خبرگزاری مهر، گروه استانها: بازگشت شهدا به شهرها و استانهای کشور، سنتی دیرین، ریشهدار و آمیخته با فرهنگ و تاریخ ملت ایران است؛ سنتی که از نخستین سالهای پس از پایان جنگ آغاز شد و با تفحص پیکرهای مطهر رزمندگان مفقودالاثر، همواره صحنههایی از همنوایی اجتماعی، همبستگی فرهنگی و احیای حافظه جمعی را رقم زده است. از اوایل دهه هفتاد تاکنون، کاروانهای نور بارها از دل خاکهای مرزی و مناطق عملیاتی به شهرهای مختلف بازگشتهاند؛ و هر بار مردم با احساسی تازهتر و درک عمیقتری از مفاهیم رشادت و ایثار، به استقبالشان رفتهاند.
شهیدان گمنام، بخشی از تاریخیاند که نه با اسم و عکس، بلکه با «ارزش» و «ایمان» زنده نگه داشته شده است. آنان نشانی ندارند، اما نشانهاند؛ نشانه دلاوری جوانانی که در اوج نوجوانی و جوانی، با چهرههایی که هیچگاه دیده نشد، به دفاع از کشور برخاستند و نامشان را نه بر سنگ، که در قلب یک ملت ثبت کردند.
ورود به گلستان؛ آغاز میزبانی یک استان
عصر چهارشنبه، هنگامی که پیکرهای مطهر پنج شهید گمنام وارد گلستان شدند، فضای استان رنگ دیگری به خود گرفت. گویی پنج ستاره خاموش، بار دیگر روشن شدهاند تا نسیم سالهای حماسه بر خاک این دیار بوزد. ورود آنان تنها یک اتفاق نظامی یا مناسبتی نبود؛ نوعی پیوند دوباره تاریخ با امروز بود.

از همان دقایق نخست ورود، برنامه میزبانی مردم آغاز شد. این آلالههای نور، شبها و روزهای بعد را مهمان نقاط مختلف استان بودند؛ از مدارس تا مساجد، از ادارات دولتی تا دانشگاهها و حتی روستاهای مسیر. هر کجا که پیکرها قدم گذاشتند، مردم با شمع، گل، سلام و اشک به استقبالشان رفتند.
روایت پنج شهید گمنام؛ قصههایی بدون نام اما پر از معنا
هر یک از این شهدا با آنکه نامشان برای ما روشن نیست داستانی دارند روشنتر از هر نام و نشانی.
شهید ۱۷ ساله، رزمنده عدالتخواه عملیات خیبر، در قلب آتش جزیره مجنون آسمانی شد. اکنون محل آرامش وی دانشگاه فرهنگیان گرگان است؛ جایی که معلمهای فردا در سایهسار این شهید درس خواهند آموخت.
شهید ۲۳ ساله، گمنامِ عملیات کربلای ۴ در امالرصاص، در روستای آهنگرمحله گرگان آرام خواهد گرفت؛ روستایی که حضور وی را چون نوری بر تارک خود حفظ خواهد کرد.
شهید ۱۸ ساله، نوجوان شجاع والفجر ۱ در فکه، میزبان جدیدش اداره کل آموزش و پرورش گرگان است؛ جایی که هرچند دیوارهایش بُهتزده به این میهمان جوان مینگرند، اما فضای آن از امروز رنگی دیگر یافته است.
شهید ۱۹ ساله، رزمنده کربلای ۵ در شلمچه، مسجد شبانهروزی ولیعصر (عج) علیآباد کتول را به عنوان خانه ابدی خود برگزیده است؛ مسجدی که سالها محل تربیت جوانان مؤمن بوده و از امروز مزین به حضور یک سرباز آسمانی است.
شهید ۲۱ ساله، در عملیات تک دشمن ۶۷ در جزیره مجنون، در محوطه بخشداری مراوهتپه آرام میگیرد؛ در نقطهای که حضورش، تاریخ یک منطقه را با مفهومی به نام «ایثار» گره میزند.
تحلیل اجتماعی؛ چرا بازگشت شهدا هنوز جامعه را تکان میدهد؟

شاید این پرسش مطرح شود که چرا کاروان شهدا، پس از گذشت بیش از سه دهه از پایان جنگ، هنوز چنین موجی از احساسات و حضور مردمی را برمیانگیزد. پاسخ این پرسش را باید در عمق هویت و حافظه جمعی یک ملت جستوجو کرد.
بازگشت شهدا، پیش از هر چیز، بازگشتی به ریشههاست؛ یادآوری آرام اینکه امنیت امروز ما بر شانه جوانانی استوار است که نامشان روزی بر پلاکی حک شده بود، اما پلاکها گم شد و نشانی آنها در غبار سالها پنهان ماند؛ بااینهمه، رد حضورشان همچنان در جان این سرزمین زنده است.
حضور پیکرهای آنان در میان مردم، در ادارات، دانشگاهها و مدارس، ارزشهایی را زنده میکند که نسلهای جدید شاید تنها از میان کتابها و روایتها شنیده باشند. این مواجهه رودررو، تاریخ را از دل صفحات بیرون میکشد و در برابر چشمان نسل امروز قرار میدهد.
از سوی دیگر، مراسم استقبال از شهدا همیشه لحظهای برای کنار هم ایستادن مردم بوده است؛ لحظهای که تفاوتها رنگ میبازد و دلها بیآنکه در کلام چیزی گفته شود، همصدا میشوند. شهدا زبان مشترکیاند میان همه قشرها؛ واژهای که همه بر سر معنایش توافق دارند.

و شاید مهمتر از همه، گمنامی این شهیدان است که آنان را به نماد بدل میکند؛ نماد جوانیهایی که نام نخواستند و نامدار شدند. نبودِ هویت شخصی مشخص، آنان را از هر تعلق فردی جدا کرده و به نشانی برای تمام شهیدان تبدیل ساخته است. هرکس در چهره این پیکرهای بینام، تصویری از عزیزان، آرمانها و رؤیاهای خود را میبیند. همین است که حضورشان، حتی پس از سالهای طولانی، هنوز دلها را میلرزاند و اشکها را بیاختیار جاری میکند.
روزهای پیش از تشییع؛ سفر آرام میان مردم
در روزهای پس از ورود پیکرها، هر اداره و مدرسه و دانشگاهی که میزبان این شهدا شد، به خانهای از جنس نور بدل گشت. دانشآموزانی که تا دیروز نام عملیاتها را فقط در کتابها خوانده بودند، حالا با چشم خود تابوتهایی را میدیدند که حامل تاریخاند. کارمندان ادارات، با بغضی آمیخته با احترام، در کنار این پیکرها صف کشیدند. دانشگاهها شاهد ساعاتی بودند که آمیخته با اشک، سکوت و تأمل گذشت.
هر شب یک جا، هر روز یک نقطه، مردم گلستان دور این پیکرها حلقه زدند؛ گویی پنج ستاره آزادِ آسمان آمده بودند تا روح شهر را تازه کنند.
فردا؛ بدرقهای که گلستان را یکپارچه میکند
فردا در گرگان، مراسم تشییع برگزار میشود؛ مراسمی که بیشک یکی از گستردهترین تجمعات سال خواهد بود. این شهدا خانوادهای شناختهشده در مراسم ندارند، اما خانوادهای به وسعت یک استان دارند؛ هر کسی که قدمی در مراسم بردارد، خود را صاحبعزا و سربلند میداند.
این پنج شهید گمنام، ما را دوباره به سالهایی پیوند زدند که جوانانی بدون نام و نشان، اما با قلبهایی مملو از ایمان، برای خاک و حقیقت جنگیدند. بازگشتشان تنها یک مراسم تشریفاتی نیست؛ مرور دوباره هویت ماست، یادآوری اینکه این سرزمین بر شانه چه مردانی ایستاده است.










