مصطفی داننده - اطلاعاتآنلاین| اعتراض مردم به گرانی دلار، اعتراض به یک عدد نیست. دلار فقط دماسنج است؛ تبِ واقعی جای دیگریست. مردمی که امروز صدایشان بلند شده، سالهاست دارند یک جمله را با خود تکرار میکنند: «دیگر نمیشود زندگی کرد»
وقتی ارزش پول ملی مدام فرو میریزد، در واقع زمان و زحمت مردم است که بیارزش میشود. کار میکنی، حقوق میگیری، و میبینی حاصلش هر ماه کوچکتر از ماه قبل است. این نه بحران اقتصادیِ مقطعی، که تجربهی فرسایشِ دائمی است؛ فرسایشی که آرام اما بیوقفه آدم را به نقطهی انفجار میرساند.
اعتراض حق مردم است، چون گویا راه دیگری نمانده. وقتی رأی دادن تغییری ایجاد نمیکند، وقتی گفتوگو به دیوار میخورد و مسئولان حتی وانمود هم نمیکنند که صدایی را میشنوند، اعتراض آخرین زبانِ باقیمانده است. زبانی که شاید خشن به نظر برسد، اما محصولِ نشنیدهشدن است.
سوال اصلی این نیست که «چرا مردم اعتراض میکنند؟»، سوال واقعی این است: غیر از اعتراض چه کاری برایشان باقی مانده؟ تحمل؟ سالها تحمل شده. صرفهجویی؟ از حد گذشته. امید بستن به وعدهها؟ وعدهها تاریخ مصرفشان تمام شده.
پس برای کاهش رنج مردم چه کسی چه ایدهای دارد؟ وقتی سیاستگذار هیچ هزینهای برای تصمیمهای غلطش نمیدهد، این مردماند که هزینه را میپردازند؛ با سفرهی کوچکتر، با آیندهی نامعلومتر، با مهاجرت اجباری یا ماندنِ بیچشمانداز.
اعتراض به دلار، اعتراض به بیثباتی است؛ به زندگیای که قابل برنامهریزی نیست. مردمی که نمیدانند شش ماه دیگر اجاره خانه و مغازهشان چند برابر میشود، دارو پیدا میشود یا نه، شغل میماند یا نه. نادیده گرفتن این اعتراضها، پاک کردن صورت مسئله نیست؛ فقط صورت مسئله را بزرگتر میکند. صدای مردم را باید شنید و برای کاهش رنج آنها کاری کرد؛ حرکتی که آنها را امیدوار کند وگرنه تاریخ در مورد مردم، شوخی ندارد.
این یادداشت اگر قرار است چیزی را روشن کند، همین است: مردم شورشی نیستند؛ اتفاقا دنبال ثبات و آرامش اند اما خسته و فرسوده شدند و فرسودگیِ جمعی، خطرناکتر از هر شعار سیاسی است.









