آه! آقای مرزبان عزیز...

هادی مرزبان عاشق تئاتر بود. یک عاشق به تمام معنی. تلاش‌های ایشان در تئاتر ایران در جایگاه‌های مختلف، استاد، کارگردان، بازیگر و... در کنار مهربانی و تشخّص و ادب‌شان، هرگز از خاطر ما نخواهد رفت. اجرای ده‌ها نمایش در دهه‌های گذشته یادگاری ارزشمند از ایشان برای فرهنگ و هنر ماست.

خلاصه خبر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

کوروش سلیمانی در یادداشتی نوشت: هادی مرزبان عاشق تئاتر بود. یک عاشق به تمام معنی. تلاش‌های ایشان در تئاتر ایران در جایگاه‌های مختلف، استاد، کارگردان، بازیگر و...  در کنار مهربانی و تشخّص و ادب‌شان، هرگز از خاطر ما نخواهد رفت. اجرای ده‌ها نمایش در دهه‌های گذشته یادگاری ارزشمند از ایشان برای فرهنگ و هنر ماست.

در تماس بودیم و شنیدم و دیدم که امسال هم تا چه حدّ پیگیر اجرای پریزاد آخرین اثر تمرین شده‌شان بودند، حتی تا روزهای بستری شدن در آی‌سی‌یو...  اما چه می توان کرد که به قول خیام نیشابوری: چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ/ پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ

...یاد هادی مرزبان گرامی و روانشان شاد و قرین رحمت الهی... تسلیت به خانم فرزانه کابلی همسر و یار همیشه همراه ایشان؛ دختر گرامی و مهدی عبادتی عزیز و سایر دوستان و بستگان و تسلیت به همکاران تئاتری و مردم هنردوست ایران... دریغ...  دریغ...

یک خاطره:

پاییز سال هفتاد و شش، که به دانشگاه تهران و به رشته تئاتر آمدم، شنیدم که هادی مرزبانِ عزیز «آمیزقلمدون» نمایشنامه‌ی تازه‌ی اکبر رادی را می‌خواهد کارگردانی می کند. تابستان همان سال، ایشان داور جشنواره تئاتر استانی کرمانشاه بودند که من در نمایشی در آن جشنواره بازی داشتم و ایشان مرا می‌شناختند. برای من تنها زاویه‌ی ورودم به تئاتر حرفه‌ای همکاری در پشت صحنه آمیزقلمدون بود. یک صبح بارانی پاییزی به تئاترشهر آمدم و با اجازه از نگهبانی پله‌ها را پایین رفتم و از راهروها خودم را به پشت چارسو رساندم. صدای بازیگران و کارگردان از پشت در می‌آمد. ساعتی با شوق و امید، صبر کردم تا زمان استراحت شد. در زدم و ایشان آمدند، شناختند و من درخواستم را برای یادگیری و یاری مطرح کردم. با مهربانی پذیرفتند و من به بزرگ‌ترین آرزوی خود رسیدم. در تمام روزهای تمرین در کنار تهیه چای (که گاهی از عمو اسکندر و گاهی از کافه‌ی پارک دانشجو باید تهیه می کردم و در زیر باران و طی مسافتی به چارسو می‌رساندم و حالا از شیرین‌ترین خاطرات من است) و آماده‌سازی محل تمرین و سوفله کردن متن برای ایرج راد و خانم کابلی و دیگر بازیگران و انجام کارهای مرتبط دیگر، آرام گوشه‌ای می نشستم و از هادی مرزبان اتوریته و تسلط در مدیریت گروه و توجه به جزییات در کارگردانی را می آموختم...  آن کار تمام شد و پوستر آمیزقلمدون به عنوان سند افتخارِ من تا مدت‌ها بر دیوار اتاقم در کوی دانشگاه بود... در تمام سال‌های بعد دوستی شاگرد و استادی ما با مهر ادامه یافت اما نشد و نشد که همکاری دوباره‌ای داشته باشیم...  یادتان تا همیشه در خاطر گرامی است، خداحافظ! آقای مرزبان با شخصیت، عزیز و مهربان....

آخرین اخبار فرهنگ و هنر را از طریق این لینک پیگیری کنید.

نظرات کاربران
ارسال به صورت ناشناس
اخبار داغ