یادداشت مهمان_حکمت اله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت امنای بنیاد ایران شناسی: جامعه و جهان ما، جامعه و جهان محضها و مطلقها نیست. چنین زیستنی در بستر رودخانه موجخیز و موج انگیز عالم، ممکن و شدنی نیست. هراکلیتوس اندیشمند و فیلسوف عهد باستان هلنی (۵۳۵-۴۷۵) نیز آن را احساس کرده بود و ژرف دریافته بود که میگفت: Τα πα'ντα ρει (همه چیز روان است) میان فعلρει یونانی و «رو» و «روان» و «رفتن» فارسی اشتراک لفظی و معنایی ژرف است. اشتراک لفظی و معنایی ژرف و ریشهای و سرچشمهای.
در سنتها و آموزههای نبوی و عرفانی، مطلق و محض تنها به الوهیت یگانه و یکتا نسبت داده شده است و از اسماً و اوصاف او تعبیر شده است و آمده است. علم مطلق و کمال مطلق و محضِ وجود و وجود محض به ذات یکتا و یگانه نسبت داده شده است و عارف و شاعر شهیر بلخی خراسانی ما گام را از اینها همه آنسوتر نهاده و چنین نغز و مغز در «وصف» بی اسم و صفتِ ذات الوهیت مطلق و محض سروده است:
زان نیامد یک عبارت در جهان
که نهان است و نهان است و نهان
این همه الفاظ و اسماً حمید
از گلابه آدمی آمد پدید
(مثنوی، دفتر چهارم: ۶۷۹).
جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما، با تحرک و تموج و خیزشهای پی به پی در آگاهی انسان، روی پوسته نازک و ظریف جغرافیای طبیعی سیاره زمین گشوده و افتتاح شده است. دیر و در چهار و نیم میلیون سال پیش گشوده و افتتاح شده است. گشودگی و افتتاحی بیسابقه و بینظیر و بیبدیل تا این لحظه و تا این زمان. دوره به دوره و مرحله به مرحله نیز جغرافیایش فراختر و فراختر، پرچین و شکنتر و پرچین و شکنتر شده است و پرتحرکتر و پرتموجتر از پیش ره سپرده است. ثباتش را در پیوستگی و وحدت پیکروارش حفظ کرده است و بهرغم از سرگذراندن انقراضهای آغازین، همچنان چونان تاریخ انسان استمرار دارد و حرکتش متوقف و تعطیل نشده و دستخوش انقراض نهایی نشده است.
جغرافیای پرچین و شکنی که قاعده زیست خود را دارد و زندگی قاعده است و قاعده زندگی نیز در این جغرافیای پرچین و شکن چنین است، هرچند و هرآینه قاعدهای که مطلق قاعده نیست. پر و گرانبار از استثناها و خلافآمدهای عرف و ناسازواریها و رخدادها و خیزشها و ریزشهای «پارادوکسیک» یا خلافآمد عرف و خلافآمد قاعده است و قاعده زندگی را استثناها و رخدادهای استثنایی دگرگون کردهاند.
در قاعده زندگی راست گفتن امری اخلاقی و اخلاق و ادب نیک زیستن است و پسندیده و دروغ گفتن امری غیر و ضداخلاقی و ناپسند و ناپسندیده است. هم عامه مردم و عقل عرف و سلیم، هم آموزگاران اخلاق، راستگویی را نیک دانسته و راستگویان را ستوده و پسندیدهاند و دروغ را ناپسند و بدخیم دانسته و دروغگویان را ملامت کردهاند. با این همه و بهرغم اینها همه، تاریخ پرماجرا و سرگذشت پرحادثه و حادثهخیز و خونبار جامعه و جهان بشری ما همیشه چنین مطلق گواهی نداده و نمیدهد. راستهایی را در تاریخ تجربه کردهایم که پیامدشان بسیار زیانبار و خونبار و دروغبارتر از دروغ بوده است و دروغهایی را هم در تاریخ زیسته و تجربه کرده و از سرگذراندهایم و شاهد بودهایم که پیامدشان بسیار نیکو و راستتر از راست و اخلاقیتر از راست بوده است.
در جنگ جهانی دوم، ارتش آلمان نازی وقتی به یونان لشکر کشید و یونان را اشغال کرد، یونانیان دلیرانه رویاروی ارتش اشغالگران نازی که ارتش ایتالیای تحت حاکمیت موسولینی فاشیست هم متحدشان بود؛ ایستادند و جنگیدند. تلفاتشان بسیار بود اما سُنبه پایداری و پایمردی مردمی و ملی یونانیان بسیار پرقوّتتر از ارتش مهاجم بود. هرچند و هرآینه در میان یونانیان بودند میهنفروشانی که با ارتش نازی اشغالگر آلمانها همکاری میکردند و راست و استوار در خدمتشان بودند و نشانیهای درست و راست به آلمانها میداند و جنگجویان یونانی را از مخفیگاهها بیرون میکشیدند و تحویل ارتش مهاجم و اشغالگر میدادند.
بهعکس یونانیان آزاده، هممیهنان جنگجویشان را در خانههایشان پناه میدادند و نشانی غلط به اشغالگران میدادند و دروغ میگفتند و کتمان میکردند و دشمن را فریب میداند تا جان جنگجویان دلیر و هممیهن خود را از خطر دستگیری که پیامدش اعدام بود حفظ کنند. در نبرد هشتساله پیروزمندانه، ما ایرانیان نیز بارها چنین تجربههایی را از سرگذراندیم. از یک سو میهنفروشانی که از صدر تا ذیلشان در خدمت ارتش مهاجم و اشغالگر بعثی بودند، اخبار راست به ارتش دشمن مهاجم میداندند و خیانت میکردند. فرزندان دلیر میهن در این سوی سنگر پایمردی و پایداری و دفع دلیرانه از میهن سعی میکردند به دروغ دشمن را فریب دهند و سر دشمن را با دروغ و فریب گرم کنند و از حمله و هجوم و پیشرویاش بکاهند و بهموقع و در فرصت مناسب کمینش کنند و به عقبش برانند.
ملاحظه میکنید چقدر در لحظههای حساس ارزشها جابجا میشوند که پیامد نیکو بدهند.
بارها و بارها در همین زندگی و اشتغالات روزینه روزمره در زبان راست گفتهایم و در دل بذر دروغ آماده کردهایم که در مزرعه ذهن و فکر و عقل و فهم و زندگی آدمیان بیفشانیم و بکاریم. و بهعکس بارها اتفاق افتاده است زیر فشار شکنجه و در مرز میان مرگ و زندگی در ذهن دروغ آماده کرده و به زبان دروغ گفتهایم و در دل بذر راستی در مزرعه ذهن و فکر و عقل و فهم و زندگی مردمان افشاندهایم و چه نیکو و راست قرآن فرمود:
"مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود [به عذاب خدا گرفتار آید]؛ مگر کسی که به کفر مجبور شده [امّا] دلش مطمئن به ایمان است، ولی آنان که سینه برای پذیرفتن کفر گشادهاند، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود." (سوره نحل/۱۰۶).
شکوه راستی و رفعت و جلالت همبودی و همسویی عقل و دل، عقل و ایمان، عقل و عشق را در چنین لحظهها استثنایی و حدی و مرزی زیستهایم و آزمودهایم. هرچند زیر فشار سخت و سنگین شکنجه، در دهان و به زبان دروغ گفتهایم لیکن در دل استوار و وفادار و پیماندار به ایمان ستبر و استوارمان بهراستی ماندهایم. ستبر و استوار ماندهایم که با زبان دروغ از دل بهراستی وفادار بمانیم و پیمان نشکنیم. چنین است شکوه و رفعت و جلالت همسویی و همبودی ستبر میان عقل و
ایمان. عقل و عشق.
همانگونه که در هنر، مقوله زیبایی شناسی زشتی (the aesthetic category of ugly )، در راستا و در خدمت ارائه کمال مطلوب یک اثر بهویژه آثار نمایشی خلق میشود. یعنی زشتی، نه خادم بهماهو زشتی، که در دوره جدید بر هنر و زیبا شناسی روزگار ما سروری میکند، بلکه زشتی در خدمت خلق و ارائهی هرچه زیباتر و هرچه والا و شکوهمندتر اثر در کمال مطلوب. مردا از دروغ در نوشتار فشرده و کوتاه پیشارو به همین معناست. نه دروغ در خدمت دروغ بلکه دروغ در راستا و در خدمت وفادار ماندن و پاسداری از راستی و نیکویی و هر آنچه راست و نیکوست.
پانوشت:
[۱]. هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و [لی ] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود.











