گروه اندیشه: سومین پنجشنبه ماه نوامبر از سوی یونسکو «روز جهانی فلسفه» نامگذاری شده است؛ روزی برای بازاندیشی در ریشهها، ارزشها و افقهای اندیشه انسانی. روز جهانی فلسفه در ایران با سالروز بزرگداشت علامهطباطبایی همزمان است. این مناسبت، فرصتی است تا بپرسیم: فلسفه در جهان امروز چه کارکردی دارد؟ و نسبت آن با زندگی روزمره ما چیست؟ دکتر مجتبی امامی در این باره مطلبی را به رشته تحریر درآورده که در زیر از نظرتان می گذرد:
****
پاسخی به نیازهای بنیادین انسان امروز
انسان امروز با وجود همه پیشرفتهایش در عرصه فناوری و علم اما هنوز پرسشهایش پایان نیافته. در چنین جهانی، فلسفه نه یک «دانش لوکس»، بلکه یک «ضرورت وجودی» است. دکتر رضا داوری اردکانی معتقد است «جهان بیخرد دوام نمیآورد و فلسفه در جهان جدید نه زینت دانشگاه، بلکه شرط فهم جهان جدید است».
بنابراین بدون «تفکر فلسفی» فهم ما از تکنولوژی، سیاست، فرهنگ و حتی ارزشهای اخلاقی، سطحی و پراکنده و بعضاً متناقض خواهد بود. فلسفه کمک میکند میان حجم انبوه اطلاعات و توان فهم انتقادی، نسبت برقرار کنیم. اگر عصر حاضر «عصر اطلاعات» است، فلسفه ما را به سوی «عصر فهم» هدایت میکند.
کارکرد انتقادی فلسفه در جهان امروز
دکتر مجتبی امامی؛ نقدی که نه به معنای تخریب، بلکه به معنای دیدن امکانهای دیگر است. فلسفه مسیرهایی را نشان میدهد که در نگاه اول «طبیعی» یا «بدیهی» به نظر میرسند، اما در واقع حاصل ساختارهای تاریخی و فرهنگیاند.
هایدگر میگوید:«تفکر، تقدیر انسان است»؛ یعنی ما از اندیشیدن گریزی نداریم، اگر نیندیشیم، به جای ما ساختارها میاندیشند. فلسفه در جهان امروز درست در همین نقطه «نقش پیشگیرانه» پیدا میکند: جلوگیری از این که انسان در سیطره رسانهها، ایدئولوژیها و ساختارهای تکنیکی، بیآنکه بداند، در مسیری از پیش تعیینشده قرار گیرد.
فلسفه و زندگی روزمره
یکی از بدفهمیهای رایج این است که فلسفه را امری انتزاعی، آکادمیک یا صرفاً تاریخی میپندارند که با زندگی روزمره انسان فاصله زیادی دارد. اما اگر زندگی روزمره را شبکهای از تصمیمها، ارزشها، روابط و تفسیرهای خود بدانیم، میبینیم که فلسفه از آن جدا نیست.
علامه طباطبایی در «بدایة الحکمه» تأکید میکند که فلسفه در نهایت باید «نظام فهم انسان از هستی» را روشن کند. روشنشدن این نظام فهم، بر تمام تصمیمهای کوچک و بزرگ ما اثر میگذارد؛ بر اینکه چگونه دیگری را بفهمیم، چگونه رنج را تفسیر کنیم، چگونه ارزشها را انتخاب کنیم و چگونه با بحرانها روبهرو شویم.
بنابراین فلسفه به ما میآموزد: اولاً، چگونه بهتر فکر کنیم؛ یعنی چگونه تعصبهای فکری را شناسایی کنیم، چگونه دلیل بیاوریم و چگونه از هیاهوی سطحی فاصله بگیریم. دوم، چگونه بهتر زندگی کنیم؛ زیرا هر سبک زندگی متکی بر نوعی جهانبینی است و فلسفه آن جهانبینی را شفاف میکند. سوم، چگونه در برابر اضطرابهای جهان معاصر مقاوم شویم؛ چون فلسفه افق معنا را میگشاید و انسانِ برخوردار از معنا در برابر بحرانها استوارتر است.
فلسفه و پرسش از آینده
در جهانی که تکنولوژی بهسرعت در حال دگرگونکردن مفهوم انسان، کار، سیاست و حتی آگاهی است، پرسشهای فلسفی از «آینده» نقش حیاتی دارند. برای مثال، آیا هوش مصنوعی میتواند جایگزین تفکر انسانی شود؟ حدود اخلاقی مداخله تکنولوژیک در زیست انسان کجاست؟ معنای آزادی در جهان شبکهای چیست؟
اینها پرسشهای علمی نیستند، بلکه فلسفیاند؛ زیرا به معنا، ارزش و امکانهای وجود انسان مربوط میشوند. اگر فلسفه حضور نداشته باشد، پیشرفت علمی میتواند بدون تأمل اخلاقی و انسانی پیش رود؛ چیزی که تجربههای تلخ قرن بیستم هشدار آن را دادهاند.
۲۱۶۲۱۶










