبهه تقابل، بیش از آنکه در میدانهای کلاسیک نظامی شکل بگیرد، در عرصه معنا، روایت و افکار عمومی جریان دارد، رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر با مداحان اهلبیت(ع)، بر ضرورت «آرایش جنگی» و اتخاذ رویکرد «تهاجمی» در مواجهه با دشمن تأکید کردند؛ تهاجمی هوشمندانه که نه از سر هیجان، بلکه مبتنی بر شناخت دقیق نقاط ضعف دشمن و تسلط بر میدان روایت باشد. ایشان مداحی را «پایگاه ادبیات مقاومت» خواندند و تصریح کردند که این عرصه، نیازمند کار عمیق، پژوهشی و آگاهانه است؛ کاری که بتواند مفاهیم بلند انقلاب اسلامی، مقاومت و ایمان را به زبان هنر، مؤثر، ماندگار و جریانساز منتقل کند.در چنین چارچوبی، نقش شاعران آیینی و انقلابی اهمیتی دوچندان مییابد؛ شاعرانی که نه صرفاً واکنشگر به رویدادها، بلکه سازندگان زیرساختهای فکری و ادبی این میدان هستند و باید پیش از لحظه مواجهه، «آمادگی آتش» خود را در ساحت اندیشه، زبان و هنر فراهم کرده باشند.از همین منظر، گفتوگویی تفصیلی با محمد رسولی، شاعر اهلبیت(ع) و از چهرههای فعال شعر و ادبیات مقاومت، انجام دادیم؛ گفتوگویی درباره نسبت شعر با میدان، معنای واقعی تولید تهاجمی، مرزهای تعهد و خلاقیت، نقش باور و اخلاص در اثرگذاری شعر، و مسئولیت شاعر در روزگاری که هنر، بخشی از جبهه اصلی نبرد است. آنچه در ادامه میخوانید، روایت صریح محمد رسولی از تجربه زیسته خود در این میدان و تبیین الزامات شعر آیینی در تراز انقلاب اسلامی است.
تجربه اولین شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب
فارس: ابتدا درباره حس و حالتان در اولین شعرخوانی در محضر آقا بفرمایید. آن شعر کدام بود و در چه سالی خواندید؟رسولی: اولین باری که توفیق شد محضر آقا شعر بخوانم، مربوط به سال ۹۶ و ایام فاطمیه بود؛ فکر میکنم دیدار شاعران آیینی با آقا بود و انتخاب شدیم. به لطف دوستان و اساتید، شعری که خواندم یک غزل کوتاه برای مدافعان حرم بود. حالا دقیق یادم نیست، شاید اواخر ۹۵ بود یا ۹۶. این غزل قبلاً در کنگره شعر هیئت رزمندگان برگزیده شده بود. دلیل نوشتن آن غزل ششهفتبیتی، واکنشی بود به آن حرف بیمبنا، سبک و واقعاً بادِ هوا که میگفتند مدافعان حرم پول گرفتند و رفتند جانشان را گذاشتند. واکنشی بود به همان حرف، که توفیق شد آن را محضر آقا بخوانیم و ایشان هم فرمودند: «طیّبالله و احسنت...».«مدافعان حرم پای جانفشانیشانبدان که چیزی اگر خوردند، سوگند استز جاهلان سخن ناشناس بیمقداربپرس قیمت خون عزیزشان چند است»آخرین شعری هم که محضرشان خواندم، واقعاً روزی شد. آقا میلاد عرفانپور، برادر بزرگتر و بزرگوار ما، روزی که به من گفتند امسال تصمیم بر این است که شما هم انشاءالله در دیدار شاعران بخوانید ـ و مرسوم هم این است که شعرا از شعرهایی که قبلاً سرودهاند، یکی را انتخاب میکنند ـ به من گفتند که باید یک شعر جدید بگویی. گفتم چرا این کار را با من میکنی! کمتر از یک ماه وقت بود. از خدا و اهلبیت کمک خواستیم و دست به قلم شدیم. واقعاً هم نمیدانستیم دقیقاً باید در چه فضایی برویم.
تصمیم این بود که شعری بهروز باشد. جلسههایی با خود آقای عرفانپور و چند نفر از بزرگان داشتیم که چه فضایی باشد؛ اینکه مثلاً بشود درباره روز و منطقه حرف زد، مبناییتر حرف زد، اشارات درست باشد. در نهایت رفت در یک نگاه توحیدی، امیدوارانه به وعدههای الهی و سنتهای الهی. از پیامبران شروع شد و جلو آمد؛ تا اشاراتی که نسبت به مستکبرین، آمریکا و اینها داشت. در دل شعر هم اشارههایی به شهدا بود؛ شهید رئیسی بزرگوار، شهید حاج قاسم عزیز، شهید سنوار و شهید سید حسن نصرالله عزیز. همه بر مبنای همان نگاه به سنتهای الهی و اعتماد به وعدههای خداوند.در آن دیدار هم آقا خیلی، خیلی، خیلی بیش از آن چیزی که ما شایستگیاش را داشتیم، محبت کردند. برکت محبتشان برای ما هست و انشاءالله دعای خیرشان هم در حق ما مستجاب شود.خودم این شعر را وقتی دیدم که در جنگ ۱۲روزه تلویزیون خیلی پخش میکرد ـ اینترنتها هم خراب بود و همه چشمها به تلویزیون بود ـ دیدم که واقعاً اینها همه طراحیهای الهی است. ماها کارهای نیستیم؛ خیلی وقتها فقط مهرههایی هستیم که به هر دلیلی لطف و عنایت میشود و کاری هم به ما سپرده میشود. دیدم شاید اصلاً کارکرد این شعر برای همان روزها بوده که در این جنگ هر روز پخش میشد و خیلیها برای من پیام میدادند که این شعر به ما امید داده، اینکه «خدا زنده است، این را اول اخبار باید گفت». میگفتند این خدا زنده است واقعاً قوت قلب میدهد. اینجور وقتها آدم حس میکند بعضی اتفاقات از جای دیگری رقم میخورد و ما هم در این مسیر، در این رودخانه پرتلاطم و پرسرعت افتادهایم.
۵۳ MB
فکر میکنم جایگاهم را هنوز پیدا نکردهام!
فارس: آقای محمد رسولی که قطعاً از قبل خیلی کار کرده بودند و حداقل از خوانش شعر شروع کرده بودند؛ این مسیر از کجا شروع شد؟ چه شد که ایشان در پایگاه ادبیات مقاومت نقشآفرینی کردند و جایگاه خودشان را پیدا کردند؟ این راه به چه شکلی باید برای شاعران تعریف شود؟رسولی: من خودم فکر میکنم جایگاهم را هنوز پیدا نکردهام؛ نه به معنای بدش، بلکه به این معنا که هنوز با جزئیات دقیق و خط واضح، آگاه به وظایفی که بر دوشمان هست نیستیم. خیلی بیش از اینها باید تلاش کنیم، ممارست کنیم و واقعاً مجاهدانه وارد این عرصه شویم تا خدا هم انشاءالله به نیت و حرکت برکت بدهد. هنوز خودم را پیدا نکردهام. اگر بخواهیم به این حرف استناد کنیم، واقعاً خیلی کارها روی زمین مانده. فهم اینکه دقیقاً در این موقعیت باید چه کار کنیم، بر دوش ماست؛ که هنوز به آن واقف نشدهایم و هنوز درست هم به آن عمل نکردهایم.تشبیه شاعر به رزمنده پای لانچربخش زیادی از این مسئله، متأسفانه برمیگردد به تنبلیهای خودمان، روزمرگیها، درگیریهای دیگر، و اینکه بعضی وقتها واقعاً متوجه نیستیم تکلیف اصلیمان همین است. بقیه چیزها را رها کن؛ تکلیف تو همین است. اگر ما خودمان را مثل آن رزمنده در قلب میدان ببینیم، مثل بچههای سرافراز، جانبرکف و گمنام هوافضا که در این جنگ بعضی تصاویرشان پخش شد و بعضیهایش را ما از نزدیکتر دیدیم؛ اینکه پای لانچرها چه اتفاقاتی میافتاد، میایستادند تا موشک شلیک شود و میدانستند چه اتفاقی ممکن است برایشان بیفتد؛ دستها، پاها، خونهای ریختهشده کنار لانچرها… اگر ما خودمان را مثل آن رزمنده پای لانچر ببینیم، زندگیمان با چیزی که الان هست، خیلی فرق میکند.
۲۲ MB
خیلی باید مدل زندگیمان عوض شود
واقعاً نفر اول خودم را میگویم؛ به نقصها و مسائلی که در زندگی درگیرش هستم، واقفم. اگر بخواهیم آن نگاهی را که آقا درباره تولید ادبیات مقاومت، آرایش جنگی در حوزه تبلیغات و رسانه، و تغییر سیاست رسانهای دارند، با زبان هنر و شعر جلو ببریم، خیلی باید مدل زندگیمان عوض شود. من میگویم خودم خیلی فاصله دارم. خدا باید کمک کند و ما هم باید همت کنیم؛ واقعاً اراده لازم داریم.شرطش این است که خودمان را مثل رزمنده پای لانچر ببینیم. او چطور دارد زندگی میکند؟ ما هم باید همانطور زندگی کنیم. مثل فرماندهی پدافند؛ البته آقا که میگویند پدافند هم نه، هجوم. حتی در جمع مداحان هم گفتند تهاجمی باشد، نه دفاعی؛ یعنی فراتر از آن. چون این جنگ، جنگی نیست که مثل جنگ نظامی روبهرویمان باشد و ببینیمش، گاهاً تنبلی میکنیم. بعضی وقتها اگر این پردهها و غفلتها کنار برود، زندگی ما اگر واقعاً روی مدار دستوری که آقا دادهاند بیفتد، خیلی فرق میکند و اتفاقات بزرگتری هم میافتد. آنوقت است که شعر و ادبیات ما واقعاً میدان دار میشود در ماجرای تبیین، رسانه و هنر میتواند بارهای سنگینی را از روی زمین بردارد.فارس: آقا به این مسئله تاکید داشتند که باید آرایش جنگی بگیریم و تهاجمی عمل کنیم. خب این در حوزه شعر به چه شکل عملیاتی میشود؛ سرعت یکی از مولفههای واکنش و یا هجوم است. ما در این زمینه در چه سطح قرار داریم؟
تشابه میدان شعر با شهرهای موشکی
فارس: شما میفرمایید که شاعر باید سریع بیاید وسط میدان، آرایش جنگی بگیرد و تولید کند. من اینطور به شما بگویم که ما اصلا تولید سریع نداریم. مثلاً همین بحثی که درباره شهید رئیسی بزرگوار نوشتم. شما گفتید سریع نوشته شده، بله این خیلی سریع بود؛ مثلاً در یک روز تصمیم گرفتم. اما آیا اسمش تولید سریع است؟ به یک نحوی بله، به یک نحوی خیر. وقتی راجع به میدان و آرایش جنگی حرف میزنیم، من مثالهای رزمی و نظامیاش را میزنم که ذهن نزدیکتر شود. شما تا «شهرهای زیرزمینی موشکی» نداشته باشید، آن هم در عمقی که جلوی چشم مردم هم نیست، وقتی دشمن حمله میکند واکنش سریع را با چه چیزی میخواهید نشان بدهید؟ اصلاً چه چیزی را میخواهید سریع رو کنید و بزنید؟ما باید شهرهای موشکیمان را در طول مدتی که داریم زندگی میکنیم، کار میکنیم، میرویم، با شعر زندگی میکنیم، شعر میخوانیم و شعر مینویسیم، در درون خودمان تولید کنیم؛ هنرش را تولید کنیم، ادبیاتش را تولید کنیم، فنش را تولید کنیم. تا آن جایی که یکهو لازم شد لانچر بیاید بیرون و بزند، آمادگیاش را داشته باشد.لذا اینطور نیست که شاعر موفقی که شما میگویید در یک نقطه آمده، باریکالله چه نقطهزنی کرده، فقط در همین نقاط وارد عرصه میشود و بقیه زندگیاش مثلاً دنبال کار خودش است، میخوابد و کاری ندارد. قطعاً آن آدم در طول زمانهای دیگری که دیده نمیشود، با شعر سروکار دارد. باید هنرش را ببرد بالاتر، شعرش را قویتر کند؛ جلسه شعری میرود، پیش اساتید میرود، شعر میخواند، نقد میشود، چکش میخورد، خودش را رشد میدهد، هنرش را بالاتر میبرد، زبانش را محکمتر میکند و همه چیزهایی که یک شعر لازم دارد را فراهم میکند.
از آن طرف، اندیشهاش را عمیقتر میکند. اول خودش را باید بسازد؛ نسبت به آن چیزی که میخواهد بگوید، نسبت به آن باور انقلابی و باور مقاومت که دارد. خودش باید گرههای خودش را باز کند، خودش صحنه را بفهمد. اینها را در طول زمان، در وقتهایی که شما شعرش را نمیبینید و شعری از او بیرون نیامده، دارد انجام میدهد؛ دارد با خودش کلنجار میرود، مسائل را در ذهن خودش حل میکند. حالا نه اینکه فقط تکیه بر نفس خودش باشد؛ قطعاً از دیگران هم کمک میگیرد، از کسانی که بیشتر از او بلدند کمک میگیرد. اینها با هم جمع میشود؛ شعرش باید رشد بدهد، اندیشهاش را باید رشد بدهد، هنرش را باید رشد بدهد. آنوقت موقع پرتاب لانچر که میشود، کارش خیلی راحتتر است. اتفاقاً کار سخت، آن لحظه نیست بلکه برای قبل آن است.
شاعری که خودش را شاعر انقلاب میداند، باید پشت سر ولیفقیه حرکت کند
فارس: مثلاً همین ماجرای شهید رئیسی؛ شما یک روز بعدش، همین چند روز پیش، شعری گفتید که در صفحه اینستاگرام ۳۸۰ ـ ۳۹۰ هزار بازدید خورد. گاهی پیش میآید که ما زمین را میشناسیم و زمین را خوب میشناسیم، اما در بحث کنش اشتباه میکنیم؛ یعنی در زمین اشتباه بازی میکنیم و وارد میدانی میشویم که از نظر آن سرتیم و ادبیات مقاومت ـ که خودشان تعریف کردهاند ـ اشتباه است. این چطور باید شناخته شود؟شما در همین ماجرای رئیسی میتوانستید جور دیگری عمل کنید. مثلاً در بند آخر فرمودید که «ما مأمور به وحدتیم» و اینها. این چطور میشود که ذهن شاعر یادش میافتد که اینجا باید به حفظ وحدت و یکپارچگی هم نگاه کند؟ بحث رویکردی که آقا دارند، آن نگاهی که آقا دارند، اینجا پیاده شود؛ یکپارچگی صدا.سؤال مشخصاً این است که چطور باید درست عمل کرد؟فارس: اولاً ما یک معیار داریم به اسم آقا. حرفهایشان خیلی واضح است؛ میگویند این خط را نروید، این خط را بروید، الان لازم این است. این باید ملکه ذهن شود. شاعری که خودش را شاعر انقلاب میداند، باید پشت سر ولیفقیه حرکت کند. شخص خودش نباید اجتهاد کند.منِ بنده شخصاً ادعایی ندارم که این را میفهمم و آن را نمیفهمم. من یک معیار دارم جلوی چشمم. چیزهایی که میگویند واضح و مبرهن است و باید پایبند به آن باشم. حالا باید عمیقتر شوم. بالاخره آقا تیتر میدهند، من باید لیدش را خودم پیدا کنم؛ باید فکر کنم، عمیق شوم. اما معیارها مشخص است.
ماجرای چند بیت شعری که به دلیل توجه به توصیه رهبر انقلاب حذف شد
در شعری که برای شهید بزرگوار، رئیسجمهور عزیزمان، شهید رئیسی نوشتم، چه اتفاقی افتاد. من صبح بعد از نماز، فیلم آن فرد بیادب و سبک را دیدم؛ کسی که جسارت کرده بود. واقعاً به غیرتم برخورد. گفتم یعنی چه؟ اینقدر راحت توهین میکند و جواب هم نمیگیرد؟ حالا کاری ندارم که آمده گفته من با فلان رئیسجمهور بودم؛ با «دستهکورا» طرف نیستید که. دو تا دولت قبل از این دولت هست، بعد تو میگویی شما میراثدار ۱۵ ـ ۱۶ سال قبلی ما هستید؟ خیلی به غیرتم برخورد.آن شعر، خودبهخود شروع شد. واقعاً هم ادعای خاصی سرش ندارم، اما از آن نوشتههایی بود که همانجا شکل گرفت؛ از «این مرد، رفته نیست در اندازه شما» شروع شد و تا وسط روز تمام شد. حالا اینکه میگویید من گفتم دهان بسته است در شعر؛ بله. من واقعاً ابیات دیگری هم داشتم که خیلی ناخودآگاه نوشته شده بود. شاعر است دیگر، چیزی به ذهنش میآید و مینویسد. قشنگ هم شده بود، بله.اما در دلم جدال نفس و وظیفه را حس میکردم. آن بیتها تیز بود، پرش به دولت میگرفت. از آنهایی بود که آدم پیش خودش میگوید: باریکالله، چه خوب زدی. اما دو دوتا چهارتا کردم و گفتم آقا دارند میگویند حمایت کنید از دولت، با همه نقصهایی که خودمان میدانیم و ایشان هم میدانند. صلاح ملک و مملکت الان این است و راه غیر از این رفتن خطاست و آسیبزننده است. کسی دلسوزتر از ایشان برای کشور نیست. کسی بیشتر از ایشان شهید رئیسی عزیز را دوست نداشت و کسی بیشتر از ایشان هم نمیداند چه خبر است.
۲۶ MB
گوش دادن به حرف آقا، باعث برکت این کار شد
با اینکه حذف کردن آن ابیات سخت بود، حذفشان کردم. حتی چند دقیقه مانده به انتشار، بیتی اضافه کردم. اول خواستم بنویسم که به مصالح و مصلحت، ابیاتی از این شعر حذف شده، بعد گفتم همین را بیاورم در خود شعر بگویم. خطاب به رئیسجمهور گفتم:«ای کاش از سکوت وفادار مثنویآن بیتها که حذف شد از شعر، بشنوی»داشت ابیاتی که که اشاراتی به مقایسه آن دولت با بعضی مسائلی که امروز درگیرش هستیم. حس من این بود که مصلحت بر گفتن آنها نیست، و حذف کردم. در پایان هم گفتم «مأمور وحدتیم» و به این صحبتها اشاره کردم.شاید چون خودم هم واقعاً به این نیت و برای کار خودم نمیخواستم منتشرش کنم، و فکر نمیکردم اینقدر دیده شود و استقبال شود، اما وقتی دیدم مردم محبت داشتند و واقعاً باعث آرامش دل خیلیها شد، با خودم گفتم شاید همین پای نفس گذاشتن، همین حذف آن ابیات تیز ـ که ظاهرش هم کف و سوت داشت ـ و گوش دادن به حرف آقا، باعث برکت این کار شد.
هیچ درجهای از اجتهاد برای خودم قائل نیستم!
فارس: به صورت کلی یک شاعر آیینی خطوط قرمزش را چه چیزی تعریف میکند؟ عرف اجتماعی تعریف میکند؟ فضای اجتماعی تعریف میکند؟ مثالی که شما زدید بیشتر مربوط به فضای اجتماعی بود. من بهصورت کلی میخواستم نظر شما را در اینباره بدانم. رسولی: به هر حال ممکن است خط قرمز من یک چیز باشد و خط قرمز برادر دیگری چیز دیگر. البته خطوط اصلیمان مشترک است؛ و آن هم حریم مکتب اهلبیت علیهمالسلام در شعر آیینی است و برای اکثریت شاعران آیینی، حریم نظام بر پایه خون شهدایی که برای یاری سیدالشهدا رفتند. اکثریت همین است. حالا در بعضی جزئیات، مصادیق و اینها ممکن است اختلافنظر یا تفاوت سلیقه وجود داشته باشد.برای بنده شخصاً، خودم هم عرض کردم، هیچ درجهای از اجتهاد برای خودم قائل نیستم که بیایم تصمیمگیری کنم که امروز مصلحت ما این است این را بگوییم یا نگوییم، یا این را اینطور بیان کنیم و خودم بخواهم خطوط قرمز ترسیم کنم. من چنین جایگاه و شأنی برای خودم نمیبینم. فکر نمیکنم نقطه مبهمی در مطالبی که آقا بیان میکنند وجود داشته باشد، برای کسی که بخواهد این مسیر را برود. آقا در پیام بعد از جنگشان ـ که هفت مورد بود ـ تکلیف را روشن کردند. بعد از آن هم در صحبتهایشان بارها به سرفصلهای مهمی اشاره کردهاند، بعضیهایش با تکرار. پس آمدِ داشته است. اتحاد مقدس تکلیف را روشن میکند.
اگر منِ شاعر اینها را متوجه نشوم، واقعاً باید به شاعر بودن خودم شک کنم. اینکه الان چه چیزی به اتحاد کمک میکند و چه چیزی به آن ضربه میزند، به نظرم مشخص است. نقطه مبهمی وجود ندارد درباره اینکه چه چیزهایی را باید گفت و چه چیزهایی را نباید گفت. البته ممکن است کوتاهیها و کجفهمیهایی برای خود بنده هم پیش بیاید؛ قطعاً ممکن است بعداً بفهمم این حرف الان جایش اینجا نبود. بالاخره انسان هستیم.
۱۲ MB
کسی در خلوت اتاق خودش نمیتواند همهچیز را بفهمد
فارس: آیا خوب نیست که شاعران دور هم بنشینند؟ هفتهای یکبار، ماهی یکبار، درباره این مسائل صحبت کنند؟ یا اگر اتفاقی در کشور افتاد، هر موضوعی بود، یکدفعه جمع شوند و دربارهاش فکر کنند؟ رسولی: ما قطعاً به کمک هم نیاز داریم، به تولید فکر نیاز داریم. کسی در خلوت اتاق خودش نمیتواند همهچیز را بفهمد. ما اولیای خدا نیستیم، نبی نیستیم که بر ما وحی نازل شود، و در قلهای از حکمت هم نایستادهایم. همهمان آدمهای معمولی هستیم. خدا باید از طریق همین شبکهها، ذهن ما را خطکشی کند؛ همان چیزی که ولی خدا انجام میدهند، آقا، انجام میدهند. ما نیاز به هم داریم، نیاز به نشستن با هم داریم، نیاز به تولید فکر داریم.تجربه شخصی خودم را میگویم که بسیار هم جواب داده. واقعاً در خیلی از جلساتی که شاعران دور هم نشستهاند ـ چه جلسات نقد، چه جلسات فکر ـ و صحبت کردهاند که الان چه حرفی باید زده شود، برای من بسیار راهگشا بوده. گاهی یک حرف، یک میدان بزرگ را جلوی چشم آدم باز میکند؛ طوری که آدم با خودش میگوید چرا تا حالا متوجه این نبودم؟ و همین، یک کار را جلو میبرد و به یک اثر میرساند.مثلاً برادر عزیزم حاجآقا مهدی رسولی. سال پیش فاطمیه خواند؛ به اسم «بیمردم». این کار واقعاً نتیجه همین همفکریها بود. ایشان زنگ زد و گفت: داداش، یک کاری در حوزه مردم بتونیم تولید کنیم، آقا اینجوری گفتهاند؛ مسئله جمهوریت، نقش مردم و تأثیرگذاری مردم در تعیین سرنوشت جامعه چقدر مهم است، و این در فاطمیه خیلی جا دارد. بعد مثال شعر آقای معلم را زد؛ «علی آری، علی، حتی علی تنهاست بی مردم…». این حرف واقعاً یک میدان تازه جلوی چشم من باز کرد. رفتم و نوشتم، ایشان هم با آن هنرمندی اجرا کرد. این حاصل همفکری و تلاش دو نفره بود.
۸ MB
همین نوحه ـ آنطور که من اطلاع دارم ـ یک باب جدید باز کرد. یعنی بعضی از نهادهای فرهنگی و حاکمیتی امروز دغدغه گفتن این مسائل در هیئتها برایشان ایجاد شده؛ مسئله مردم، نقش مردم، تأثیرگذاری مردم. خود من امسال دوباره شعر «بیتفاوت نشستن» را نوشتم:«همان اهل دینداریِ بیهزینه، راه تاریخ عوض شد به لطف تماشا»و دوباره حاج مهدی آن را خواند.یعنی یک اتفاق از یک همفکری شکل میگیرد و خدا هم به آن برکت میدهد. اتفاقاً اگر آدم تکروی نکند و خودش را متکی به نفس خودش نبیند، نتیجه میدهد. قرار نیست من خودم را در این مسیر مطرح کنم یا معرفی کنم؛ قرار است یک اتفاق جمعی شکل بگیرد.یدالله مع الجماعت.
فارس: به ما بفرمایید یک شاعر چگونه میتواند یک کنش فعال و به موقع در این پایگاه ادبیات مقاومت داشته باشد.رسولی: ببینید، اول خود شاعر باید باورش باشد. این ماجرا از مصنوعیت و خروجی مصنوعی حاصل نمیشود. اگر خودم باور نداشته باشم که آقا و آرمانهای بلند انقلاب اسلامی واقعیاند و امکان تحقق دارند، هرچه هم بخواهم درباره شعر بگویم، آن اتفاق نخواهد افتاد. من معتقدم سخنی که از دل برآید، بر دل مینشیند؛ اول باید باور واقعی باشد و بعد، احاطه به مفاهیم.این یعنی شاعر متعهد علاوه بر داشتن هنر شعری، کارهای دیگری هم دارد: باید خود را در دریای این مفاهیم بیندازد، به آنها احاطه پیدا کند، باور پیدا کند و گوشهوکنار آنها را بشناسد. البته این امر باید از خدا خواسته شود، چون سخت است. راه اینکه این مفاهیم را در شعر بیان کند، دشوار است؛ بعضی مفاهیم در ظاهر نیاز به یک کاتالیزور دارند، باید نرم و هنرمندانه ارائه شوند تا دلنشین باشند و مخاطب آنها را بپذیرد.مثلاً وقتی آقا میفرمایند مذاکره با آمریکا هیچ نفعی برای ما ندارد، این حرف در ظاهر سیاسی و عمیق است، نه شعر. کار شاعر این است که این پیام را پیدا کند و در بستری ارائه دهد که مخاطب دوستش داشته باشد، راحت بپذیرد و در دل و ذهنش جای بگیرد. این سختترین نقطه کار شاعری است که میخواهد شعر انقلاب بنویسد: اینکه مفاهیم را بومی شعر خود کند و ارائه دهد تا مخاطب بپذیرد و دوست داشته باشد.
۲۹ MB
09:18 - 10 دی 1404
نظرات کاربران









