پارادوکس مذاکره و دیپلماسی اجبار

دیپلماسی اجبار (coersive diplomacy) رویکردی است که از اهرم دیپلماتیک شامل تهدید به استفاده از زور و تحریم یا انزوای سیاسی، بهره می‌برد. هدف از این نوع دیپلماسی، واداشتن دولت متخاصم به هر اقدام مدنظر یا بازداشتن او از انجام هر اقدامی (خصمانه) است.

خلاصه خبر

دیپلماسی اجبار (coersive diplomacy) رویکردی است که از اهرم دیپلماتیک شامل تهدید به استفاده از زور و تحریم یا انزوای سیاسی، بهره می‌برد. هدف از این نوع دیپلماسی، واداشتن دولت متخاصم به هر اقدام مدنظر یا بازداشتن او از انجام هر اقدامی (خصمانه) است. کشوری که این نوع دیپلماسی را به کار می‌گیرد، با استفاده از ابزارهای فشار که در بالا به گونه‌هایی از آن اشاره شد، اراده و اختیار را از طرف مقابل می‌گیرد تا به این وسیله به آنچه خواست کشور تحمیل‌کننده است، پاسخ مدنظر او را بدهد.

توضیح داده‌شده در بالا درباره دیپلماسی اجبار، خیلی آشنا و حتی شرح حال به نظر می‌رسد؛ زیرا گویی این نه یک توضیح مفهومی و انتزاعی، بلکه توضیحی مصداقی است و آن مصداق هم، ایران است. دیپلماسی اجبار اعمالی آمریکا علیه ایران البته به مراتب شدیدتر از تعریف این نوع دیپلماسی است، چرا‌که مراحل پسادیپلماسی اجبار هم درمورد کشورمان اعمال شده است. به عبارت روشن‌تر، آمریکا بعد از استفاده پرفشار از دیپلماسی اجبار و تهدید به استفاده از زور عملا از مرحله تهدید عبور کرد و دست به حمله نظامی سنگینی زد.

در اینجا لازم است برای رفع سوء‌تفاهم عرض کنم که اگر «حمله نظامی محدود» هم جزئی از ابزار و سازوکار دیپلماسی اجبار باشد، حمله نظامی آمریکا به ایران به دلایلی که گفته خواهد شد، محدود نبود. این دلایل عبارت از حمله نظامی اسرائیل به ایران (موسوم به جنگ ۱۲‌روزه) است که اینک بنا به اعتراف صریح ترامپ معلوم شده که آن جنگ به خواست او و فرماندهی او و کارگزاری رژیم جعلی صورت پذیرفته است. افزون بر این، جنگ بسیار خشن، نسبتا طولانی و فراگیر و پر مداخله‌گر ۱۲روزه با حمله مستقیم و سنگین نظامی آمریکا به تأسیسات عمده هسته‌ای ایران تکمیل شد.

طرفه آنکه با این حساب جنگ مزبور خیلی وسیع‌تر و فراتر از جنگ محدود بوده، بنابراین نمی‌توان آن را به ابزار جنگی مدنظر دیپلماسی اجبار (تهدید به استفاده از زور و دست آخر، جنگ محدود) فروکاست. شرح پیش‌گفته سودای این دارد که نشان دهد مذاکره در قاموس دیپلماسی اجبار چقدر مهجور است. آمریکا وقتی کشوری را دشمن (adversary) می‌پندارد با او به همین شیوه تحکم، تهدید، فشار و تسلیم‌سازی رفتار می‌کند و چون خود را از تبعیت از قوانین و هنجارهای بین‌المللی (به‌ویژه آمریکای ترامپ) معاف می‌داند، به معنای واقعی کلمه متمرد و یاغی (outlaw) می‌شود. بدیهی است که مذاکره مدنظر آمریکا ذاتا نمی‌تواند مبتنی بر دیالوگ باشد و مونولوگ مطلق است. در ادبیات مونولوگی ترامپ، ایران باید غنی‌سازی را به صفر برساند و تعطیل کند. دیگر آنکه بساط موشک‌های کارسازش را برچیند و سوم آنکه نیابتی در منطقه نداشته باشد.

ترامپ اینک می‌گوید ما به خواسته نخست خود، یعنی انهدام تأسیسات غنی‌سازی ایران، دست یافته‌ایم و موارد دوگانه دیگر را هم بفرموده تعیین تکلیف می‌کنیم. این موارد که شامل موشکی و نیابتی است، به ترتیب به معنای خلع سلاح راهبردی ایران (محروم‌سازی از تنها سلاحی که آمریکا و اسرائیل را در جنگ ۱۲‌روزه ناچار به قبول آتش‌بس کرد و اگر نبود معلوم نبود اینک در خیابان‌ها ام‌القری با چه اجنبی‌های خون‌ریزی روبه‌رو بودیم) و باز‌گذاشتن دست اسرائیل برای یکه‌تازی در کل منطقه و گرفتن توانمندی‌های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی کشورمان و در نتیجه محبوس‌کردن این قدرت منطقه‌ای در مرزهای جغرافیایی خود است؛ حبس و حصری که البته زمینه‌ساز وارد‌شدن خدشه به تمامیت ارضی کشور و نهایتا تجزیه آن است.

قصد از بیان مطالب فوق خواندن آیه یأس نیست، بلکه ذکر واقعیت است؛ واقعیتی که به ما می‌گوید بین ایران و آمریکا مذاکره بماهو کلمه، معنا و مفهوم ندارد. آنچه هست، دیپلماسی اجبار، آن‌هم در پیشرفته‌ترین نوعش (به معنای خشن‌تر و قهرآمیزتر) است. از‌این‌رو اگر دولتمردان ما به چنین جلساتی می‌روند، حق نیست که آن را جلسه مذاکره بخوانند. آنها صادقانه بگویند که به جلسه دیپلماسی اجبار می‌رویم.

رفتن به جلسه دیپلماسی اجبار یکی از راهکارهاست (فارغ از هرگونه ارزش‌گذاری). راهکار دیگر را باید در تدبیر دستگاه سیاست خارجی کشور سراغ گرفت که باید به خرج دهد و طرحی مبتکرانه و منطبق با منافع ملی در‌اندازد و پذیرش دیپلماسی بماهو کلمه را با دست پر به طرف آمریکایی بقبولاند. باید اذعان کرد که انداختن چنین طرحی کار دشواری است، اما غیرممکن نمی‌نماید. راهکار آخر اینکه حکمران، کشور را به سمت تاب‌آوری حداکثری سوق دهد و با استعانت از ظرفیت‌های عظیم پیدا و پنهان داخلی و همراهی عمومی مردمی، قدرت بازدارندگی حداکثری ایجاد کند. واضح است که دستگاه دیپلماسی کشور در صورت اتخاذ چنین راهکاری توسط حاکمیت نه‌تنها به حاشیه نمی‌رود، بلکه وظایف سنگین‌تری را برعهده می‌گیرد و نقش برجسته‌تری را ایفا می‌کند. ناگفته پیداست که ایجاد تاب‌آوری حداکثری در داخل، نیازمند اقدامات اساسی بین‌المللی، به‌ویژه در حوزه روابط بین‌الملل است که مأموریت ذاتی وزارت خارجه است.

امیدوارم این گفته وزیر خارجه که ایران غنی‌سازی نمی‌کند، ارسال سیگنال به طرف مقابل نباشد که ما به شرط نخست او که همانا به صفر رساندن غنی‌سازی است، تمکین کرده‌ایم و برای گفت‌وگو راجع به دو مورد بعدی آماده‌ایم. راقم این سطور نمی‌داند که اگر این برداشت از گفته رئیس دستگاه دیپلماسی درست باشد، آیا او آن دو مورد راهکار دیگر را هم بررسی کرده است یا نه، در صورت منفی‌بودن پاسخ، ترک فعلی صورت گرفته که ما را می‌تواند ناچار به پذیرش بدترین سناریوی ممکن کند! فقط یک قلم، یادمان باشد که فاصله دورترین و نزدیک ترین نقاط سرزمین یک‌میلیون‌و 648 هزار کیلومتری‌مان بیش از دو هزار کیلومتر است. کوتاه‌کردن برد موشک‌ها (البته اگر نابودی آن، که روبیو خواستار است، منتفی باشد) ما را از دفاع در برابر حمله نظامی خارجی به کشورمان محروم می‌کند. این به آن دلیل است که برد کوتاه‌شده بخش‌های عمده‌ای از خاک کشورمان را پوشش نمی‌دهد و می‌تواند موجب پیروزی دشمن متجاوز و از دست رفتن بخشی از خاک ایران عزیز شود. سخن کوتاه، می‌دانم که مفاد این یادداشت به مذاق‌هایی خوش نمی‌آید و شاید درشت‌گویی‌هایی هم به دنبال داشته باشد، اما آنچه مهم است، بیان ناب و شفاف واقعیات است که ملکوک به کوچک‌ترین سوگیری و ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری و به حاشیه بردن منافع ملی نیست. مخلص کلام نگارنده این است که آقایان اگر وضع کشور را چنان نگران‌کننده و بحرانی می‌دانید که باید به تسلیم هم رضایت داد، که خب همان ناگزینه دیپلماسی اجبار را در پیش بگیرید. شاید کشور از این دوران سرگردانی رهایی یابد و موجب فرجی شود. اما اگر اوضاع چنین وخیم نیست، باید به فکر دو راهکار ذکر‌شده دیگر بود؛ هر‌چند البته وقت‌گیرتر، سنگین‌تر و سخت‌تر است.

 


 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ