سرداران رشید و باقری از زبان یک همرزم

رشید، فرمانده ای باصلابت، جدی، متفکر و دوست‌داشتنی در بیش از چهار دهه از عمر شصت و اندی ساله‌ام بود. در بیست‌ویک‌سالگی، با او مواجه و آشنا شدم. شغل ما ثبت و ضبط وقایع و تاریخ‌نگاری جنگ بود. او از همان ابتدای شروع به کار ما، به این موضوع به دیده احترام نگاه می‌کرد و علاقه خاصی به دست‌اندرکاران آن داشت.

خلاصه خبر

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایسنا، محسن رخصت‌طلب از راویان و پژوهشگران دفاع مقدس که افتخار این را داشته که در کنار سپهبد شهید غلامعلی رشید، در سال‌های جنگ هشت‌ساله به‌ عنوان راوی ایشان به ثبت و ضبط وقایع دفاع مقدس در دل نبردها و عملیات‌ها بپردازد، در یادداشتی به بیان خصوصیات و شاخصه‌های بارز ایشان و همچنین سپهبد شهید محمدباقری؛ رئیس فقید ستاد کل نیروهای مسلح پرداخته که بدان‌ها اشاره می‌شود:

«بسم رب الشهدا و الصدیقین

سلام بر روح‌الله و فرزندانش غلامعلی و محمد. خدا را گواه می‌گیرم با دلی خون‌بار و چشمی اشک‌آلود، آنچه می‌نویسم صادقانه باشد.

غلامعلی رشید

رشید، فرمانده ای باصلابت، جدی، متفکر و دوست‌داشتنی در بیش از چهار دهه از عمر شصت و اندی ساله‌ام بود. در بیست‌ویک‌سالگی، با او مواجه و آشنا شدم. شغل ما ثبت و ضبط وقایع و تاریخ‌نگاری جنگ بود. او از همان ابتدای شروع به کار ما، به این موضوع به دیده احترام نگاه می‌کرد و علاقه خاصی به دست‌اندرکاران آن داشت.

در مباحث دینی، تیزبین و دوراندیش بود و در عین احترام به همکاران خود، دیدگاهش را با جدیت و صلابت خاصی بیان می‌کرد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، رشید در یکی از گروه‌های سیاسی-مذهبی (گروه منصورون) فعالیت می‌کرد و در خانه‌های تیمی، شم اطلاعاتی و نظامی او شکل‌ گرفته بود.

پس از پیروزی انقلاب، به‌ عنوان مسئول عملیات سپاه دزفول علاوه بر پیگیری فعالیت‌های عناصر گروهک‌های ضدانقلاب در شهر، به نقاط مرزی استان خوزستان سرکشی و تردد معاندین و ورود سلاح به داخل ایران و فعالیت استخبارات عراق، همچنین گسترش حضور و فعالیت‌های نظامی ارتش عراق را در مرز رصد می‌کرد.

با حمله سراسری ارتش صدام به ایران، با وجود این‌که سپاه پاسداران مأموریت حفظ مرزهای بین‌المللی را برعهده داشت و به‌تبع آن، سازمان رزم و اطلاعات نظامی در ساختار آن شکل نگرفته بود، افرادی مانند غلامعلی رشید و عده‌ای دیگر از فرماندهان بومی سپاه در خوزستان، عملا وارد حوزه‌های رزمی شدند و به‌این‌ترتیب، تشکیلات نظامی اولیه سپاه در استان‌های مرزی شکل گرفت.

با گسترش تجاوزات ارتش عراق، غلامعلی رشید از سپاه دزفول به ستاد عملیات جنوب در اهواز منتقل شد و در مدت‌زمان کوتاهی، به همراه چند نفر دیگر، هسته اولیه فرماندهان نظامی سپاه در جنگ را تشکیل دادند. عناصر این هسته، ابتدا به‌ عنوان فرماندهان اطلاعاتی و عملیاتی محورها و عملیات‌های ایذایی ایفای نقش می‌کردند و به ‌مرور زمان، فرماندهی عملیات‌های محدود و سپس گسترده را در جبهه‌ها به عهده گرفتند و روزبه‌روز، بر دانش و توانایی و تجربه آن‌ها افزوده شد.

در عملیات‌های ثامن‌الائمه (ع) و طریق‌القدس، رشید همراه با سایر فرماندهان سپاه و ارتش، از طراحان و هدایتگران عملیات بود که نقشی مؤثر و بی‌بدیل ایفا کرد. زمانی که با حکم امام خمینی (ره)، محسن رضایی به فرماندهی کل سپاه منصوب و در قرارگاه فرماندهی برای هدایت عملیات طریق‌القدس حاضر شد، فرماندهی این عملیات و اعلام رمز آن را به غلامعلی رشید سپرد و این شهید عزیز این مسئولیت را برعهده گرفت.

با توجه به شناختی که رشید از زمین منطقه عملیات طریق‌القدس و توانایی‌های دشمن و نیز چالش‌های پیش روی رزمندگان اسلام در زمان پیش‌روی داشت، اشراف ایشان به جزئیات مانور عملیات سبب شد، یگان‌های خودی در بهترین وضعیت، مانور عملیات را اجرا کنند و با حداقل آسیب، بر دشمن غلبه کنند.

در عملیات فتح‌المبین، رشید مسئولیت عملیات قرارگاه مرکزی کربلا و در عملیات بیت‌المقدس، فرماندهی قرارگاه فتح را برعهده داشت. در جریان این عملیات‌ها، ازجمله یگان‌های تحت امر غلامعلی رشید، تیپ ۱۴ امام حسین (ع) و تیپ ۸ نجف اشرف بودند، که یکی از سخت‌ترین مأموریت‌ها، فرماندهی بر احمد کاظمی و حسین خرازی بود.

رشید در تعامل با این دو فرمانده، در لحظه، بنا بر وضعیت، مشی پدرانه، برادرانه، ملتمسانه و قدرتمندانه از خود بروز می‌داد. بیان نظرهای کارشناسی و سعی در اقناع‌سازی، از ویژگی‌های خاص فرماندهان سپاه پاسداران در دوره جنگ تحمیلی هشت‌ساله بود که شاید در هیچ ارتش کلاسیکی در جهان نمونه نداشته باشد.

غلامعلی رشید، نظامی جدی بود که خنده‌هایش دل انسان را غرق محبتش می‌کرد. او در شناخت ترکیبی جغرافیا و دشمن، عمیق و دقیق بود و به همین دلیل، طراح نظامی و مشاوری امین و مطمئن برای فرمانده‌اش محسوب می‌شد. چند سال قبل گفته بود که اگر خدا عمر بدهد، وقتی بازنشسته شدم، درخواست می‌کنم اتاقی در مرکز اسناد و تحقیقات جنگ به من بدهند که تا آخرین روزهای عمرم از دفاع مقدس بخوانم و بنویسم.

در یکی از روزهای دهه ۹۰، از مشکلات و فشارها برایش درد دل کردم. بعد از دلداری‌ام گفت: من دست تک‌تک شما راویان را می‌بوسم که با وجود این مشکلات و کمبودها، مرکز را رها نکردید و پای تاریخ‌نگاری جنگ ایستاده‌اید. این سخن برای ما بمب انرژی شد و تا سال‌ها، با این انرژی به کار خود ادامه دادیم. او سال‌های متمادی، ناظر علمی، اطلاعاتی و محتوایی پژوهش‌های محققان و نویسندگان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بود و با وجود مشغله‌های فراوان و آرتروز گردن، هیچ‌گاه درخواست مرکز را برای این موضوع حساس رد نکرد.

مسئول دفتر ایشان نقل می‌کرد که کتاب‌های هزارصفحه‌ای روزشمار جنگ را در محل کار به علت آرتروز شدید گردن به‌ صورت درازکش تا نیمه‌های شب مطالعه می‌کرد. وقتی کتاب خرمشهر در جنگ طولانی را برای مطالعه و ارزیابی تحویل ایشان دادیم، صبح فردایش، کتاب را با حاشیه‌نویسی و اظهارنظرهای دقیق برگرداند و گفت که محتوای کتاب به‌ قدری جذاب بوده که همان روز بعد از ساعت کار اداری، مطالعه آن را شروع و اذان صبح آن را تمام کرده و بارها در حین مطالعه گریسته است! سپس به‌ طور مکرر، از نویسندگان آن صمیمانه تشکر کرد.

رشید عمر خود را بعد از انجام مسئولیت‌های کاری، رسیدگی به امور خانواده و کوهنوردی و مطالعه سپری کرد. در دهه ۶۰ و در اوج مشغله‌های عملیاتی و اطلاعاتی، مطالعات و یادداشت‌برداری‌های او قطع نمی‌شد. اگر کتابی دست کسی می‌دید، آن را می‌گرفت و تورق می‌کرد، اگر محتوای آن را می‌پسندید، به امانت می‌گرفت و در حداقل زمان، آن را مطالعه می‌کرد و به صاحبش برمی‌گرداند.

رشید در بین همه دوستان و فرماندهان نظامی، به علت صلابت و درون‌گرا بودن شاید دلچسب نبود؛ ولی به‌شدت دوست‌داشتنی و محترم و جذاب بود.

رشید و ما ادراک ما الرشید!

سپهبد شهید محمدباقری

با محمد باقری در عملیات فتح‌المبین به‌ عنوان مسئول اطلاعات – عملیات قرارگاه فتح آشنا شدم. محمد شاگرد برادر بزرگ‌ترش، حسن باقری بود که در قامت نیروی اطلاعاتی جوان، باهوش و شجاع ایفای نقش می‌کرد. محمد معاون اطلاعات عملیات قرارگاه فتح به فرماندهی رحیم صفوی در عملیات فتح‌المبین، و معاون اطلاعات عملیات قرارگاه فتح به فرماندهی غلامعلی رشید در عملیات بیت‌المقدس بود.

چه آغاز زیبایی داشت و در کنار چه اساتید بلندمرتبه‌ای وارد این عرصه شد! البته محمد تحت نظر برادرش، حسن، علاوه بر گذراندن مطالعات تئوریک اطلاعات، در صحنه‌های عملیاتی تجربه لازم را کسب کرده بود و این‌طور نبود که حسن باقری، صرف برادر بودن، مسئولیت سنگین و حساس اطلاعات عملیات قرارگاه را به محمد واگذار کند.

محمد پیرو تجربه کسب‌کرده نزد برادرش، چند نیروی اطلاعاتی رزمنده و شجاع در اختیار داشت و در مأموریت‌های شناسایی دشمن، علاوه بر دریافت اطلاعات از یگان‌های رزمی تحت امر قرارگاه، همراه نیروهای خود، نزدیک و در میان مواضع دشمن به شناسایی می‌رفت و برای فرمانده قرارگاه، همیشه اطلاعات به‌روز و دقیق کسب می‌کرد.

در طول بیش از چهل سال ارتباط و شناخت از محمد، جز احترام، محبت، خوش‌رویی، دقت، وقار و صلابت ندیدم. شخصیتی بی‌نهایت دوست‌داشتنی و عزیز بود.

پس از پایان عملیات فتح المبین، برای دریافت جمع‌بندی عملیات، با او قرار مصاحبه گذاشتم. رأس ساعت، در کانتینر (دفتر معاون اطلاعات عملیات قرارگاه فتح) حاضر شدیم و متواضعانه و مؤدبانه به همه سؤالات من پاسخ داد. پس از مصاحبه به ایشان گفتم: برای مستند بودن تحقیقات خود به اسناد و مدارک نیاز داریم. رو به انتهای کانتینر کرد و گفت: همه اسناد، کالک‌ها و عکس هوایی مال شما. ما جایی برای نگهداری نداریم، لااقل پیش شما محفوظ می‌مونه. از رفتار و اعتماد و احترامش یک دنیا ذوق کردم.

در اوایل جنگ، چون بسیاری از فرماندهان به رسالت کار ما آشنا نبودند، ما به‌سختی کار خود را انجام می‌دادیم؛ اما برخی از فرماندهان، برای ثبت و ضبط تاریخ جنگ، با بلندنظری خاصی به این کار توجه می‌کردند؛ محمد از فرماندهانی بود که با بلندنظری به کار مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ و راویان جنگ می‌نگریست.

محمد روند رشد در فهم ماهیت کار اطلاعاتی و شناخت جغرافیا و دشمن را پا به‌ پای برادرش حسن باقری طی می‌کرد و علاوه بر حضور فیزیکی در عرصه‌های عملیاتی، کار تدوین گزارش‌های اطلاعاتی برای قرارگاه‌ها و فرماندهان را هم انجام می‌داد.

حسن باقری به‌ عنوان مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی، همان‌طور که برای کسب اطلاعات، نیروهای اطلاعاتی را به عمق مواضع دشمن اعزام می‌کرد، بعضا برادرش محمد را هم به مأموریت‌های پرریسک نفوذ در مواضع دشمن می‌فرستاد.

رفتار حسن باقری با محمد و دیگران هیچ تفاوتی نداشت و به‌هیچ‌وجه، در حضور دیگران، رابطه عاطفی و برادری بین این دو دیده نشد. یک‌بار حسن در بحث شناسایی از دشمن، در بین جمعی از فرماندهان و نیروهای اطلاعاتی قرارگاه، با همان لحن و ادبیات لوطی‌گری خاص خودش که بعضاً با دیگران صحبت می‌کرد، به محمد گفت: آقاجان، من به تو می‌گم این کار را بکنی، بعد تو حرف خودت رو می‌زنی؟

با شهادت حسن باقری در سال ۱۳۶۲، ناگهان محمد پشتوانه خود را از دست داد؛ اما خم به ابرو نیاورد و مسئولیت‌های برادرش را تا پایان جنگ به عهده داشت. محمد پس از جنگ، علاوه بر حضور مستمر در اداره اطلاعات ستاد کل نیروهای مسلح، تحصیلات دانشگاهی را با اراده‌ای وصف‌ناپذیر طی کرد و پس از کسب دکترای جغرافیای سیاسی از دانشگاه تهران، به تدریس پرداخت و به پژوهش و مطالعات که جزءلاینفک زندگی او بود، ادامه داد.

وی با طی کردن سلسله‌مراتب شغلی، به بالاترین سطح فرماندهی عالی نائل آمد و بااخلاق مداری و مردم‌دوستی، با کمترین تبلیغات رسانه‌ای، محبوب دل آحاد جامعه شد.

منبع:

کیان ایران؛ فصلنامه تخصصی دفاع مقدس و مطالعات راهبردی و نظامی (شماره ۱ و ۲)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهار و تابستان ۱۴۰۴، صص ۳۴۲، ۳۴۳، ۳۴۴، ۳۴۵، ۳۴۶، ۳۴۷

۲۵۹

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ