با یک «هفته کتاب» نمی توان مردم را کتاب‌خوان کرد

گفت‌وگو با مهدی قزلی، از نخستین جرقه‌های کتاب‌خوانی او تا نقد چرخه معیوب نشر، نشان می‌دهد که چرا احترام نویسنده، نقش رسانه و ضعف آموزش‌وپرورش مانع شکل‌گیری «عادت مطالعه» شده و چرا هفته کتاب به‌تنهایی درمان نیست.

خلاصه خبر

با یک «هفته کتاب» نمی توان مردم را کتاب‌خوان کرد

گفت‌وگو با مهدی قزلی، از نخستین جرقه‌های کتاب‌خوانی او تا نقد چرخه معیوب نشر، نشان می‌دهد که چرا احترام نویسنده، نقش رسانه و ضعف آموزش‌وپرورش مانع شکل‌گیری «عادت مطالعه» شده و چرا هفته کتاب به‌تنهایی درمان نیست.
گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس: در سال‌هایی که هفته کتاب بیش از همیشه زیر پرسش است، از اینکه آیا واقعاً بر عادت مطالعه اثر می‌گذارد تا اینکه چرا سیاست‌های فرهنگی در این حوزه به نتیجه نمی‌رسد، بازخوانی تجربه و نگاه کسانی که عمرشان را در زیست‌جهان کتاب گذاشته‌اند اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. در همین فضا، گفت‌وگوی پیش‌ رو با مهدی قزلی شکل گرفته؛ نویسنده‌ای که هم سال‌ها قلم زده و هم در جایگاه ناشر با مسائل ساختاری نشر از نزدیک روبه‌رو بوده است. این مصاحبه از خاطرات کودکی او و اولین جرقه‌های کتاب‌خوانی آغاز می‌شود و قدم‌به‌قدم به پرسش‌های کلیدی درباره چرایی کم‌مطالعگی، نقش رسانه‌ها، مشکلات نشر و جایگاه نویسنده در جامعه امروز می‌رسد.فارس: در ابتدا درباره این صحبت کنیم که علاقه‌مندی شما به کتاب از کجا شکل گرفت. به نظر شما چه کسی بیشترین تأثیر را در ایجاد این علاقه دارد؟ مدرسه یا پدر و مادر؟ ابتدا درباره خودتان بفرمایید.مهدی قزلی:راستش دقیق نمی‌دانم علاقه‌مندی من به حوزه کتاب از چه زمانی و چطور شکل گرفت؛ شاید باید کمی درباره‌اش فکر کنم. اما آنچه به ذهنم می‌رسد این است که در دوران کودکی، همان زمانی که بچه‌ها کم‌کم با مفهوم سواد آشنا می‌شوند و می‌توانند بخوانند، زمینه‌هایی در من وجود داشت. احتمالاً اهل مطالعه شدنم به چند دلیل بود. من با سه چهار نفر از بچه‌های کوچه دوست بودم و اصلاً متوجه نبودیم که سن مدرسه‌ رفتن‌مان با هم فرق دارد. اول مهر که شد، همه آن‌ها رفتند مدرسه و من در خانه ماندم. یک سال از آن‌ها کوچک‌تر بودم و ناگهان تنها شدم. صبح‌ها می‌رفتند و ظهرها برمی‌گشتند و همه حرف‌هایشان درباره مدرسه بود. من در جمع‌شان غریب بودم و حرف‌هایشان را نمی‌فهمیدم.
در همان دوره، مادربزرگم –خدا رحمتش کند– در کلاس‌های نهضت سوادآموزی مسجد ثبت‌نام کرده بود. سواد نداشت و می‌رفت آنجا تا یاد بگیرد. بعدها فهمیدم پدر و مادرم با هماهنگی مادربزرگ من را همراه او می‌فرستادند. برایم سخت بود؛ چون همه شرکت‌کنندگان پیرزن بودند و مدام لپم را می‌کشیدند و می‌گفتند چه بچه بامزه‌ای هستی. از طرفی بچه‌های کوچه هم مسخره‌ام می‌کردند که «مهدی با پیرزن‌ها می‌رود کلاس!» اگر حمایت‌های مادربزرگ نبود، احتمالاً ادامه نمی‌دادم. مثلاً یواشکی برایم تراش می‌خرید؛ آن زمان تهیه همین لوازم ساده راحت نبود. یادم هست یک‌بار یکی از برگه‌های امتحانش را –که نمره خوبی نگرفته بود– پاره کرد و دور ریخت، اما وقتی من نمره خوبی گرفتم، با هدیه کوچکی تشویقم کرد.سال بعد، همه بچه‌های کوچه به کلاس دوم رفتند و من کلاس اول. پدرم پیگیری کرد و گفت: «این بچه سال اول را بلد است، چرا باید یک سال کامل بنشیند؟» به همین دلیل سال اول و دوم ابتدایی را هم‌زمان خواندم. یعنی اولین روزی که وارد مدرسه شدم، در کلاس دوم نشستم؛ کنار همان بچه‌هایی که سال قبل از من جلوتر بودند. آن سال ناچار بودم تکه‌روزنامه و مجله‌هایی را که در خانه برای پیچیدن سبزی استفاده می‌کردیم بخوانم و همین برای پدر و مادرم جذاب بود. فکر کنید بچه اول خانواده بتواند مجله یا کتاب بخواند؛ برایشان ذوق داشت.
از طرفی، کمی درون‌گرا بودن و تنها ماندن باعث شد کتاب برایم پناه و دنیای جدیدی باشد. البته پدرم –خدا رحمتش کند– زیاد خوشش نمی‌آمد که زمان زیادی کتاب بخوانم. می‌گفت: «درس واجب است و کتاب خواندن مستحب.» نگران بود که مبادا مطالعه به درس مدرسه لطمه بزند. بعدها متوجه شد که اشتباه می‌کرد، اما همیشه این نگرانی را داشت. حتی زمانی که بزرگ‌تر شدم، دانشجو شدم و بعد وارد کار نویسندگی، باز هم می‌گفت: «خوب است درگیر کتابی، اما بهتر است جایی استخدام شوی، بیمه داشته باشی.» فکر می‌کنم روزی که تقریظ آقای خامنه‌ای بر کتاب «پنجره‌های تشنه» منتشر شد، تازه قبول کرد که نویسندگی می‌تواند برای من شغل و هویت باشد؛ نه فقط از نظر مالی، بلکه از نظر اجتماعی و شأن و احترام.
فارس: در زمان مدرسه، فضایی برای کتاب خواندن وجود داشت؟ اصلا کتابخانه داشتید؟مهدی قزلی: دبیرستان ما کتابخانه داشت و از کتاب‌هایش استفاده می‌کردیم. اما من دانش‌آموزی معمولی بودم، با دوست‌هایم بازی می‌کردم، زنگ تفریح شلوغ می‌کردیم، ناهار نماز را طوری تنظیم می‌کردیم که برسیم به بازی. این‌طور نبود که همیشه فقط مشغول کتاب خواندن باشم. اما در کنار تمام برنامه‌های طبیعی یک دانش‌آموز، «کتاب» جزء همیشگی بود. البته خانواده ما خانواده اهل کتاب نبود. در خانواده‌های مرفه و فرهنگی، کتاب‌خوانی معمولاً رواج بیشتری دارد؛ اما ما این‌طور نبودیم. پدرم فقط از این جهت به آموزش من توجه داشت که خودش به‌دلیل یتیمی و سختی‌های کودکی‌اش فرصت‌های آموزشی کافی نداشت و نمی‌خواست این مسئله برای من تکرار شود. قرآن خواندن را زودتر از بقیه یاد گرفتم، به‌خاطر اصرار او. روی یادگیری زبان هم تأکید داشت، هرچند روشش درست نبود؛ مثلاً وسط ساعت بازی من را مجبور می‌کرد زبان بخوانم و همین باعث شد از زبان بدَم بیاید.می‌خواهم بگویم من در خانواده‌ای به کتاب علاقه‌مند شدم که کتاب موضوعیت فرهنگی خاصی نداشت؛ اما برای من پناهی بود برای کشف جهان‌های تازه. برخلاف امروز که می‌گویند «اگر پدر و مادر کتاب نخوانند، بچه هم کتاب‌خوان نمی‌شود»، در مورد من این‌طور نبود. پدر و مادرم کتاب‌خوان حرفه‌ای نبودند، اما منع هم نمی‌کردند؛ حتی ذوق هم داشتند، چون نشانه سواد یاد گرفتن من بود.
فارس: اشاره کردید که نویسنده در جامعه باید احترام داشته باشد. فکر می‌کنید امروز واقعاً چنین جایگاهی برای نویسندگان وجود دارد؟مهدی قزلی: به نسبت نه. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که نفر اول جامعه –از نظر سیاسی، اجتماعی و مذهبی– یعنی رهبر معظم انقلاب، در بیست‌سالگی اعلام می‌کند هزار رمان خوانده است. وقتی به نمایشگاه کتاب می‌روند، آشنایی جدی با کتاب‌ها دارند. وقتی در جمع شاعران می‌نشینند، همه نگران‌اند که ایشان درباره شعرشان چه نظری بدهند. دوست و دشمن قبول دارند که ایشان اهل ادبیات است. در چنین کشوری احترام لازم برای نویسندگان نیست. اگر کشور ما زندگی معمولی‌تری داشت، شاید ما نویسنده‌ها هم مثل یک صنف معمولی دیده می‌شدیم. اما امروز نویسنده و شاعر هنوز به جایگاه واقعی خود نرسیده‌اند. مثلاً برای بازیگران می‌گویند «آقای بازیگر آمد»، اما برای نویسنده اینطور نیست. می‌گویند «آقای نویسنده است، بفرمایید یک گوشه بنشینید.»البته درباره خودم بگویم که هویت اجتماعی من با کتاب‌های من شناخته می‌شود، نه با تحصیلات یا شغل دیگر. اما آیا «نویسنده‌بودن» در جامعه ما شأن واقعی دارد؟ نه. هرچند خیابان‌هایمان به نام شاعران است، اما در عمل توجه کافی وجود ندارد یا اگر هست اثرگذار نیست.فارس: چرا فکر می‌کنید چنین وضعی پیش آمده است؟ حفره کار کجاست؟مهدی قزلی: یکی از دلایلش رسانه‌ها هستند. رسانه‌ها دنبال «موج»اند؛ جایی که شلوغ باشد، جمعیت باشد، هیجان باشد. حوزه کتاب چنین ویژگی‌ای ندارد. تیراژ هزار نسخه‌ای، ده چاپی که می‌شود ده هزار نسخه، برای رسانه جذابیت ندارد.
مشکل دیگر این است که رسانه‌ها «الان» را می‌خواهند، اما کتاب محصولی نیست که نتیجه‌اش «الان» دیده شود. نوشتن کتاب سال‌ها طول می‌کشد؛ انتشارش زمان می‌خواهد؛ خوانده شدنش زمان می‌خواهد؛ اثر گذاشتنش هم زمان می‌خواهد. پس رسانه به‌خاطر همین فاصله، سراغش نمی‌آید.از طرف دیگر، برنامه‌های کتاب در رسانه ملی جذابیت ندارند. محدودیت‌ها زیاد است؛ لیست ممنوعه صداوسیما از ارشاد هم سخت‌گیرانه‌تر است. از سوی دیگر، نویسندگان هم دوره تکامل حرفه‌ای‌شان را کامل طی نکرده‌اند؛ به این معنا که نیاز مردم را درست درک نمی‌کنند. البته این حرف به معنای افتادن در دام «بازار» نیست، اما نویسنده باید بداند مخاطبش چه می‌خواهد و مسئله‌های او چیست. در روحانیت این نگاه وجود دارد؛ هم با مردم ارتباط دارند و هم درس خوانده‌اند. برای همین روحانیون بزرگی مثل آیت‌الله طالقانی یا پدر مقام معظم رهبری در عین شأن علمی بالا، امام جماعت مسجد بودند و با مردم زندگی می‌کردند. اما در میان نویسندگان، کمتر کسی را داریم که هم ادبیات بداند، هم افق فکری وسیع داشته باشد، هم مخاطب را بشناسد.فارس: آیا بخشی از کم‌مطالعگی مردم به نویسنده‌ها برمی‌گردد؟مهدی قزلی: بخشی بله، اما همه‌اش نه. وقتی چرخه کامل دچار مشکل است، نویسنده جدا از آن نیست. اگر رسانه‌ها بیشتر توجه می‌کردند، نویسنده هم ناچار می‌شد خودش را بالا بکشد. ما نویسنده‌ها برای رسانه‌ها مثل غذای دریایی برای ایرانی‌ها هستیم؛ چیزی که باید همیشه مصرف شود، اما فقط شب عید سراغش می‌رویم! دعوت از نویسنده فقط هفته کتاب اتفاق می‌افتد. برنامه‌ساز کتاب نویسنده را نمی‌شناسد، کتابش را نخوانده، حتی قبل از برنامه می‌پرسد «لطفاً خودتان را معرفی کنید»؛ این یعنی هیچ شناختی وجود ندارد.
این چرخه معیوب است. ناشر هم کارش را درست انجام نمی‌دهد. چرا باید صحاف و چاپخانه قبل از انتشار کتاب تسویه شوند اما نویسنده یک سال بعد تازه دنبال پولش بدود؟ پول فقط پول نیست؛ احترام است. در نتیجه این چرخه معیوب هیچ‌کس از کاری که می‌کند لذت نمی‌برد؛ نه نویسنده، نه ناشر، نه رسانه و نه مخاطب.چیزی که در طول ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال مختل شده، با یک پیچ سفت یا شل کردن و یک تصمیم اداری اصلاح نمی‌شود؛ احتمالاً بسیاری از بخش‌ها مستهلک شده‌اند.
۱۳ MB
فارس: اکنون۳۳ دوره برای هفته کتاب، زمان کمی نیست تا فرهنگی شکل بگیرد. نه هفته کتاب و نه نمایشگاه کتاب، هیچ‌کدام موفق نشده‌اند این تغییر را ایجاد کنند. شما فکر می‌کنید اشکال کار کجاست؟ برخی می‌گویند هفته کتاب مردم‌محور نیست و بیشتر سازمانی است. از نگاه شما ماجرا چیست؟مهدی قزلی: من در موقعیتی نیستم—از نظر تجربه و اطلاعات—که بتوانم قضاوت کنم هفته کتاب چه تأثیری داشته یا نداشته است. آیا واقعاً با یک هفته کتاب، مسئله کتاب حل می‌شود؟ به‌گمانم چنین تصوری اشتباه است.کتاب از جنس محصولاتی نیست که نتیجه‌ کوتاه‌مدت داشته باشد. کتاب مثل گوجه‌فرنگی نیست که دو ماه بعد از کاشت برداشت شود؛ بیشتر شبیه نهال پسته است که ۱۲ سال مراقبت می‌خواهد تا از سال سیزدهم بار بدهد. کسی که نهال پسته می‌کارد، برنامه‌اش را هم با همین نگاه تنظیم می‌کند. بنابراین نمایشگاه کتاب یا هفته کتاب قرار نیست مردم را کتاب‌خوان کند یا کتاب خوب به دستشان برساند.همه می‌دانیم گاهی یک مناسبت فقط نقش «جلب توجه» دارد؛ مثل روز مادر. این توجهِ یک‌روزه قرار نیست جای روابط واقعی را بگیرد. تقویت فرهنگ مادری و پدری محصول یک روز نیست. پس نمی‌توان گفت چون روز مادر برگزار می‌شود، پس آمار سالمندان در سرای سالمندان باید کم شود. این‌ها ربط مستقیم ندارند.کتاب‌خوانی نیاز به برنامه‌ریزی دارد و مهم‌ترین مانع، سیستم اداری است؛ شامل بروکراسی، عدم انعطاف و دخالت ساختار رسمی در رفتاری که باید بخشی از سبک زندگی شود. برای واردشدن کتاب به سبک زندگی، نباید از سن من و شما شروع کرد؛ آدم‌ها در نوجوانی کتاب‌خوان می‌شوند. تغییرِ آدم ۴۰ ساله دشوار است؛ چه برسد به تغییر در عادت مطالعه.
الان حدود ۱۳ میلیون دانش‌آموز داریم. پرسش این است: برنامه آموزش‌وپرورش برای کتاب‌خوان کردن این میلیون‌ها کودک چیست؟ برنامه کل حاکمیت چیست؟ امروز در خانواده‌ها، «فرزندسالاری» محور شده؛ یعنی خرج و توجه عمدتاً حول بچه‌هاست. بنابراین بچه‌ها مرکز تأثیر هم هستند. وقتی بچه می‌گوید فلان ویدئو را ببینیم، کل خانواده همان را می‌بینند. پس اگر کودکان کتاب‌خوان شوند، خانه هم کتاب‌خوان می‌شود. اما برنامه چیست؟وقتی می‌خواهیم «زنگ کتاب‌خوانی» بگذاریم، تازه دعوا شروع می‌شود که چه کتابی بخوانند. این‌جاست که زمینه فساد شکل می‌گیرد: یک ناشر می‌گوید کتاب من را بدهید بخوانند، بعد ناگهان از چاپ گسترده آن کتاب عده‌ای پولدار می‌شوند. یعنی همان چیزی که باید نجات‌بخش ما باشد، خودش تبدیل می‌شود به محل منفعت‌طلبی.حتماً راهکارهایی برای آشناکردن بچه‌ها با کتاب وجود دارد، اما مثل همه امور تربیتی، نیاز به «راهنما» و «قاعده» دارد. باید چارچوب‌ها را مشخص کرد و اجازه داد افراد خودشان انتخاب کنند. حتی دین هم همین کار را کرده است: بخش‌های فردی را به اختیار انسان سپرده و فقط در مسائل اجتماعی مداخله کرده است. اگر خدا می‌توانست ما را مجبور به کار خوب کند، چرا نکرد؟ چون انسان باید بر اساس اختیار و ظرفیت خودش رشد کند.در تربیت کودک هم همین است؛ ترکیبی از تشویق، تنبیه، همراهی و راهنمایی. نظام تربیتی رسمی نیز باید چنین باشد. اما امروز توجه به کتابخانه‌ مدرسه جدی نیست. به‌جای تربیت، ساده‌ترین مسیر را انتخاب کرده‌ایم: یک کتاب درسی بده، یک کتاب کمک‌درسی هم کنارش بگذار، مسئله حل. این مسیر، کتاب‌خوانی نمی‌سازد.
۱۷ MB
برای اینکه جامعه کتاب‌خوان شود، باید سبک زندگی تغییر کند؛ با هفته کتاب و روز کتاب این اتفاق نمی‌افتد. باید برنامه‌هایی داشت که کتاب‌خوانی «عادت» شود.رهبر معظم انقلاب لطف داشتند و در ایام جنگ دوازده روزه ( که منظور همان روزهای پس از جنگ است) کتاب بنده را مطالعه کرده‌اند و درمورد آن با پسرشان صحبتی داشتند. این یعنی در آن روزهای پرتلاطم  هم کتاب برای ایشان بخشی از «روتین زندگی» است؛ چیزی جداشدنی نیست.ما باید به چنین نقطه‌ای برسیم؛ جایی که کتاب‌خواندن مثل غذاخوردن از زندگی جدا نشود. خاطره‌ای از نجف دریابندری دارم. زمانی که دیگر درگیر کهولت شدند و در بستر بودند، به عیادتشان رفته بودیم. اطرافش کتاب بود. پسرش گفت: «دیگر خودش نمی‌تواند کتاب بخواند، گاهی من برایش می‌خوانم.» پرسیدم پس این کتاب‌هایی که کنار تختش است چیست؟ گفت: «اگر کتاب کنار دستش نباشد، مضطرب می‌شود.» این یعنی «سبک زندگی». اگر به این نقطه برسیم، وضعمان درست می‌شود؛ وگرنه با هفته کتاب و نمایشگاه کتاب درست نمی‌شود؛ با پنج‌تا بیشتر یا کمتر هم درست نمی‌شود.فارس: برخی می‌گویند ایرانی‌ها اساساً در تاریخ مردمانی کتاب‌خوان نبوده‌اند. نظر شما چیست؟مهدی قزلی: این نگاه دقیق نیست. جنس مواجهه ایرانیان بیشتر شفاهی بوده. درست است که کتاب محصول دنیای مدرن است و ما از غرب عقبیم اما این گونه نبوده که کلا از فضای کتاب دور باشیم. در سنت ایرانی–اسلامی، مراکز بزرگ کتابخانه‌ای وجود داشته و تجربه تاریخی کتابداری و نسخه‌برداری غنی بوده است. در دوره‌ای، حتی مغول‌ها بسیاری از این کتاب‌ها را سوزاندند.
اما کتاب به معنی امروزین آن—یعنی کتاب برای همه مردم، نه فقط فرهیختگان—محصول دوران جدید است. در گذشته، مخاطب کتاب فرهیختگان بودند؛ امروز هم فرهیخته می‌تواند بخواند و هم فرد کاملاً معمولی. در این معنا، ما عقب هستیم و عقب‌ماندگی‌مان هم جدی است.کتاب باید به «ارزش» و «حُسن» تبدیل شود؛ باید به «آگاهی» بدل شود، یعنی مردم خودشان به اهمیت آن پی ببرند.فرض کنیم حاکمیت نه‌تنها اهمیت ندهد، بلکه حتی بخواهد جلوی کتاب‌خوانی را بگیرد؛ بگوید کتاب نخوانید، باز هم «درگیری با کتاب» باید مسئله‌ی ما باشد؛ یعنی اینکه کدام کتاب را بخوانم، کتاب خوب کجاست، چگونه تهیه‌اش کنم، باید برای ما تبدیل به مسئله شود.چرا؟ چون در دنیای مدرن، فرصتِ تجربه‌های زیسته کم شده است. هر کتاب یک تجربه است؛ یک دنیا که با هزینه‌ای کم در اختیار ما قرار می‌گیرد. اگر می‌خواهیم در جهانی پُرتجربه، مسیر خود را زودتر پیدا کنیم، باید با تعداد بیشتری از تجربه‌ها مواجه شویم. ما فرصت نداریم چند بار زندگی کنیم؛ فرصت سفرهای طولانی هم نداریم؛ هزینه‌ها بالاست و گاهی امکانش هم وجود ندارد. کتاب این فرصت را برای ما فراهم می‌کند.اگر بخواهم با مردم حرف بزنم—یعنی با خودم و با مردم به‌عنوان یکی از همین مردم—باید بگویم هر لحظه‌ای که از کتاب‌خوانی دور باشیم، خود را از مجموعه‌ای از تجربه‌های ارزان و ارزشمند دور می‌کنیم؛ تجربه‌هایی که می‌توانند زندگی ما را «چگال» کنند. واقعیت این است که فضای مجازی زندگی ما را چگال نمی‌کند.
۲۳ MB
گاهی نگاه می‌کنیم و می‌بینیم ۴۵ دقیقه است که بی‌هدف در اینستاگرام بالا و پایین می‌رویم. فضای مجازی فقط تجربه‌های یک‌دقیقه‌ای و سی‌ثانیه‌ای به ما می‌دهد؛ بعد از پنج اسکرول، یادمان می‌رود اسکرول پنجم اصلاً چه بود. این تجربه‌ها در ذهن ما عمق پیدا نمی‌کند؛ اما کتاب تجربه‌ای عمیق می‌آفریند. اصولاً فقط کتاب است که می‌تواند تجربه‌های عمیق را ماندگار کند. معروف است که اگر بخواهید بفهمید یک حادثه چقدر مهم است، ببینید درباره آن چند کتاب نوشته شده. شلوغی‌ها و هیاهوهای روزمره همیشه هستند؛ اما اگر درباره یک حادثه کتاب منتشر شود، یعنی آن واقعه مهم بوده و تأثیر داشته است.
فارس: شما علاوه بر نویسندگی ناشر هم هستید. شما بیشترین آسیبی که به عنوان کسی که در حوزه نشر فعال است، از آن رنج می‌برید را چه می‌دانید؟مهدی قزلی: بیشترین آسیب مربوط به «ترویج کتاب» است. رنج اصلی من این است که چگونه باید برای مخاطب توضیح داد این کاری که من تولید کرده‌ام چیست و چرا مهم است؟ می‌دانید، رابطه میان تولیدکننده، ناشر و مخاطب از مسیر رسانه‌ها قطع شده است.گاهی انرژی من باید صرف دو مسیر فرسایشی شود؛ نخست اینکه رسانه را متقاعد کنم این کتاب مهم است و باید درباره‌اش کار کند؛ دوم اینکه به بخش صدور مجوز در وزارت ارشاد توضیح بدهم جمله‌ای که نوشته‌ام ایراد ندارد. گلوگاه اصلی، رسانه است.ما به رسانه‌هایی نیاز داریم که «مسئله‌شان کتاب» باشد؛ رسانه‌ای که بخش کتاب را یتیم و فرعی نبیند، بلکه آن را جدی بگیرد و با آن احساس هویت کند. در کشور ما، هنگام وقوع هر بحران، ابتدا شیر فرهنگ را می‌بندند؛ در فرهنگ، اول شیر ادبیات بسته می‌شود و در ادبیات، پیش از همه، شیر کتاب. وقتی قرار است اتفاقی بیفتد، کتاب نخستین متضرر است؛نه فقط ضرر مالی، بلکه ضرر ذهنی.کتاب محصول ثبات است؛ مردم وقتی بیش از حد خوشحال یا بیش از حد ناراحت‌اند به سراغ کتاب نمی‌روند. کتاب با هیجان رابطه خوبی ندارد. البته حرف دقیق‌تر این است که کتاب هم «محصولِ ثبات» است و هم «سازنده‌ ثبات».یعنی کتاب‌خوانیِ منظم می‌تواند در زندگیِ ما ثبات ذهنی ایجاد کند، حتی اگر جهان بیرون ناآرام باشد. برعکسش هم هست: وقتی آرام‌تر و با ثبات‌تر هستیم، راحت‌تر با کتاب ارتباط برقرار می‌کنیم.
00:08 - 29 آبان 1404
نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ